شرح زندگی مرحوم (ثابت تبریزی) 5762

شرح زندگی مرحوم (ثابت تبریزی)

 

حاج محمد علی متخلص به (ثابت)

ازشاعران قرن چهاردهم (ق)

و به شغل صحافی و جلد سازی

اشتغال داشته و در  سال (1313ق) در

شصت سالگی برحمت ایزدی پیوسته

اشعاراو به زبانهای ترکی و فارسی بوده

وبیشتر آنها  درمنطقه قفقاز

دردسترس ادب دوستان آن سامان

قرارگرفته این (ثابت ) به غیراز ثابتی بوده

که درمحله شتربان و کوچه

(شکرقصاب) و استاد مرحومین (زایر و بهار)

ودر یک کوچه سکونت داشتند

 

منبع کانال گنجینه گذشتگان

زندگینامه شیخ اسماعیل ابهامی تبریزی 5592

زندگینامه شیخ اسماعیل ابهامی تبریزی

 

شیخ اسماعیل ابهامی تبریزی متخلص به (تایب)

و ملقببه ناصرالاسلام و معروف به (مسئله گو)

در محله کوچه باغ شهرتبریز متولد وتا

سال (1329ش) در حال حیات بوده است

وی ازسنین نوجوانی کسوت روحانیت را

برای خودش انتخاب نمود

وباتوجه به روحیه آزادی خواهی و

بیان خوب دراندک مدت باعنوان کردن مسایل

روز  آن زمان مشهورخاص و عام گردید

درهرمجلسی که تایب بود عده زیادی

از آزادی خواهان جهت اخذ مسایل روز پای

منبرش حاضرمی شدند او مدتی هم در حضور

حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی

 درشهرهای اراک وقم ساکن شد و سالها

درخدمت ایت الله(شیخ عبد الکریم حایری)

بنیان گذار حوزه علمیه قم بود

و درزمان محمد علی شاه در زندان قصر و

در زمان حکومت رضا شاه به سبب

سرودن (800) بیت شعر درمذمت کشف حجاب

تحت عنوان (ناموس نامه) درزندانهای مشهد وتهران

محبوس گردید پس از آزادی با مشکلات معیشتی

مواجه شده و عاقبت پس ازمدتها افتخارخادمی

حضرت امام رضا (ع) را کسب نموده و تا آخرعمر

درشهرمشهد و در مدرسه فاضل خان جنب

صحن مقدس ساکن و درهمان شهر فوت شد و

در سالهایی که ساکن مشهد بود درمسجد

(گوهرشاد) به سخنرانی می پرداخت

ودر اوایل شاعری (سوخته) تخلص میکرد

ازتایب دیوانی به زبان فارسی و اشعار

زیادی بزبان ترکی چاپ نشده دردسترس است

و قصیده ای در وفات حاج میزا جواد آقا ملکی

قصیده ای سروده و بقصیده

(القصیده الجوادیه) معروف است

 

منبع کانال گنجینه گذشتگان

زندگینامه محمد علی مجاهدی متخلص به پروانه 5502

زندگینامه محمد علی مجاهدی متخلص به پروانه

 

محمد علی مجاهدی در سال 1322 شمسی

در قم به دنیا آمد، پدر ایشان

مرحوم آیت الله میرزا محمد مجاهدی تبریزی است.

وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را

در زادگاهش به پایان برد  و پس از اخذ مدرک کارشناسی

حقوق قضایی چند سالی  به تحصیل علوم حوزوی

و بررسی متون منظوم پارسی و

 تحقیق درباره شعر آیینی و تجزیه و تحلیل مولفه های

 آن پرداخت و اکنون نیز در همین وادی قلم میزند.

مجاهدی تاکنون آثار متعددی را در حوزه

تالیف و تدوین در  قلمرو شعر و ادب فارسی

عرضه کرده است که از این میان

 می توان به فغان دل

(مجموعه اشعار حسینعلی بیک شرر فرزند آذر بیگدلی)،

 تذکره سخنوران قم، محفل روحانیان (تذکره علمای شاعر)،

 گنجینه اسرار عمال سامانی، شکوه شعر عاشورا،

سیمای مهدی موعود(ع) درآئینه شعر فارسی و تذکره

شعرای مرثیه سرا در زبان فارسی اشاره کرد.

همچنین کاروان شعر عاشورا عنوان کتابی است

که مجاهدی پس از سال ها مطالعه و تحقیق آن را

در حوزه ادبیات آیینی به رشته تحریر درآورده است

 

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

زندگینامه مرحوم پریشان زنجانی 5496

زندگینامه مرحوم پریشان زنجانی

 

عباس خان افشار متخلص به (پریشان)

درسال 1282ق پا به عرصه وجود گذاشت

تحصیلات مقدماتی را درمکتب ملا مرتضی در

زادگاه خود (قریه بهمن) از توابع شهرستان زنجان

  شروع نمود و در15 سالگی با خانواده اش

ساکن زنجان گردید و بعد از مدت کمی پدرش

دارفانی را وداع گفت و بعد از فوت پدر او ثروت خود

را با لاابالیگری تباه کرد بطوریکه ازازدواج با

نامزد خود عاجزماند و بعد از مدتی

با دختریکی از مالکین قریه بهمن ازدواج نمود

وبعد ازان پریشان دراثرتالمات روحی

به شهررشت بنزد برادرش رفته ودرآن شهر

ساکن گردید و بعد ازفوت برادر دوباره بشهر زنجان آمد

و به خاطر سرپرستی خانواده با زن برادرش

ازدواج کرد که حاصل آن دو فرزند پسر شد

که یکی از انها در ده سالگی از دنیا رفت

 و باعث افسردگی بیشتر پریشان گردید

و بطوریکه دراشعاراو بوضوح قابل

درک است عاقبت او در45 سالگی در قریه

(عینجک) درسال 1327ق بدیارباقی شتاقفت

از او یک دیوان خطی باقی مانده با مضامینی

 بکرولطیف که حاوی 4400بیت

ودر 275 صفحه نوشته شده  ودر

کتابخانه مسعود فاضلی زنجانی است وبنا بنوشته

 مولف کتاب سخنوران زنجان (فاضلی)علاوه

 بر اینکه مانع چاپ آن شده ازنسخه برداری و

حتی ارائه بدیگران هم خودداری میکرده است

 

منبع کانال گنجینه گذشتگان 

زندگینامه میرزا احمد متخلص به پرغم تبریزی 5483

زندگینامه میرزا احمد متخلص به پرغم تبریزی

میرزا احمد متخلص به (پرغم)

یکی ازشعرای معروف و بااخلاص

قرن سیزدهم (ق) و ساکن محله راسته کوچه

شهرتبریز بوده و چندین بار به کشور

عثمانی مسافرت کرده و در مراسم

عزاداری  امام حسین(ع) حضوریافته

او معاصر(اسرار علیشاه) مولف کتابهای

 وزین  حدیقه الشعرا و بحجت الشعرا

در ان کشور ملاقاتی داشته است

دریکی از مسافرتهای او به کشور عثمانی

درشهر(ازمیر) بمناسبت دهه ماه محرم

تکیه عزاداری برپا و (پرغم) هم دران مجلس

مداحی مینموده در شب اول و دوم یک نفر یهودی

بدون علت وارد تکیه شده ودر

موقعیکه پرغم به مداحی مشغول بود

توهین و ناسزا میگوید پرغم بدون هیچگونه

عکس العملی مداحی خودرا بپایان میرساند

 و در شب سوم بلافاصله پس از ورود و

توهین و ناسزا گویی یهودی پرغم با حالت حزن

و اندوه دستهای خودرا بسوی آسمان بلند

 کرده و اورا نفرین میکند و

حاضرین هم با صدای بلند آمین میگویند

 بلا فاصله ان شخص یهودی بزمین می افتد و بدنش

سرتاپا برنگ سیاه درمیاید و بدرک واصل میشود

 پرغم این ماجرا را در دیوان خود بنظم آورده است

دیوان پرغم آخرین بار در سال (1280ق)

باتمام رسیده و چندین بار چاپ سنگی شده

او درراسته بازار جدید تبریز در

حجره صرافی (حاج  حسینعلی)

به امر حسابداری اشتغال داشته و به غیر از

دیوان چاپی  اشعارزیادی هم بصورت متفرقه

از او باقی مانده و چندین قطعه

ازاشعارا و همه ساله در ماه محرم

و شبهای عاشورا و شام غریبان حسینی

با شورو حال ویژه ای ذکر میگردد

 

اشعارذیل ازاوست

 

بو گیجه آل علینین ایشی افغان اولاجاق

که صباح کرببلا دشتی دولی قان اولاجاق

 

واشعارذیل هم ازاوست

 

شیعه باشوز صاق اولسون بو ماتم عزاده

الدودوله حسینی صحرای کربلاده

 

واین اشعار هم از اوست

 

خطاب حضرت قاسم بزمین کربلا

ای کربلا گیچوب ستمین نه رواقدن

بو چولده من بلا کشی سالدون ایاقدن

بوغم چولونده سن منی عجب ساخلادون قوناق

مهمان نواز اولان سویی سانمازقوناقد ن

یوخدور آتام که دوتسون الیمدن بو گونکه گون

مشکلدی مجتبی گله ملک عراقد ن

من بیر نفریتیم بو یوزمین نفرشقی

بس نیلسون کمکسیزاولان بو سیاقدن

(پرغم) مدام نشئه جام محبتم

بیر می دی بو که لذتی گیتمز مذاقدن

 

منبع کانال گنجینه گذشتگان

زندگینامه مرحوم یحیوی اردبیلی 4190

 زندگینامه مرحوم عباسقلی یحیوی اردبیلی

 

مرحوم عباسقلی یحیوی در

تاریخ 27 تیر ماه 1280هجری شمسی

قدم به عرصه حیات گذاشت وی یکی از

بزرگترین شاعران عاشورایی معاصراست که

 علاوه برداشتن سبک خاص

به لحاظ نوآوری وایجاد تحول

بنیادین در سوگنامه پردازی و مرثیه سرایی

،سرآمد روزگاز وپایه گذار مکتب

شعری ویژه ای است در سن 13سالگی

چشمه شعر در جانش جوشیدن

گرفت وبا تخلص احقر سرودن آغازید

و سرانجام در سن ۷۸سالگی

در ۲۶ آبان 1358هحری شمسی 

از دنیا رفت و در قبرستان «بهشت فاطه»

اردبیل به خاک سپرده شد.

حاصل 78سال عمر و 65 سال سابقه

سخن پردازی وی 8 جلد کتاب است

که حاوی صدها قطعه اشعار

فارسی وترکی آذری می باشد

 1- بساط کربلا

2- اسرار عاشورا

3- پرچم عزا

4- آخرین آثار یحیوی 

5- یادگار یحیوی

6- بهارستان یحیوی

7- نگارستان یحیوی

8- غزلیات و طنز

زندگینامه استاد عباس داداش زاده متخلص به فانی تبریزی 4153

زندگینامه و مصاحبه با شاعر

اهلبیت  استاد عباس داداش زاده

متخلص به فانی تبریزی (حفظهم الله)

 

استاد فانی تبریزی شاعر و نویسنده شهیر آذربایجان است

که در عرصۀ عرفان و ادب صاحب دهها کتب 

تألیفی و تحقیقی ارزشمند است. 

او از شاگردان موفق زنده یاد استاد عابد تبریزی است

و در منظر بزرگان « مظهر شعر عرفانی و اسلامی 

ایران زمین است» و

«اشعاری که از کانون احساس و ایمان ایشان تراویده

در نوع خود بدیع و کم سابقه است، 

به گونه ای که ارج ادبی بعضی از ابیات،

حتی با آثار و اشعار

برخی از بزرگان شعر پارسی برابری می کند». 

 

در این مقال گفت و شنودی کوتاه و

خواندنی با جناب فانی انجام داده ایم

که شما را به خواندن آن دعوت می کنیم:

 

* با سلام و عرض ادب خواهشمندیم خود را معرفی کرده

و از دوران کودکی و مختصری از

شرح حال و زندگانی خود را بیان فرمائید؟  

 

بسم الله الرحمن الرحیم .

عباس داداش زاده هستم

متولّد  11 مردادماه 1347 هجری شمسی در محلّه عباسی شهر تبریز

در خانواده ای بسیار ساده

و مذهبی و اهل ولایت دیده به جهان گشودم .

پدر بزرگوارم نامی به زیبایی «محمد» داشت

و کارش بنّایی ساختمان،

ولی اهل علم  و فضیلت بود

و علمای آشنا او را میرزامحمد خطاب می کردند. 

مادرم نیز شیفتۀ امام حسین (ع) بود و از شیر پاکی که

همواره آغشته به اشک های حسینی بود ما را سیراب 

می نمود. خداوند هر دو را قرین رحمت خویش فرماید.

در دوران کودکی قبل از رفتن به مدرسه در محضر

سیّدی بزرگوار به نام «میرآقا» که خادم صدیق مسجد 

امام حسن (ع) بود قرآن را فرا می گرفتم. در هفت سالگی

وارد دبستان ممتاز شده و بعد از طی مراحل 

دورۀ  ابتدایی به مدرسه راهنمایی

«شاه حسین ولی» ره یافتم

و پس از خواندن کلاس اول راهنمایی در

 سال 1360 که کشور عزیزمان

در حال جنگ با کشور متجاوز عراق بود

به هوای رفتن به جبهه و جنگ 

ترک تحصیل نمودم ولی به علّت کمی سن،

خانواده محترم موافقت نکردند

و من خسته از درس و بحث مدرسه و

هوای رفتن به جبهه دیگر

به مدرسه نرفتم، ناچار وارد کار در

کارخانه آلومنیم سازی و مدتی 

هم به شغل پیراهن دوزی مشغول شدم

و در ضمن کار کردن،

تحصیلات خویش را تا اخذ مدرک دیپلم 

به صورت غیرحضوری ادامه دادم

و با عنایت خداوند متعال تمامی

دروس را در چهار، پنج روز مانده به

 امتحانات می خواندم و آماده امتحان می شدم.

بعد از یازده سال ترک تحصیل در کنکور شرکت کرده 

و در رشته کارشناسی حقوق قضایی قبول و

در دانشگاه آزاد اسلامی تبریز مشغول به تحصیل شدم.

در سال 1365 به استخدام رسمی سپاه پاسداران درآمدم

و الحمدلله که خداوند غیور توفیق داد

تا ما نیز چند شبی را در حضور

رزمندگان سلحشور سحر کنیم و بعد از بیست و یک سال 

خدمت صادقانه در  سال 1385 بازنشسته شدم

و با عنایت حق تعالی از دوران نوجوانی تاکنون

از مطالعه کتب مذهبی و ادبی بویژه از آثار گرانقدر

بزرگان ادب و عرفان این مرز و بوم هرگز غافل نبوده ام 

و «همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود». 

 

از اساتید و بزرگانی که رموز شعر و شاعری آموخته اید و

در شخصیت ادبی شما تأثیرگذار بوده اند صحبت کنید؟ 

 

بنده در نوزده سالگی توفیق تشرّف به محضر مبارک

حضرت استاد علامه حسن زاده آملی را یافتم.

 در اولین جلسه حال عجیبی پیدا کردم و گویی که گمشده خویش را یافته ام،

دلباخته آن بزرگوار شدم و چندین جلسه به خدمت مبارکش مشرّف شدم،

هرچند که ارتباط ما دیر نپایید اما به برکت انفاس قدسیّه آن بزرگوار تحوّل

خاصی در درونم به وجود آمد و هنوز هم آن لطافت و شیرینی سخنان 

ایشان را در وجودم احساس می کنم.

در همین دوران با استاد بزرگوار و بسیار عزیزم

حضرت آیت ا... سیدحسن عاملی آشنا شدم،‌ 

مهرشان بر دلم نشست،‌ایشان منبع فیض و معدن تقوا و محبّت بودند

و اهل ولایت و در اخلاق و سیر و سلوک مشوّق اصلی ما.

«دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم

در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی»

و  همچنین مصداق: 

«چشم مسافر چو بر جمال تو افتد

عزم رحیلش بدل شود به اقامت»

و اکنون نیز خوشه چین بستان ادب و معرفت اویم.

خداوندا نگه دار از بلاها.

 یکی دیگر از اساتیدی که حق استادی بر گردن بنده دارند،

شادروان استاد «منعم اردبیلی» است.


 ایشان اسوۀ تقوا و اخلاص و شیفتۀ اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بودند

و همواره نور الهی در چهرۀ دلربایشان موج می زد و به حقیقت

دریای عشق و از زاهدان با اخلاص روزگار خویش بودند. 

خداوند قرین رحمت خویش کند.

و کسی که بیشتر از همه عزیزان، ‌مانند پدری مهربان و دلسوز مرا

در تمامی مراحل زندگی راهنمایی می کرد،‌

استاد بزرگوارم

زنده یاد «مولانا محمد عابد تبریزی» است. 

رفیقی شفیق و درست پیمان، ‌استادی تیزبین و بصیر،‌

عابدی عارف که تمام سعی و تلاش و آرزویش،‌ 

موفقیت شاگردانش بود.

قبل از آشنایی، شیفتۀ اشعارش بودم و

آرزوی زیارتش را در دل می پروراندم 

که در سال 1373 توسط مداح باصفای حضرات معصومین (ع)

استاد حاج فیروز زیرک کار،‌

با استاد عابد (رحمه الله علیه) توفیق آشنایی

نزدیک یافتم و بعد از آن سالها در محضر شریفش سخنها آموختم،‌ 

درسها خواندم و مشق ها نوشتم

و او نیز با نهایت محبّت و شفقت

با راهنمایی های خویش هدایتم نمود. 

از کتب گرانسنگی که توفیق تلمّذ در

مکتب ادبی آن بزرگوار را

یافته ام می توان به شرح

گلستان سعدی، دیوان حافظ،‌ گلشن راز عارف شبستری،

مثنوی معنوی مولانا و .... و

صدها نکته باریکتر از مو اشاره کرد 

و اکنون هرچه دارم همه به برکت لطف بی پایان او و زحمات

اساتیدی که در حق ما متحمّل شده اند. 

لازم به یادآوری است که اساتید بزرگوار دیگری

هم حق استادی بر گردن ما دارند

که شاید نتوانم نام زیبای همه آنان را به یاد بیاورم.

ازجمله:

استادان بزرگوار شیخ حسین انصاریان،

ابراهیم بخت شکوهی، 

محمدعلی فرزبود،

بهاءالدین خرّمشاهی،

احمد محدّث، صمد قاسمپور،

علی حاجی بلند و ...  

که هر یک به صورت مستقیم و غیرمستقیم

نقش خاصی در تربیت بنده حقیر دارند و حقیر 

نیز نسبت به استعداد خویشتن از محضرشان ادب آموخته

و کسب فیض نموده ام.

خداوند روح همه رفتگان را قرین رحمت و

عزّت همه ماندگان را زیاد فرماید.

در این مجال دست همۀ اساتیدم را می بوسم و از محبّت های

آنان تقدیر و تشکر می کنم. آری:

«بی پیر مرو تو در خرابات

هرچند سکندر زمانی» 

و همچنین: 

«شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد 

که چند سال به جان خدمت شعیب کند» 

هر کس زیر نظر استاد تربیت نشود،‌

کوچه و بازار او را تربیت خواهد کرد

و هر کس را کوچه و بازار تربیت کند

 لاابالی خواهد شد و انسان لاابالی و

بی تربیت هیچ وقت انسانی موفق نخواهد شد. 

 

آقای فانی برای بیان یک شعر چه حالاتی باید رخ دهد

تا شعری سروده شود

و شما از کی شروع به سرودن شعر کرده اید؟ 

 

از نوجوانی، بلکه از کودکی به شعر خواندن علاقه وافری داشتم

و همواره اشعار خوب بزرگان عرفان و ادب 

را حفظ می کردم و گاه در خلوت

و گاه برای دوستان زمزمه می کردم

و خود نیز به سرودن شعر خیلی 

علاقه داشتم و گه گاه اشعاری می سرودم و سپس

مشاهده می کردم که بعضی ابیات از اشعاری است 

که در حافظه داشته و از شاعری دیگر است.

به عنوان مثال در شهر مقدس مشهد

که توفیق تشرّف به درگاه ملکوتی

حضرت ثامن الائمّه امام رضا (ع) را یافته بودم با مشاهده گنبد

بارگاه فی البداهه عرض کردم: 

 

جان عالم بفدایت یا رضا (ع)

شده ام مست لقایت یا رضا (ع) 

 

گر کنی لطف و کرم از فضل خویش 

من شوم قربان پایت یا رضا (ع) 

 

و چنانکه مشاهده می شود،

خود شعر سست بوده و ارزش ادبی چندانی ندارد و 

همچنین بعضی کلمات از شاعران دیگر است.  

 

آیا اولین سروده خود را به یاد دارید

که برای خودتان هم قابل قبول باشد؟ 

 

آری: 

بیست و سه ساله بودم که در یکی از شبهای قدر،

بعد از مراسم احیای آن شب، بسیار پریشان حال شدم

و از خداوند منّان خواستم

تا مرا شاعر اهل بیت عصمت و طهارت (ع) قرار دهد

و الحمدالله به عنایت حضرت حق سبحانه تعالی

این شعر را در همان شب سرودم: 

 

چو در ماه صیام افتد به دل عکس رخ ساقی

دمادم خون چکد از دیدۀ بیمار مشتاقی 

 

چه غوغاها برانگیزد رخت هر شب که می بینم

فلک انجم فشاند بر درت از سبزگون طاقی

 

به عالم هرچه می بینی فنا باشد سرانجامش

بقاء ملک هستی را در این عالم تویی باقی 

 

غم هر دو جهان را می فشاند عاشقان از سر

که با درد جهان هرگز نباشد درد عشّاقی

 

به عالم نغمه سر دادی که اخلاق نکو باید

ببین طفل دبستانم شها استاد اخلاقی ... 

 

شور و اشتیاقم بیش از حد شده بود

و احساس می کردم مورد نظر

رحمت حضرت حق قرار گرفته ام و

در پوست خود نمی گنجیدم و با شوق فراوان

اشک می ریختم و شعر حافظ شیراز را زمزمه می کردم:

 

«چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند»

 

و بدین ترتیب اولین شعر رسمی بنده

با عنایت خداوند متعال سروده شد.

 

در مورد تخلّصتان صحبت کنید. چرا فانی؟ 

 

گاهی دوستان عزیز نیز درخصوص انتخاب

تخلص «فانی» پرسش می کنند،‌

لازم به ذکر است که این تخلّص زیبا را از استاد بزرگوارم

مرحوم عابد تبریزی رحمه الله علیه

به یادگار دارم و داستان آن بدین قرار است که:

روزی در وصف جمال دلارای او غزلی سروده بودم که با مطلع:

 

از رخت نقاب افکن ای جمال نورانی

عالمی منوّر کن از فروغ پیشانی

 

شروع شده و در آخر غزل درخواست تخلّص کرده بودم.

 

گوش جان بباید داد هر چه پیر فرماید 

داغ بندگی باید تا رسی به سلطانی

 

عابد این غزل ما  را جان و دل همی سوزد

لطف و مرحمت فرما هر لقب که می خوانی

 

از کرم عنایت کن با تخلّصی ما را

ای که چین هر زلفت مجمع پریشانی

 

و حضرت استاد یک بیت به اشعار اینجانب اضافه نمودند

که تخلّص بنده نیز در داخل آن بیت بود:

 

عاشق رخ جانان در فنا بقا یابد

شعر خود موشّح کن با تخلّص «فانی»

 

 آقای فانی از تألیفات و تحقیقات و

آثارتان بفرمایید و تاکنون چند مورد از 

کتابهایتان به زیور طبع  آراسته شده است؟

 

  در این گشت و گذار و سپری شدن عمر و کسب تجربه و انتقال آن

به نسل جدید ورقهایی را به عنوان تألیف و تحقیق سیاه نموده ام،‌

اگرچه آثار و تألیفات بنده حقیر در دیده خویش

هیچ ارزش علمی و ادبی ندارند

و خود نیز هیچ ادعایی در نویسندگی و

تحقیق و شاعری ندارم و خود را 

سالکی بی سلوک و دانشجویی بیش«اگر خدا قبول کند» نمی دانم،‌

ولی امیدوارم که خداوند منّان چنان که

در کتاب خویش فرموده است،

ما را نیز از رحمت بی منتهای خویش محروم  نفرماید.

« انا لانضیع اجر من احسن عملا» 

اما زمانی که به کارنامه درخشان علمی اساتید می نگرم،

عرق شرم بر پیشانی ام می نشیند که  من نیز تألیفاتی دارم!

اما آیۀ «لا یکلّف الله نفسا الّا وسعها» امیدوارم می کند که هر چه در 

توان دارم بخوانم و بنویسم و خداوند متعال را شاکر باشم: 

 

«این همه آوازها از شه بود 

گرچه از حلقوم عبدالله بود»

 

در حدّ بضاعت خویش و عنایات حق سبحانه تعالی

چندین اثر تألیفی و تحقیقی

به رشته تحریر  درآورده ام که به اختصار،‌

عنوان آن ها را بیان می کنم:

 «هفت شهر عشق»

که ترکیب بندی است در شرح هفت شهر عشق

عطار نیشابوری و با خط بسیار زیبای

استاد بخت شکوهی و

با مقدمه و تصحیح استاد

عابد تبریزی توسط انتشارات ستوده 

به زیور طبع آراسته شده و چاپ دوم آن با مقدمه

استاد بهاءالدین خرمشاهی توسط فرهنگستان 

هنر ایران در تهران به چاپ می رسد.

«کیمیای هستی»

رساله ای است عرفانی درخصوص تشویق سالکان

طریقت به سیر و سلوک معنوی و

می توان گفت که کیمیای هستی درددلی است

با تشنگان عشق و مستی که توسط 

انتشارات منشور به چاپ رسیده است.

 «عابد خلوت نشین»

شرح حال و سیری در آثار مولانا محمد عابد تبریزی است

که با همکاری اساتید دانشگاههای ایران و شعرا و نویسندگان ،‌

دوستان و شاگردان استاد تهیه شده

و توسط انتشارات ستوده با همکاری

سازمان تبلیغات اسلامی استان به زیور طبع آراسته شده است. 

«عبادت احرار»

نیز رساله ای است

کوتاه درخصوص نماز و عبادت عاشقانه. 

 «شمع شب افروز»

مجموعه اشعاری است در وصف جمال دل آرای

یوسف زهرا (ع) با مقدمه ای مقاله مانند

در معرفی آن بزرگوار که به دو زبان

فارسی و ترکی سروده شده  و

توسط انتشارات منشور به چاپ رسیده است. 

«منظومۀ کاروان عشق»

ترکیب بندی است از زبان گویای حضرت زینب (س)

درخصوص رویدادهای

 مهمّ تاریخ اسلام از زمان رحلت پیامبر (ص)

تا شهادت امام حسین (ع)

که توسط انتشارات آیدین چاپ شده است . 

 «وصف خورشید»

اثری است تحقیقی و تألیفی که موضوع

آن «مهدی موعود(عج) از منظر

 شعرای نامی ایران» است که ماندگارترین

چکامه های ادبی در وصف مهدی موعود (عج)

که بیش از 400 دیوان بزرگان

جمع آوری شده و توسط انتشارات منشور چاپ شده است. 

 «سودای عشق»

مجموعه غزلیات ترکی است که با مقدمه علمی و ادبی

استاد علی حاجی بلند توسط انتشارات منشور به چاپ رسیده است. 

«ستارگان هدایت»

مجموعه اشعاری است در مدایح و مراثی

حضرات معصومین (ع) به دو زبان ترکی و فارسی

درخصوص رویدادهای عاشورا

که توسط انتشارات منشور به چاپ رسیده است. 

«مثنوی یوسف و زلیخا»

که بیش از هشتصد بیت است و داستان پرماجرای

حضرت یوسف و زلیخا را به تصویر کشیده است

که توسط انتشارات آیدین چاپ شده است.  

 

جناب استاد از آثار زیر چاپ و تازه چه خبر؟

اگر صحبتی داشته باشید در خدمتیم؟ 

 

  یکی «زلف دلاویز»  است که  مجموعه اشعار به زبان فارسی است

و شامل غزلیات، قصاید، ‌

مثنوی ها و اشعار متفرقه است که

توسط انتشارات آیدین در تبریز به چاپ می رسد.

 «فالهای شگفت انگیز حافظ»

در موضوعات مختلف فال و استخاره که با همکاری 

استاد الاساتید بهاءالدین خرّمشاهی  توسط 

انتشارات آیدین تبریز به چاپ می رسد.

 «شاه اقلیم ولا»

که ترکیب بندی است در وصف و

منقبت حضرت امیر المؤمنین (ع) 

با خط زیبای استاد فرزبود که ان شاءالله

به زیور طبع آراسته خواهد شد. 

 «گوهرهای سیر و سلوک»

در خصوص عرفان عملی و نظری که کاری است

تألیفی و تحقیقی و در موضوع مراتب عشق،‌

مراتب معرفت و مراتب سیر و سلوک

و ...بحث شده است.

 «علی در آئینه علی(ع)»

کتابی است در معرفی حضرت علی (ع)‌

از زبان خود آن بزرگوار که در

 سه بخش «علی در آئینه علی»، 

«فرمان مالک اشتر»

و «چکامه های ماندگار»

به زودی به چاپ خواهد رسید. 

در نهایت شایان ذکر است که

تالیفات و تحقیقات بنده حقیر چنانکه

در متن نیز اشاره نمودم

در بضاعت و استعداد خویش است و امیدوارم

که ارباب معرفت خرده نگیرند و

به دیده اغماض بنگرند و دعا کنند 

که پروردگار قبول فرماید،

چراکه اقرار می کنم نه تألیفی دارم که

شایان تعریف باشد و نه تحقیقی که سزاوار تحسین و  این همه: 

 

« برگ سبزی است تحفه درویش

چه کند بینوا همین دارد»

 

اکنون که در حضور شمایم یک اربعین کامل

از زندگانی بی برگ و بار حقیر فقیر 

سپری شده و چون نیک می اندیشم در می یابم که: 

 

نه شکوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم 

همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت ما را 

الحمدلله که موفّق هستید،

 

جناب فانی در وادی شاعری برخی

ابیات بر دل سراینده شعر می نشیند

شما از بین اشعارتان آن شعری

که خیلی به دلتان نشسته کدام بیت و شعر بوده؟ 

 

به نظر من تمامی اشعار شاعر به دلش نشسته که سروده است و

اگر به دلش ننشیند شعر را پاره می کند ونگه نمی دارد.

ولی تا سوال شما را جوابی عرض کنم؛

در یک مثنوی بلندی که با عنوان

«قصّۀ صداع»

سروده شده است در یکی از ابیات آن عرض کرده ام:

 

درد سر گردید یارب زندگی

حیف شد، شد بندگی شرمندگی 

حیف شد،‌ شد بندگی شرمندگی  

 

 شما در بین شعرای گذشته و

معاصرا ن با کدام یک از آنها ارتباط

برقرار و از آنها در سروده هایتان تاثیر گرفته اید؟  

 

بنده در حد بضاعت و استعداد خویش

اشعار بزرگان ادب را مطالعه کرده ام

و صددرصد در اشعارم تأثیرگذار بوده اند؛ 

مثلا در غزل فارسی از حافظ و سعدی و

در غزلیات ترکی ازصرّاف تبریزی

و در مدایح و مراثی اهل بیت عصمت و طهارت (ع)

از استاد بزرگوارم زنده یاد عابدتبریزی،

عمّان سامانی و بزرگان دیگر استفاده فراوان کرده ام.  

 

جناب فانی مختصری در مورد

انجمن ادبی "استاد عابد" که شما زحمت

تأسیس و اداره آن را بر عهده دارید بفرمایید؟ 

 

با لطف و عنایت خداوند متعال و حضرت سیّدالشّهداء 

در اواخر سال 1387 با همّت دوستان و

شاگردان استاد عابد تبریزی ازجمله

استادان بزرگوار آقایان:

علی حاجی بلند، حیدر حزین، سیدعلی اکبر صدرالدینی، 

ایوب شهبازی، مهدی رستم زاده،

اصغر آسایش،‌مختار صدرمحمدی و ...

 

و همچنین با عنایات ویژه مدیرکل محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی

جناب آقای حاج احمد احمدی منش،‌این انجمن تأسیس شد

و بحمدالله جلسات هفتگی انجمن هر هفته روزهای چهارشنبه از

ساعت چهار بعدازظهر با حضور اساتید،

شعرا و مداحان اهل بیت عصمت و طهارت (ع)

در مجتمع فرهنگی و هنری تبریز برگزار می شود

و برنامه انجمن ادبی تدریس

شرح گلشن راز،‌آرایه های ادبی و شعرخوانی

توسط شعرای بزرگوار است

و از اهداف و فعالیتهای دیگر انجمن

برگزاری کنگره و بزرگداشت برای شعرای نامی آذربایجان

و برگزاری نمایشگاه های فرهنگی

و هنری و راه اندازی سایت اینترنتی و تهیّه

و تدوین فصلنامه علمی و ادبی است.  

 

 آخرین شعری که سروده اید کی بوده

و اگر محبت کنید وآخرین سروده خود را جهت

حسن ختام بیان فرمایید خیلی ممنون می شویم؟ 

 

غزلی در آستانه چهل سالگی خویش سروده ام

که شرح پریشانی دل خویش است

و تقدیم شما می کنم: 

 

گه عاشق گل گه چمن و لاله شدم حیف

گه سرخوش بستان و گهی ژاله شدم حیف

 

گه مست خط و خال و لب و قامت دلدار

گه واله رخساره چون لاله شدم حیف

 

گه شیفتۀ انجم و دلداده افلاک

گه بیدل خورشید و مه و هاله شدم حیف 

 

ما را نبود جلوه طور و ید بیضاء 

چون سامری اندر پی گوساله شدم حیف

 

شد عمر گرانمایه به سودای اباطیل

یک عمر پی درد و غم و ناله شدم حیف

 

می گفت یکی عاشق یوسف شده، گفتم:

از چاه برون نامده بر چاله شدم حیف 

 

حاصل نشد ای وای مرا طاعت محبوب

"فانی" نشده حیف چهل ساله شدم حیف

 

منبع سایت اشعار فانی تبریزی

جهت ارسال ایمیل و بازدید از سایت استاد فانی تبریزی:

ایمیل : info@fanitabrizi.com

سایت : http://fanitabrizi.com

زندگینامه استاد مرحوم رحیم منزوی اردبیلی 4135

زندگینامه استاد مرحوم رحیم منزوی اردبیلی

 

مرحوم رحیم منزوی اردبیلی

فرزند اسدالله در محله سیدآباد اردبیل

به سال ۱۳۱۶شمسی دیده به جهان گشود.

پدرش در کنار شغل حلبی سازی و دواتگری در

ایام محرم به شبیه خوانی و تعزیه گردانی می‌پرداخت

واین موضوع در رحیم منزوی به 

مرثیه سرایی تاثیر فراوانی گذاشت.

او اولین شعر خود را در سن ۹ سالگی سرود.

 فضای عاشورایی شهر در سال ۱۳۲۶ به بعد

او را به نوحه سرایی سوق داد.

در پایان تحصیل وارد ارتش گردید و

در مراغه پای درس آیت الله سید جواد مجتهد 

نشست و دروس اسلامی را فرا گرفت.

بعد از هفت سال از ارتش استعفا کرد و

 مدتی بعد به رانندگی پرداخت.

در سحرگاه روز ۹ مرداد  ۱۳۷۱شمسی

در پی عارضه قلبی در تهران درگذشت

و جنازه‌اش به اردبیل انتقال یافت و

در قبرستان بهشت فاطمه به خاک سپرده شد.

آثار استاد عبارتند از:

آمال منزوی (اولین دیوان اشعارمنزوی)

 آثار منزوی

ایثار منزوی

صد سینه زن

صد قافیه

صد منظره

صد زمزمه

صد مرثیه

نهضت حسینی

آلام منزوی

زندگینامه دخیل مراغه ای 4130

زندگینامه شاعر اهلبیت

دخیل (آخوند ملا حسین مراغه ای)

 

نه تاریخ ولادتش را کسی میداند نه وفاتش را !

نه تذکره های نامی او برده اند

نه سفینه ها اثری از وی بر صفحات خود ثبت کرده اند .

در شعر معاصرانش نامی از او به میان نیامده و در جنگ ها نیز

قطعه شعری به نام وی نوشته نشده است !!!

هر دری که زدیم به رویمان گشوده نشد

و به هر منبعی که مراجعه کردیم

نتیجه ای نگرفتیم حتی وقتی از

احفاد و اولادش سراغ احوال و اقوالش را گرفتیم

جز بی اطلاعی چیزی دستگیرمان نشد !

 هر چه هست پرده ای از ابهام سر تا سر حیاتش را پوشانده و

مماتش را نیز تحت تاثیر قرار داده است ! 

در حالیکه رلال شعرش از

همان آغاز در جویبار زمان جاری است

و زینت بخش مجالس عزاداری .

 کمتر مداحی است که شعرش را نداند

و با سوز و گداز عارفانه در مساجد و تکایا نخواند . 

آنچه انسان را به تفکر وا میدارد

و در واقع ذهن را بر می آشوبد

این است که چگونه شاعری با این همه

 استعداد و ابتکار با این همه دایره ی

نفوذ و بالاتر از همه با این همه عشق

و علاقه و دلبستگی که به 

خاندان پیامبر را دارد و شعر او را تا این حد

از علایق مذهبی و احساسات

عاطفی بر خوردار کرده

چگونه این چنین غریب و ناشناخته مانده است ؟

آری سخن از دخیل مراغه ای است

ملا حسین دخیل مراغه ای

شاعر و مرثیه گوی آذربایجان

و مداح اهلبیت که تاثیر شعرش در

شعر رثانی برداشته شده

و شعرایی همچون اشراق (میر مراغه ای )

و دیگران در این نوع شعر کوشش هائی

به عمل آورده اند ولی شیوه

شعر دخیل به گونه ای دیگر است

و متفاوت با شعر همه 

کسانی که قبل از او پای به میدان شعر رثانی نهاده اند .

شاعری که نسخه های شعر او

تا 200 تا 250 سال قبل بر میگردد ...

بنا به قولی شعرای قرن سیزدهم هجری بوده

وادبیات نوحه ترکی را به

حالتی مدوّن و نظام مند درآورد،

 دخیل به شاعر مقتل‌نویس معروف است

چون یک مقتل شش جلدی به صورت

نظم و نثر نوشته است. 

این مجموعه مشتمل بر وقایع کربلا

و بزبان ترکی در شش جلد مکرر

در تبریز چاپ شده است. 

و یک اثر واقعا ارزشمند برای ارادتمندان اهل بیت میباشد

زندگینامه مرحوم میر عبدالحسین خازن تبریزی 4115

زندگینامه مرحوم

میر عبدالحسین خازن تبریزی

 

به قلم حاج محمد حسن یزدانی

از ریش سفیدان هیئت عجم محله خیابان

مرحوم میر عبدالحسین خازن خیابانی

شاعر عاشورائی در سال ۱۲۹۰ قمری 

در شهر تبریز و محله خیابان چشم به جهان گشود.

قسمتی از محله خیابان  در زمان قاجار

باغ سرسبز خانوادگی آنها بوده

که بعدا به قطعات مسکونی تقسیم  شده است.

مرحوم پدرم نقل می کرد مرحوم خازن

با مرحوم کریم صافی دوست و دمساز بوده اند

و مرحوم صافی باسواد بوده ولی خازن از سواد بی بهره بود.

همچنین خازن اهل مرثیه و نوحه نبود

ولی صدای صافی داشت و خوشگذران و اهل ذوق بود

و هر سال که بهار می آمد تا فصل پاییز اکثرا

با مرحوم صافی در آن باغ جمع بودند

و باصدای دلنشینشان آواز میخواندند.

مرحوم حاج اسماعیل بانی شرکا از

ریش سفیدان هیئت نقل میکرد در

دوران سلطنت مظفر الدین شاه

با دوستان هیئتی به عتبات عالیات مشرف شدیم .

یک شب نشسته بودیم که یکی از دوستان خبر آورد

میر عبدالحسین خازن را در کنار فرات دیدم.

گفتیم عوضی دیده ای او کجا کربلا کجا؟!

گفت خودش بود باور نمی کنید بیایید برویم از نزدیک ببینیم.

۲۷ نفر پاشدیم رفتیم کنار فرات دیدیم بله خودش است.

 تازه نوحه هم می گوید و گریه میکند.

به نزدیکش رفتیم و گفتیم

آقا شنیدیم در مصیبت جدت شعر میگوئی

خواهشمندیم به فرات نوحه ای بگو.

گفت:من لیاقت آنرا ندارم که در

مصیبت عاشورا شعر بگویم ولی در

دلم بعضا زمزمه میکنم.

شما اگر با چشم کربلائی به فرات نگاه کنید 

از اینجا تا به قیامت خون جاری است.

این هارا گفت و شروع کرد

آن شعر جاودانه را گفتند

 

آخدون عالمده ندن کوه و بیابانه فرات

اولمادون قسمت حسینه دونسن قانه فرات.  

 

آنروز در کنار فرات عاشورائی به پا شد و ما دیدیم ای بابا

این میر عبدالحسین آن میر عبدالحسین نیست و خیلی عوض شده.

آن مرحوم پس از باز گشت به تبریز

در هیئت عجم خیابان مشغول به شاعری شد

وبیش از ۹۰ درصد بحر های سینه زنی این هیئت

سروده آن مرحوم است.

ایشان در سال ۱۳۰۴ شمسی از دنیا رفت

و در گورستان قاسم خان به خاک سپرده شد.

زندگینامه کربلائی عزیز ممی پور 4112

زندگینامه کربلائی عزیز ممی پور

متخلص به عندلیب

 

ممی پور درسال 1354 درتبریزدر محله شتربان

در یکی از خانواده های

مذهبیدیده به جهان گشود میزان تحصیلات وی

دیپلم در رشته علوم انسانی است.

وی از نوجوانی به هیئت های حسینی ومذهبی

ومراسمات معنوی علاقه

بسزایی داشت واین علاقه باعث شد

به سراغ مداحی و روضه خوانی

رفته ومدال نوکری سیدالشهداء را به خود نصب کند.

وی مداحی مقتل را نزد اساتیدی چون :

حاج علی اصغرشفیع پور -

حاج حسن یعقوبی - و

مرحوم حاج احمد نعلبند شاعر اهلبیت

مرحوم بیوک عافی و کربلائی ولی پیری و..... گذرانده .

وی بعد از مدتی دریکی از شبهای اربعین حسینی

در اثر برخی عنایات خاص مولایمان حضرت ابوالفضل

اقدام به شعر گویی ومدیحه سرایی نموده

که در حال حاضر یکی از برجسته ترین شعرای

گرانقدر آستان سیدالشهداء است

که اشعار و نوحه های نامبرده

زینت بخش محافل عزاداری در شهرهایی

همچون ( تهران - تبریز - اورمیه - اردبیل - زنجان - مشهد مقدس )

وسایر شهرهای کشور عزیزمان گردیده است

آنچه این شاعر دلسوخته رامورد توجه قرار داده

اینست که وی دارای اخلاق حسنه بخصوص

درباب شکسته نفسی ودارای روحی لطیف است

بطوریکه بیشتر نوحه های خود را بدون تخلص

نوشته که متاسفانه برخی 

 افراد سوجو و فرصت طلب این سکه را بنام خود زده اند.

بعدها با اصرار دوستان  آشنایان شعراء و

مداحان گرانقدر و با استخاره

به فال حافظ شیرازی تخلص خود

را (عندلیب ) انتخاب کرد.

وی دارای برخی اشعار وغزلیات است

که در برخی از کتابهای گلچین

شعرای معاصر؛روزنامه ها؛

نشریه ها و مقالات به چاپ رسیده وی عنایات

خاصی به ایام محرم الحرام داشته

واکثر نوحه ها وسینه زنیها دردسته جات

خیابانی را با آهنگهابی سنتی سروده که

در دسترس عموم قرار گرفته است.

حال وی درهیئت عزاداران حضرت ابوالفضل

خیابان مفتح کهروزهای سه شنبه هر هفته

برگزار میگردد شرکت نموده وبه

سوالات ونیازهای آنان پاسخ میدهد.

زندگینامه مرحوم حاج حیدر شبگرد معروف به خوندل 4098

زندگینامه مرحوم

حاج حیدر شبگرد معروف به خوندل

 

مرحوم حاج حیدر شبگرد که (خوندل) تخلص می کرد،

در سال 1304 ش در محله اهراب تبریز دیده بجهان گشود و از نوجوانی

با مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) انس پیدا کرد.

وی تحصیلات کلاسیک نداشت ولی ضمن تحصیل

در مکتب خانه های آن روزگار،از 12 سالگی سرودن شعر را آغاز کرد.

با وجود اینکه در عالم ادبیات و شاعری از هیچ استادی بهره نبرده بود

ولی در مدت زمان کمی با دست یازیدن به سبکی خاص و سرودن

 اشعاری زیبا شهره عام و خاص شد.

ایشان بعدها به محله لیل آباد تبریز نقل مکان نموده و در هیئت

 حسینیّه سعدی زمان که به نوبه خود انجمنی ادبی به شمار می رفت

 به صورت فعال شرکت نمود.

مرحوم خوندل در سال 1379 ه ش به اصرار دوستان خویش

اقدام به چاپ آثار خود نموده و به جامعه حسینی تقدیم نمود.

وی شاید یکی از معدود شاعران نوحه پردازی باشد که در

تمام عمر پربرکت خود جز برای مناقب و مصائب حضرات معصومین ع

برای کس دیگری شعر نگفت و پس از عمری عاشقی و ترویج فرهنگ ناب

عاشورایی و نشر علوم قرآنی در پاییز 1383ه ش به رحمت حق واصل

و در قبرستان امامیّه تبریز به خاک سپرده شد. 

 

مصاحبه ای با استاد خوندل

 

مرحوم حسینى، سعدی زمان،

 تأثیر عجیب و فوق العاده‏ای در من گذاشته بود.

«آقا» نه تنها در شعر،

 که در زندگی من نیز مؤثر بود.

با مرحوم ذهنی‏زاده نیز حشر و نشر داشتم؛

 منتها مرحوم ذهنی را ندیده بودم؛

سیدرضا حسینی چیز دیگری بود.

 

خاطره‏ای از آنها دارید؟

 

تمام با آن‏ها، بودن خاطره است.

بودن درکنار آن‏ها را در خلوت‏های تنهایی‏ام مرور می‏کنم.

 

استاد! آیا شیوه‏ی خاصی را در شعرهایتان دارید،

یا از شاعری خاص پیروی می‏کنید؟

 

من، هر چه را به یاد داشتم،

به روی کاغذ می‏آوردم.

در شعر استادی ندیده‏ام و تقلیدی نکرده‏ام.

 

استاد! شما در اشعار خودتان ارادت خاصی

 به حضرت زهرا (س) نشان داده‏اید

واین اشعار به گونه ‏ای از دیگر شعرهایتان

متمایز و ممتاز هستند، علت را در چه می‏دانید؟

 

راست می‏گوئید!

 خودم هم نمی‏دانم چه اتفاقی افتاده است!

وقتی قلم در مصیبت خانم می‏نویسد،

حال و هوای دیگری می‏شود که وصف‏ناپذیر است.

من هم نمی‏دانم!

 

 

شعری دارید که با این بیت آغاز میشود:

 

واحسرتا آیریدی اجل یاری یاریدن

زهرانی آلدی حقی گئدن شهریاریدن...

 

این شعر از جایگاه ویژه‏ای برخوردار است،

نظرتان در مورد این شعر چیست؟

 

این شعر را خیلی دوست دارم.

 یک روز دلم خیلی گرفته بود؛

حالت عجیبی داشتم واحساساتم تحریک شده بود؛

 می‏دیدم که شعر از درونم می‏جوشد و لبریز می‏شود.

حالت عجیبی دست داده بود.

بغض داشتم.

 قلم به دست گرفتم و این شعر را آوردم.

من هم اعتراف می‏کنم که این شعر،

 همیشه در تنهایی برلبانم جاری است.

 

استاد! در مورد اینکه می‏گویند؛

«دیگر این روزها،

 شاعران بزرگ و موثّری به وجود نمی‏آید»

، نظر شما چیست؟ علت را در چه می‏دانید؟

 

من این نظریه را قبول دارم.

این روزها شاعر بزرگ به وجود نمی‏آید.

البته منظورم در ادبیات نوحه است.

قبلا چند نفری بودند؛ امّا حالا...

به نظر من، شعر مرثیه در آذربایجان

 به مرحوم حسینى، سعدی زمان،

خاتمه یافته است. شعرهای امروزی لطیف نیستند.

 

پس موقعیت شعر مرثیه را مطلوب نمی‏دانید؟

 

نه! ادبیات نو، خیلی پسرفت کرده است!

خیلی به عقب برگشته!

 نمی‏دانم شعر خوب نمی‏گویند،

یا اینکه می‏گویند و به دست ما نمی‏رسد!

 

چرا در اشعار شما صنایع

 ادبی فراوان به چشم می‏خورد؟

 

فکر کنم کمی تلاشم زیاد بوده است.

 این اشعار، زائیده‏ی فکر و خیال و عشق من هستند.

 در صنایع ادبی ومعانی و بیان

 استاد به خصوص ندیده‏ام.

 کسانی که از گوشه و کنار،

شعرهایم را مطالعه می‏کنند،

همین نظر شما را دارند.

ظاهرا شعر با صنایع و آرایه‏های ادبى، دلنشین‏تر می‏شود.

 

بیشتر در چه زمینه‏ای مطالعه می‏کنید؟

 

بیشتر به ادبیات،

تفسیر قرآن وعلوم قرآنی علاقه ‏مندم.

امّا کتابی که در حوزه‏ی ادبیات،

زیاد دوست دارم «غزلیات سعدی» است.

 او در زبان شعری من تأثیر عمده‏ای گذاشته.

سعدی مقام والایی در شعر دارد.

 

و مولوى؟!

 

مولوى، سبک ویژه و مخصوص به خودی دارد.

 کسی نمی‏تواند شبیه او سخن گوید.

من زیاد از عرفان سر در نمی‏آورم،

مولانا یک عارف است و سعدی یک شاعر.

 شعر سعدى، روانتر از شعر مولانا است.

 

پس از فوت همسرتان، شعری هم برای ایشان گفته‏اید؟

 

خیر! من هیچ وقت شعر را با مسایل دیگر،

مخلوط نمی‏کنم.

قلم شعری من در مورد مصائب ائمه‏ی اطهار (ع) می‏نویسد.

اینها را نمی‏شود با مصیبت‏های دنیوی قاطی کرد.

 از فوت همسرم بسیار اندهناکم؛

او رفت و مرا تنها گذاشت؛ امّا مصائب ائمه جداست!

 

چه توصیه‏ای به هیأتی‏ها دارید؟

 

باید پاکی را رعایت کنیم.

آلودگی‏ها ما را بدبخت می‏کنند

و زندگی را تباه می‏سازند!

خدا ما را پاک آفریده و شایسته نیست

خود را بیالائیم. حیف نیست،

آدمی پاک نباشد؟!

 

استاد! گویا «خوندل» تخلص شعری

شماست و نام اصلی تان نیست؟

 

درست است! من «حیدر شبگرد»م.

بعدها از «شبگرد» به «خوندل» تغییر نام دادم.

مدتی شبگردی کرده‏ام و اینک خوندلم!

این نام را از نام هیأت مرحوم دلخون به عاریت گرفته‏ام.

 

استاد خوندل، بیتی برایمان بخوانید؟

 

واقعیت زندگی من در این شعر نهفته است

و آن را به یادگاری به شما می‏گویم.

 

بسم حکایت دل هست با نسیم سحر

ولی زبخت من امشب سحر نمی ‏آید!

 

در حالی که استاد در بستر بیماری آرامیده بود

 و اشک در چشمانش غوطه می‏زد،

با او وداع گفتیم و خانه‏ی ادبیات

 نوحه‏ی آذربایجان را ترک کردیم....

 

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

زندگینامه استاد حاج فیروز زیرک کار 4083

زندگینامه استاد حاج فیروز زیرک کار

 

حاج فیروز«فخرالذاکرین» ما تبریزی هاست.

به قول خودش هشتاد سال است که ساکن این درگاه است.

شغل خودش «روفه گری فرش» را حفظ کرده و مداحی

را شغل و محل درآمد نمی داند. 

 تقريباً از ۱۸ سالگي شروع به مداحي كرده است  و

الان هم كه ۷۴ سال دارد همچنان مداحي مي كند.

مداحي را از هيئت محله خودشان كه بعدها بنام

هيئت عزاداران شهداي كربلا

شهرت يافت آغاز كرده است. 

اولين استادش حاج حسن شفيع پور بود.

همچنين از محضر حاج علي شبابي بهره برده است.

بعدها نيز ساليان دراز محضر استاد عابد بوده است.

 در بين شعراي فارسي گو از اشعار نيّر تبريزي،

فؤاد كرماني، عمان ساماني و استاد محمد عابد

و در نوحه هاي تركي از اشعار شعرايي مانند

حسين سعدي زمان، ذهني، ذهني زاده،

شهاب، صافي و صحاف استفاده می کند.

 سبك حاج حسن فراهتي را بيشتر مي پسندم

و در حقيقت هم سبك ايشان را

الگوي خود قرار داده ام.

عقیده اش در مورد مداحی فارسی و ترکی چنین است:

با توجه به تفاوت زبان و فاصله مكاني

يكسري تفاوت هاي با هم دارند.

سبك مداحي تبريز يك جور است

و سبك مداحي تهران و

مناطق فارس زبان يك جور ديگر.

هر كدام زيبايي هاي خاص

خودشان را دارند.

اما روي هم رفته مداحي فارسي با

توجه به آهنگ و وزن مداحي و صداي مداحان در تعريف

و اين قبيل چيزها شيرين تر است و مداحي تركي نيز

سوزناک است و از اين لحاظ ارزشمند مي باشد.

به عقيده ایشان در گذشته

هيئت هاي عزاداري از لحاظ

معنوي پربارتر بودند

اما امروز شرايط ديگري حاكم است.

يكسري مشكلات در هيئت ها داريم

كه بايستي روي شان كار شود.

يكي از اين مشكلات پرداخت اندك به

مسايل شرعي و حقيقي است.

البته اين مشكل بيشتر ريشه در حضور كمتر علما در

هيئت هاي عزاداري دارد.

بنابراين روحانيون بايستي با

حضور فيزيكي خود در مجالس عزاداري، براي مداحان و

عزاداران ارايه طريق نمايند.

در هيئت عزاداري محله ما

يعني سينه زنان محله شتربان

زماني حاج آقا انزابي حضور مي يافتند

و تا آخر مجلس مي نشستند و سخنراني هم مي كردند.

زماني هم حاج آقاي ميرمحمود همينطور حضور داشتند.

امروز هر چند روخاني ثابتي در هيئت نداريم با اين

حال آقاي محمدتقي عبادي به عنوان سخنران و مفسر قرآن

همچنان وظايف روحانيون قبلي را بر عهده دارند.

مداحان بايستي به جوانان تفهيم كنند كه امام حسين كيست و

چگونه مي توان ايشان و مكتب شان را شناخت. راه و روش

هيئت آمدن چگونه بايستي باشد.

گريه كردن براي امام حسين(ع)

يعني مقابله با ظلم و دفاع از مظلوم و افشاگري ظالم.

گريه براي امام حسين(ع) در دنيا ظالمان

راشناساندن و به فرياد مظلومان پاسخ دادن است.

اگر براي گريه ثوابي هست براي اين

گريه است نه براي مشكلات خود گريه كردن.

گريه بايستي وسيله اي براي رسيدن

به آرمان ها باشد. لازم است

در تمام هيئت ها ابتدا مداحان مسائل اخلاقي

را به مردم برسانند و بعد مسائل توحيدي و

خداشناسي عرضه شود و آنگاه اهداف

و آرمان هاي حضرت اباعبدالله الحسين مطرح شوند.

اينكه امام براي چه شهيد شده اند؟

در يك كلام مداح بايستي

نخست خود براين موارد آگاه باشد

تا بتواند نسل جوان را نيز روشن كند.

در حقيقت ما با گريه كردن بر

مصائب اهل بيت(ع) حس شيعه بودن

خود را نشان مي دهيم.

در بين شعراي نوحه در فارسي اشعار

عمران ساماني تا اندازه اي جهت دار،

عرفاني و انقلابي هستند و اشعار نيّر و استاد عابد

نيز هكذا. و در بين شعراي تركي نيز

اشعار آقاي حسين سعدي زمان،

ذهني زاده، شهاب و شأني برايم بيشتر جذاب هستند.

زندگينامه شاعر اهل بيت مرحوم حسين شاني 4063

زندگينامه شاعر اهل بيت

مرحوم حسين شاني

 

مرحوم حسين شاني اهل تبريز بود.

وي عاشق معشوق بزرگوار خود يعني

امام حسين (ع) بودو عقيده اش اين بود

"مگر عاشق جانان عاشق دنيا هم ميشود".

مرحوم استاد  شاني گر چه از آغاز کودکي

تا پايان زندگي همواره با تنگدستي و سختي

معيشت روبرو بود و هيچ گاه روي خوشي و آسايش

را نديد اما انسان وارسته اي بود

که ساده زيست و عاشق مرد.

هيچ کس اورا آن طور که بايد  بشناسد 

نشناخت و  يا با  شناخت  ساده اي از او گذشت.

اين بي مهري ها و بي توجهي ها ي مردم او را

وادار به ترک شهر و ديار خود(تبريز)  نمود

و رحل اقامت در ديارعاشقان يعني

مشهدالرضا  بيافکند و در همانجا به استخدام يکي از

کارخانجات قند آن شهر در آمد.

 چون کار ايشان يکي از کارهاي

سخت و زيان آور بود سخت مريض ميشود

که اکثرا  در تخلص اشعار خود

بارها شفاي خود را از مراد خويش خواسته بود.

آن استاد گرانمايه حدود 35 يا 40 سال 

در دوران زندگانيش واقعا انسان زيست

و بالاخره در تاريخ 29 ذ يقعده الحرام

 1369هجري قمري برابر

با 1326 شمسي عاشقانه داعي حق

را لبيک گفته به لقاي معشوقش شتافت 

او همچنين آرزو داشت که

شاهد چاپ و نشر آثار ارزشمند خود باشد.

  ولي  افسوس  اين امر مهم  به 

علت تهيدستي ممکن نشد.

از اين رو نوشته هاي آن استاد فرزانه

فقيد دست به دست شده و

هر کسي هم نسخه از شعر اورا داشت

يا  پيش خود نگه مي داشت و

يا دوست نداشت به کسي ديگر يا

مداح ديگري عرضه نمايد 

تا در مجالس يا محافل عزاداري امام حسين (ع)

مورد استفاده قرار گيرد.

لذا توفيق الهي نصيب اينجانب

(سيد علي اکبر صدرالديني )مدير

انتشارات  منشور تبريز  شد

تا با استعانت از درگاه خداوند 

اثر ارزشمند آن شاعر شهير

مرحوم حسين شاني را مجددا پس

از دو بار چاپ به وسيله ناشران قبلي که

پر از اغلاط املايي بود به صورت 

آبرومندانه اي با زحمات زياد

پس از تصحيح و همچنين با

ملحقات تعدادي از اشعار پراکنده

آن مرحوم به چاپ رسانده و

در دسترس عموم علاقه مندان و

مداحان بزرگوار حضرت ابا عبدالله قراردهم 

تا شايد در دنياي آخرت توشه اي باشد.

زندگينامه صحاف تبريزي 4029

زندگينامه شاعراهل بيت

مرحوم محمد حسين جنتي مقام

متخلص به صحاف تبريزي

 

مرحوم صحاف درسال 1290 شمسي درشهر تبريزبدنيا آمد

  دوران کودکي را در مکتبخانه هاي معروف تبريزبه 

آموختن ادبيات کلاسيک پرداخت در محضر حضرات

آيات عظام : شهيدي و خطيبي و استاداني همچون: 

اسماعيل  اميرخيزي حسن اميد و صفوت .

در سن 14سالگي به سرودن شعر پرداخت به طوري  که 

در  اندک زماني استعداد وي مورد اعجاب عموم قرارگرفت.

علاقه زيادي که وي به  اهل بيت و امام حسين (ع)داشت

موجب شد واقعه جانسوزکربلا را به اشعار  کشيد 

و اولين کتاب خود را  با نام:

کوکب المصائب به همت مرحوم نوبهار انتشار داد

که بي اندازه مورد  توجه واستقبال عموم قرار گرفت.

سپس به نشر کتبي مانند : 

  گلشن شهداء

و دهه عاشورا

و رهروان  حقيقت با مقدمه

مرحوم استاد شهريار پرداخت و

در اندک زماني اين کتابها نيز ناياب شد.

مرحوم  صحاف عمر پربرکت خود

را در راه  ترويج اسلام  و اهل بيت سپري نمود و

در سال 1362 شمسي به سراي جاويد  شتافت.

پيکر مطهر وي با شکوه و جلال از

سوي مردم تبريزتشييع  و در قبرستان ستارخان

منطقه سرخاب تبريز به خاک سپرده شد.

برادرانش مرحوم آقاي حاج حسن قمري بنيانگذار

کتابخانه فردوسي و جناب سرهنگ دکتر بزمي

جراح نامدارآذربايجان بوده و 

تنها  فرزند ذ کور ايشان

 آقاي احد صحاف يادگار وي مي باشد. 

زندگينامه استاد سيد رضا حسيني متخلص به سعدي زمان 4018

زندگينامه و آثار استاد سيدرضا حسيني

متخلص به (سعدي زمان)

 

درگذشت شاعر اهل بيت استاد "سيد رضا حسيني"

ملقب به "سعدي زمان" (1365 ش)  

استاد سيدرضا حسيني مُلَقَّب به سعدي زمان

در سال 1289 شدر آذربايجان به دنيا آمد

و پس از تكميل تحصيلات مقدماتي و

كسب علم در محضر استادان زمان،

در شمار فضلاي سرشناس قرار گرفت. 

وي علاوه بر تبحر در ادبيات فارسي و تركي و عربي،

به تحصيل علوم متداول، توجه عميق نشان داد و توانست 

در كلام، منطق، تاريخ، حديث، فقه، تفسير قرآن و حقوق و

عرفان، اطلاعات وسيعي به دست آورد. 

سيدرضا از ابتداي تحصيل، قريحه شاعريش شكوفا شد و

از چهارده سالگي زبان به شعر گشود. 

هنوز جوان بود كه نامش بر زبان‏ها افتاد

و به جهت خلوص نيت و دلبستگي شديدي كه

به خاندان عصمت و طهارت داشت، 

قريحه و قلمش را در زمينه نشر فضايل و مناقب و مراثي

آن بزرگواران به كارگرفت. 

وي در آن زمان با انتشار مجموعه شعرياش

در اين زمينه، تحسين و تمجيد علما و استادان نامدار

شعر و ادب را برانگيخت و شهرتش آذربايجان را فرا گرفت.

استاد حسيني يكي از درخشان‏ترين چهره ‏هاي ادبياتِ

مرثيه تركي است و با ظهور وي در اين عرصه،

تحولي چشمگير در روند عادي نوحه سرايي

و مديحه‏پردازي زبانِ اسلامي پديد آمد. 

استاد حسيني سرگذشت و مصائب خاندان بزرگوار

رسالت و ولايت را از مآخذ معتبر اسلامي،

اعم از شيعه و سنّي استخراج مي‏كرد و 

آنها را با زباني شاعرانه و آميزه‏اي از

حماسه و عاطفه بيان مي‏نمود و

اشعاري گيرا و دلنشين مي‏سرود. 

وي سعي داشت با استفاده از منابع معتبر،

مرثيه‏ هاي رسا و دور از آميختگي به تحريف و

خرافات به وجود آوَرَد كه تلاش او باعث ايجاد 

جرياني اصلاح‏گرا در عرصه ادبيات

و شعر مذهبي آذربايجان گرديد.

از اين شاعر متعهد،

آثار ادبي متعددي بر جاي مانده كه 

لمعات حسيني،

نجوم درخشان،

بهار بي‏خزان

و آثار الحسيني در 2 جلد از آن جمله ‏اند.

استاد سيد رضا حسيني به وارستگي زيست

 تا آن كه در تيرماه 1365 ش

در 76 سالگي درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظيم دفن شد. 

زندگینامه  مداح و شاعر مرحوم محمد روفه گر  4014

زندگینامه مداح و شاعر اهلبیت

مرحوم محمد روفه گر 

 

مرحوم میرزا محمد روفه گر داماد

مرحوم کربلایی حاج آقا روفه گر

شاعر معروف تبریزی می باشد.

  مرحوم میرزا محمد روفه گر یکی

از بنیان گزاران ازبر خوانی در تبریز می باشد

و در اثر تقوا و تواضع گوی سبقت را در زمان حیات خود

از دیگران ربوده بود بطوریکه

همه اذعان داشتند با وجود مرحوم روفه گر

جای مرحوم میرزا مناف پس از فوتش دیگر

در جامعه حسینی خالی نیست و

هر مجلسی که آن مرحوم حضور می یافت

حال و هوای دیگری داشت. 

مرحوم میرزا محمد در محله شتربان

کوچه بیدزار کوچه علیاری

ساکن و مورد احترام کلیه اهالی محل بودند. 

در تشییع جنازه ایشان بعلت شلوغی آن طور

که  یکی از دوستان نزدیکش نقل می کرد

عبور و مرور در کوچه های مجاور منزل آن مرحوم

به کلی قطع شده بود. 

 مرحوم روفه گر در سال 1367 قمری

به دیدار باقی شتافت و جنازه اش

طبق وصیت آن مرحوم به شهر قم انتقال یافت

و بعد از چند روز که دوست نزدیک و مورد احترامش

مرحوم مشهدی علی اشرف خیاط شفیعی از دنیا رفت

به فاصله چند قبر از همدیگر در قبرستان امام زاده ابراهیم

قم مدفون گردیدند.

مرحوم روفه گر هیئتی داشت که تا اواخر دایر بود. 

بعد از اتمام جلسه مرحوم میرزا محمد فورا جلسه را ترک می نموند

علتش را پرسیدند گفت که نمی خواهم

پس از عزاداری و اخذ فیض غیبت مسلمانی را بشنوم

لذا برای آنکه اجر کسب شده

را حفظ نمایم از مجلس می روم.

زندگینامه مرحوم حاج غلامرضا شیعه خلص 3950

زندگینامه مرحوم حاج غلامرضا شیعه خلص

شاعر و مداح اهل بیت  متخلص به :

( ساعی ) و مشهور به :(طلسچی و پیتی پز)

 

ایشان که از اساتید مداحی و یادگار

نسل طلایی آن به شمار میرفتند متولد

1312 ه ش در تبریز بوده و از 15 سالگی مداحی

خود را در هیئات حسینی تبریز شروع کردند.

در سرای میرزا اسماعیل مغازه گونی فروشی داشتند

که بعدها تغییر شغل داده و در بازار تبریز

(بازار پنبه فروشان- نرسیده به سه

راهی یمنی دوز) غذاخوری دایر نمودند.

لذا ملقب به طلسچی و پیتی پز بودند.

ایشان  از حدود سال 1335 ه ش اداره

هیئت صبح محله شتربان را بعد از مرحوم

حاج حسن دلّال بعهده گرفتند که بعدها

نام هیئت به عزاداران شهدای کربلا تغییر یافت .

حاج غلامرضا در طول عمر پر برکت خود شاگردان

زیادی تربیت و تحویل جامعه حسینی داده اند

که هر کدام افتخاری برای شهر تبریز و مداحی آن میباشند.

ذکر این نکته خالی از لطف نیست که

فخرالذاکرین جناب آقای حاج فیروز زیرک کار

خود را شاگرد ایشان معرفی و میفرمایند که

سالیان سال از حضورشان مستفیض شده ام .

ایشان همچنین سالیان متمادی اداره

هیئت زنجیر زنان محله چوستدوزان را

بر عهده داشتند و در ایّام سوگواری

هیئت بی نظیری را در بازار تبریز اداره می نمودند.

حاج غلامرضا شیعه خلّص علاوه بر مداحی

مرثیه سرایی نیز کرده اند

که در شعر ساعی تخلّص میکردند.

و سر انجام مداح با صفای اهلبیت عصمت و طهارت (ع)

جناب آقای حاج غلامرضا شیعه خلّص

روز سه شنبه 15 تیر ماه 1389 شمسی به قافله رفتگان پیوست.

به هر حال جای خالی ایشان در

جامعه حسینی برای سالیان سال احساس خواهد شد

گرچه معتقدیم اینک بر

سر سفره کریمانه ارباب متنعّم هستند

انشاءالله نکته قابل ذکر اینکه

صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مرکز تبریز تنها

چند روز مانده به رحلت ایشان

اقدام به ساخت و پخش مستندی از آن مرحوم

به تهیّه کنندگی آقای سعید رضا نژاد نمود که قابل تقدیر میباشد.

یادو نامش گرامی و راهش پر رهرو باد انشاالله

زندگینامه مرحوم حاج علی اکبر مارالانی تبریزی 3939

زندگینامه مداح و شاعر اهلبیت

حاج علی اکبر مارالانی تبریزی

(مرحوم حاج علی اکبر قاسمیان) 

 

نام این مداح بزرگوار که به دلیل روحانی بودن پدرشان

از سواد و اطلاعات نسبتاً بالایی

در مورد مسائل دینی و سیره ی اهل بیت برخوردار بود ,

در روزگار اوج مداحیشان جزو 5 نفر مداح قدرتمند تبریز

و در کنارمداحان مقتدری چون مرحوم حاج غلامرضا رسولی

مشهور به خشگبار ،

مرحوم حاج غلامرضا شیعه خلص مشهور به طلسچی،

مرحوم حاج علی اکبر رستمی

و مرحوم حاج حمید طهباز قرار داشت .

اغلب اشعاری که می خواندند ،

اکثر شنوندگان را تحت تاثیر قرار می داد .

این مداح بزرگوار هنگام وارد شدن

 به هیئت حسینیه مورد احترام خاص مرحوم حسینی قرار می گرفت .

اداره ی هیئت زنجیرزنان محله ی مارالان 

برعهده ی ایشان بود .

عاقبت این مداح گرانقدر در سال 15/1/1372 به

دیار باقی شتافت و در قبرستان مارالان تبریز مدفون گردید .

حاج علی اکبر مارالانی علاوه بر مداحی

گهگاهی نیز به شعر گویی و مثیه سرایی می پرداخت

که در چند موضوع اشعاری نسبتاً خوب

از ایشان به یادگار مانده است .

بخشی از شعر زیبایی که ایشان در موضوع

تنور سروده اند ، ذکر می شود :

 

 جهاندا گورمیوب گورمز نقدری تا بو دنیا وار

 قوناقچی استراحت ده قوناق کول متّکا تاپدی

 

 عجب نامردیمیش خولی یارایه کول دوا اولماز

 تنور ایچره کول اوستونده جمالی اختفا تاپدی

 

 قضادن نصف شب خولی عیالی خوابیدن دوردی

 چیخوب صحن سراده لیک آیری ماجرا تاپدی

 

 گوروب مطبخ چراغاندور فضایه نور ساطعدور

 گلوب گورسون نه واردی ، مطبخی دارالعزا تاپپدی

 

 نچه قوش بیر باشین اطرافینی آلموش سیزیلدولار

 ایشیتدی واحسینا ناله سین بانگ نوا تاپدی

 

 قالوب مبهوت و حیران گوردی گویدن گلدی بیر هودج

 نزول ایتدی یارالی بیر بالانی بیر آنا تاپدی

 

 خمیده قدّیله گوتدی او باشی سینیه آلدی

 اپوب ایگلردی رقّت هم آناسی هم بالا تاپدی

 

 او هودج ایچره دورت عورت واریدی آلدیلار بیر بیر

 زیارت ایتدیلر آخر هامی حال بکا تاپدی

 

 خانیم زهرا دیله گلدی دیدی یورقون بالام لای لای

 سنون تک هانسی مظلومه بیله دست جفا تاپدی

 

 اون ایکی یاره بیر باشدا ، بدن زخمی سانا گلمز

 آخوب قان ایسلادوب توپراق شرافت کربلا تاپدی

 

سنی اون ایکّی مین نامه یازوب دعوت ایدن کسلر

 ویروبلر حولیه آخر او حرمتلر هبا تاپدی

 

 دیر خولی عیالی ایستدی هودج عروج ایتسون

بویوردی فاطمه ، عورت عجب قلبون ضیا تاپدی

 

 منیم بوینومدا حقون وار ایوین آباد من گیتدیم

 حسینه کیم عزا دوتسا سعادت برملا تاپدی 

زندگینامه مرحوم استاد حاج حمید طهباز نیا  3916

زندگینامه مرحوم استاد حاج حمید طهباز نیا 

 

حاج حمید طهبازنیا مشهور به خیابانی

یکی از بزرگان و پیشکسوتان و خدمتگزاران

دربار ابا عبدالله محسوب می گردید که

در سال 1312 در محله خیابان تبریز

چشم به جهان گشود با توجه به اینکه 

پدرش هم مداح بود،می توان گفت که از طفولیت مداحی را شروع کرده

و روزهای اوج جوانیش به هیئت زنجیر زنان محله خیابان

ترتیب خاصی داده و در بین سایر

هیئت ها ممتاز کرده بود

به طوری که آن موقع ها از اوایل دهه محرم هیئت ها به بازار می آمدند

با اینکه سایر دستجات هنوز سر و سامانی نگرفته بودند

ولی هیئت زنجیر زنان خیابان به برکت وجود حاج حمید

یکی از منظم ترین دسته های حسینی به شمار می آمد

و در قدرت مدیریت آن کفایت میکند که

با وجود هیئت بزرگ نوحه خوانان و هیئت حسینیه

مرحوم حسینی هیئتی به نام موکب عزاداران تبریز

که آن را در جوانی و در اوج دوران ستم‏شاهی

در سال 1339 شمسی پایه ریزی و تاسیس نمود

که بارونق تر از دو هیئت قبلی گردید.

حاج حمید طهباز در طول سالیان دراز

فعالیت خود خدمات شایانی به عزاداران و عاشقان اهل‏بیت(ع)

ارائه کرد و حق زیادی بر گردن

ذاکرین و مادحین ترک ‏زبان دارد؛

بگونه ‏ای که صدها مداح بزرگ و کوچک

از هیئت وی رشد کرده و با یادگیری

رسوم و آداب عزاداری

از ایشان، خود تشکیل هیئت دادند.

ویژگی دیگر این پیرغلام اباعبدالله(ع) "سبک سنتی" و

"نوحه‏ خوان پروری"

وی بود که به دور از سبک‏های مبتذل و دور از

شأن مقام اهل‏بیت(ع)،

  زحمات زیادی در تربیت و پرورش

نوحه‏ خوانان بزرگ و اصیل تبریز کشید.

هیئت عزاداران موکب تبریزدر

سال  1329شمسی تاسیس شده 

که ایشان رهبری و مداحی هیئت را به عهده داشتند 

 و جلسات این هیئت در روزهای

جمعه از ساعت 9 صبح الی

وقت نماز ظهر و عصر برپا میشود

در اخر این مطلب را باید بگویم که اکثر مداحان و

نوحه خوانان شهر تبریز دست پرورده ایشان می باشند

چرا که وی در تمامی جلسات هیئت جوانان را

تشویق می کرد تادر خدمت به

آستان مقدس اهل بیت کوشا باشند.

سرانجام استاد حاج حمید طهبازنیا

در تیرماه سال 1390شمسی

که به خیل پیرغلامان امام حسین(ع) پیوستند

و بعد از فوت ایشان آقای حاج احمد بالائی 

از مداحان باصفای شهرتبریز رهبری و مداحی

این هیئت را بعهده گرفتند.

یاد و نامش گرامی و  راهش پر رهرو باد.

زندگینامه مرحوم استاد سلیم مؤذن‌ زاده اردبیلی 3912

زندگینامه مرحوم

استاد سلیم مؤذن‌ زاده اردبیلی

 

سلیم مؤذن‌زادهٔ اردبیلی*

یکی از مداحان معروف ایرانی است که

در سال ۱۳۱۵خورشیدی در شهر اردبیل زاده شد.

وی که بیش‌ترنوحه‌هایی را به زبان ترکی

آذربایجانی سروده، به زبان‌های فارسی و عربی نیز تسلط دارد.

پدرش شیخ عبدالکریم مؤذن‌زادهٔ اردبیلی

نخستین مؤذن رادیوی ایران است و

برادرش رحیم مؤذن‌زادهٔ اردبیلی نیز

از مؤذنان معروف اسلامی است. 

سلیم موذن زاده اردبیلی، با سابقه ترین مداح

درقید زندگانی ایران است که نوای او بیش از شش دهه است

که هنوز از حنجره ای استثنایی، گوش و دل علاقه

مندان را نوازش می دهد.

اعجاب و توانایی بی وصف

دراجرای برنامه های گوناگون

مداحی، نوحه خوانی، مولود خوانی، اذان و قرائت قرآن مجید

از دوران نوجوانی وی را درردیف یکی از

مطرح ترین افراد جهان دراین رشته ها قرارداده است.

بطورمتوسط روزانه پنج ساعت از عمر خود را

صرف مداحی کرده و بیش از دو هزارعنوان

نوار کاست مربوط به برنامه های او

از زمان پیدایش ضبط صوت تاکنون

به زبان های ترکی، فارسی و عربی موجود است.

فخرالذاکرین، سلیم موذن زاده با

معرفی خود به عنوان نوکر پیرآستان مقدس اهل بیت (ع) می گوید:

حنجره ی من یک موهبت الهی است

و وقف سید الشهدا (ع) می باشد

واستفاده از آن درزمینه های غیرازاین صحیح نیست. 

نسب خانوادگی استاد :

بطور مسلم صدای گیرا درخانواده ی موذن زاده اردبیلی

موروثی بوده و همه فرزندان و نوادگان

مرحوم شیخ فرج این موهبت الهی را ازاو به یادگار بردند.

شیخ فرج، پدربزرگ سلیم موذن زاده اردبیلی،

قدیمی ترین موذن کشوراست

که اطلاعات مختصری از وی موجود می باشد.

به گفته ی سال خوردگان، صدای اذان وی را

ساکنان روستاهای واقع درحاشیه سه فرسنگی شهراردبیل

سحرگاهان از بام مسجد زینال در مرکز شهر می شنیده اند.

شیخ عبدالکریم، فرزند شیخ فرج هم

نخستین موذن درایران است

که نوای اذان دلنشین او شهرت جهانی دارد.

او درسال 1273 شمسی در محله ی

" تازه شهر" اردبیل متولد گردید

و تا سال 1321شمسی نوای توحیدی اش از مناره ی

مسجد میرزا علی اکبر این شهر به گوش می رسید.

نعیم، سلیم، رحیم و داود چهار فرزند او نیز

از مداحان اهل بیت (ع) و موذن های مشهور جهان اسلام هستند

شادروان رحیم موذن زاده اردبیلی نیز که اذان

بی مانند او در دستگاه بیات ترک درفهرست

آثارمعنوی ایران به ثبت رسید چند

سال قبل براثر بیماری دعوت حق را لبیک گفت. 

استاد سلیم، درباره ی پدرش می گوید :

او در سال 1321 شمسی به قصد زیارت

بارگاه ملکوتی امام رضا (ع) عازم مشهد مقدس می شود

و در بین راه شبی را درمنزل یکی از دوستان خویش

درتهران سپری می کند.

ازآنجایی که شیخ عبدالکریم عشق موذنی داشته سحرگاه

به پشت بام منزل واقع درخیابان عین الدوله رفته و

ندای توحیدی اذان را سر می دهد.

امام جماعت وقت مسجد سلطانی (امام فعلی )

صدای اذان او را از دور شنیده

و قبل از ظهر سراغ او را از تمام خانه های اطراف می گیرد.

به او می گویند که شیخی از اردبیل آمده

و درخانه ی "مطلب بلوری " میهمان است

و با درخواست امام جماعت، ظهر همان روز " شیخ عبدالکریم

" در پشت بلندگوی مسجد قرار گرفته

و نوای ملکوتی " اشهدان لااله الاالله "

را به گوش مردم می رساند.

او پس از بازگشت از زیارت مشهد مقدس درتهران

ماندگار شده و موذن مسجد سلطانی می شود

بطوریکه تا سال 1329 خورشیدی که

دارفانی را وداع گفت صدای اذان وی

روزی سه بار از رادیو واقع درمیدان ارک

تهران پخش می شده است.

سلیم، صدای خوب درمداحی را از رشته های

هنری ظریف توصیف می کند که ملاحت،

زیرو بم آهنگ، ادای کلام و تحریرهای مناسب لازمه

این هنراست.

وی که خود علاوه برحفظ روش های قدیمی،

سبک های جدیدی با اصالت

فرهنگی را در نوحه خوانی و مداحی ابداع نموده، می گوید :

صدای من در برابر صدای پدرم مانند

قطره ای است درمقابل دریا. 

استاد موذن زاده در حضور آیت ا... طباطبایی

مفسر تفسیر المیزان نیز مداحی داشته اند که

ایشان از استاد تقاضای مداحی عربی میکرده است.

به گفته اهل فن صدای ایشان ماندگارترین صدای برای مداحی

در طول اعصار مختلف میباشد. 

به گفته مردم استان اردبیل در دهه 60 ایشان

بیش از 5 ساعت در اوج میخواند و بیش از 15

ساعت پی در پی مداحی میکردند

که در نوع خود بی نظیر است.

اساتید فن نام او را همردیف استاد عبدالباسط

در زمینه تلاوت قرآن و

استاد شجریان در زمینه اجرای سنتی ایرانی

برنده جایزه پیکاسو و استاد سلیم موذن زاده را

در زمینهمداحی جز عجائب روزگار دانسته اند.

زندگینامه مرحوم سید جواد ذاکر 3902

زندگینامه مرحوم

سید محمد جواد ذاکر طباطبائی 

معروف به سید جواد ذاکر

 

31 شهریور ماه سال 1355 در شهرستان خوی

از شهرستانهای  اذربایجان غربی و در خانواده ای متدین

و از سلاله حضرت زهرا (س) 

پسری به دنیا امد که نامش را (میر محمد) نهادند. 

نام اصلی و شناسنامه ای سید ،

میر محمد بوده و در کودکی

بعلت بیماری (ظاهرا سرطان)احتمال مرگش وجود داشته

پدرش سید حبیب ذاکری نذر امام جواد میکنه

اگه بچه ام خوب شد اسمش را می زارم محمد جواد در

ضمن فامیل اصلی سید هم طباطبائی است .

ولی قدیم که پدرش خواسته شناسنامه بگیرد

چون میر حبیب مداح و ذاکرامام حسین بود.

نام خانوادگی را ذاکری انتخاب می کنه.

سید از پدر و مادری که از سادات بودن متولد شده.

از نسل طباطبائی در واقع سیدی دو شرفه محسوب میشه

پدر سید محمد جواد میر حبیب ذاکری نام داشت

که وی از مداحان بااخلاص شهرستان خوی بود. 

 مادر وی که زنی مومنه و از سادات بود

در همان دوران کودکی  سید محمد جواد  دارفانی را وداع گفت

و سید محمد جواد از دوران کودکی

از مهر مادری بی نصیب بود . 

 وی تا پایان دوران تحصیلی متوسطه در خوی بود

و مداحی که در خاندان وی ریشه داشت را هم ادامه داد. 

بعد از پایان تحصیلات برای کسب علوم حوزوی راهی قم شد

و در مدرسه علمیه رضویه مشغول به تحصیل شد

و مداحی را نیز ادامه داد. 

سید محمد جواد  پرچم دار سبکهای جدیدی از مداحی بود

که بسیاری از مردم الالخصوص جوانان را به سوی هیئت ها میکشاند

حتی جوانانی که تا قبل از آن انسی با هیئت ها نداشتند.

همین کار او خیلی از کسانی که شناختی از

اسلام واهل بیت نداشتن به هیت ها کشاند

و خیلی مداحان جوانان تر و شهرستانی از وی الگو گرفتند.

وی از این جهت انقلابی به راه انداخت که

به جنگ تهاجم فرهنگی دشمنان و مخالفین اسلام و تشیع رفته بود

 خیلی سریع نام سید ذاکر برسر زبان ها افتاد

و در دل خیلی از دوستدارانش جای گرفت. 

ارئه همین سبک ها به مزاج خیلی ها نمی ساخت

مثلا برخی مداحان قدیمی تر و... 

 برای مداحی سید در تهران مشکل ایجاد کردند

و در قم هم برای وی محدودیت ایجاد کردند .

سید به دارالمومنین کاشان رفت از انجا به اصفهان

و بعد از مدتی مجددا" به کاشان بازگشت

و گهگداری در قم هم مداحی میکرد .

ضمن اینکه سید بعد از ازدواج در قم و در شهرک قدس

در منزلی اجاره ای سکونت داشت. 

وی یکی از با اخلاص ترین مداحان زمانه

در سبک های نوین مداحی بود .

و یکی از فقیر ترین و بی ریا ترین زندگی ها را داشت. 

سال 1384شمسی میر حبیب ذاکر پدر سید محمدجواد

به دیار باقی شتافت و برای اخرین بار

  سید برای شرکت در مراسمات ترحیم پدربه خوی رفت .

و این اخرین حضور وی در زادگاهش بود .

زیرا خیلی سریع علایم بیماری سرطان در وی هویدا شد . 

بعد از سپری کردن دوران شیمی درمانی 

برای اولین بار سید در روز عید غدیر

در هیئت جنت الحسین (ع) حضور پیدا کرد

و اخرین حضور وی  روز ۲۸و ۲۹صفر  در

سال 1385شمسی  در مشهد مقدس و در حضور هیئت زنجانیها بود . 

 بیماری سید به اوج رسید

و وی در اوایل خرداد ماه 1385شمسی

در اثر از کار افتادن سلولهای مغز در کما فرو رفت

و بعد از حدود ۴۰ روز در ساعت ۲بامداد

شانزدهم تیر ما ه  ۱۳۸۵شمسی

در بیمارستان میلاد تهران به دیدار معبودش شتافت. 

پیکر زند یاد ذاکر درمقابل حرم حضرت معصومه (س)

و در قبرستان (نو ) و در کنار قبر رسول ترک ارام گرفت. 

برای سید ذاکر مراسم تشیع با شکوهی در قم برگزار شد

به طوری که خیلی از کسبه و مردم گمان بردند

عالم یا مرجعی از دنیا رفته است.

 و این تشیع باشکوه دور ازانتظار نبود. 

یاد و نامش گرامی و راهش پر رهرو باد.

زندگینامه استاد حاج مهدی خادم آذریان 3898

مصاحبه با

استاد حاج مهدی خادم آذریان

 

لطفا در آغاز آنچه که خوانندگان سایت

باید از شما بدانند بفرمائید ؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم.

 

صلی الله علیک یا اباعبدالله

 

قبل از هر چیز از شما که این حرکت رو شروع کردید

تقدیر و تشکر می کنم و ان شالله با عنایات

والطاف خفیه ائمه ی معصومین موفق باشید و به اهدافتان برسید.

بنده مهدی خادم آذریان هستم متولد تبریز

و 31 اردیبهشت سال 1336 در تبریز به دنیا آمده ام

و اگرچه چند سالی در شهرهای دیگری بودم

ولی هم اکنون در تبریز شهر آبا و  اجدادی  زندگی می کنم.

بنده بازنشسته ی نظامی هستم و

اکنون در بازار فرش کار می کنم

و در کنار آن  افتخار خدمت به اهل بیت هم دارم

البته اگر قبول کنند.

 

چند فرزند دارید؟

 

بنده در 20 سالگی ازدواج کردم و صاحب 3 دختر هستم.

و 2 تاشون ازدواج کردند و

هر کدوم صاحب یک پسر هستند یعنی 2 تا نوه دارم

و یکی هم هنوز محصل هستند.

 

عامل اصلی ورود شما به عرصه ی مداحی چه بود؟

 

عامل اول و آخر عنایت اهل بیت بود و توفیق خدا

و ان شالله که قدردان این نعمت باشیم.

دوم خانواده ی بنده مذهبی بودند

و از هیأتی های خیلی قدیمی تبریز بود.

آن موقع در هیأت عجم میرچوپان می رفتیم.

چون در محله ی خیابان،کوی دمشقیه اقامت داشتیم.

وقتی من 3 یا 4 سال داشتم با پدر به این هیأت می رفتم.

بعد 6 یا 7 سال هیأت مان عوض شد

و تبدیل شد به هیأت زینبیه.

این هیأت الان نیز برقرار هست. 

در همین هیأت قرآن را یاد گرفتم و تلاوت می کردم.

همه می گفتند صدایم خوب است.

یادم هست که وقتی قرآن می خواندم مردم گریه می کردند!

البته من در قرائت قرآن هم فعال بودم ولی

در اوایل مشاهده کردم که مداحی و تلاوت قرآن

به صورت حرفه ای با هم جمع نمی شوند و به همین دلیل

از بین این دو، مداحی را انتخاب کردم. 

روز سوم شعبان روز ولادت امام حسین (ع) بود

که روحانی هیأتبه بنده شعری داد گفت

این شعر را نیز بعد قرائت قرآن بخوان.

آن شعر شروعی شد برای مداحی.

مجلس هم خوب گرفتالبته حمل بر تعریف نباشد

یک بیت آن شعر این بود که

هیچ وقت یادم نمی رود:

 

نوری ز عرش همچو نگاه فرشتگان

آمد به طرف خانه ی شیرخدا فرود

 

ادامه داشت... بیت دیگری هم که هیچ وقت فراموش

نمی کنم و شعر خوب را از آن موقع شناختم اینکه:

 

گر جز به کشتنم نشود دین حق بلند

ای تیغ ها بیایید بر فرق من فرود

 

بعد خواندن این شعر از روحانی توضیحاتی

در باره ی این شعر پرسیدم ایشان فرمودند

که این شعر مضمون فرمایش امام حسین(ع)

در روز عاشوراست که فرموده اند:"

إن کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی،فیا سیوف خذینی".

از همان جا قرار شد که هرهفته بعد قرآن ابیاتی

را بخوانم و از آن وقت به بعد شروع کردیم.

بنده از 8 سالگی تا امروز در خدمت اهل بیت بودم. 

 

مداحی چه تاثیری در زندگی شخصیتان گذاشته است؟ 

 

تاثیرات معنوی و مثبت زیادی گذاشته است.

بالاخره هر کس با اهل بیت مأنوس باشد

مسیر زندگی اش عوض می شود .

هر کس بااهل بیت ارتباط برقرار کند

آن هم با این کسوت(مداحی) که

واقعا خیلی مقام بزرگی است.

ای کاش من مداح نمی بودم تا بیشتردرباره ی مداحی

و ارزش آن صحبت می کردم!

احتمالا بعضی حرف ها حمل بر تعریف شخصی بشود.

مداحی خیلی مقام والایی است.

هر کس به این وادی وارد می شود زندگی اش سرشار از عشق،

معنویت و آرامش  می شود

و ناملایمات روزگار نمی تواند به این زودی شکستش دهد.

بالاخره هر هفته یک یا دو ساعت برای اهل بیت گریه می کند.

همانطور که می دانید گریه انسان را سبک می کند

مخصوصا گریه برای اهل بیت.

تاثیرات مثبت آن قابل وصف نیست.

مشکلات زندگی که معمولا بر سر همه می آید

مرا نتوانسته آزرده خاطر کند.

ولی یک سری تاثیرات منفی هم داشته که

انشالله سانسورش نکنید.

میگویند به خواستگاری دختری می روند،

مادر پسر فرزندش رو تعریف می کند،

می گوید پسر خوبی هست،نماز خوان،با ادب،

با غیرت،کارکن و ....آخر سر می گوید

که یک امتیاز دیگری هم دارد

آن هم این که مداح است!

وقتی خانواده ی دختر میشوند که مداحه جواب رد می دهند!

می پرسند چرا می گویند اگر بخواهیم فرزندمان

در منزل همسر همیشه تنها بماند در منزل پدر نیز تنهاست!!

این هم هست که من خیلی کم توانستم به خانواده ام برسم.

ولی این را به خوانندگان سایت

به عنوان سفارشی از بنده عرض کنم

که آن اندک زمانی که در منزل هستم

در عین خستگی کاملا در اختیار خانواده هستم

و خستگی کارهایم را به درون منزل نمی آورم!

بعضی مواقع از پشت میکروفون می گویم که

اگر خانواده ی بنده مرا درقیامت نبخشند

واقعا دست خالی خواهم ماند!

 

از اشعار کدام شاعران استفاده می کنید؟ 

 

شاعر مخصوصی را نمی توانم نام ببرم!

من دنبال شعر خوب هستم و با نام شاعرش اصلا کاری ندارم.

شعر خوب هم به شکرانه ی نظام مقدس جمهوری اسلامی هست

و میدان برای فعالیت باز است.

در زمان ما اینطور نبود.

صحبت هایی که مقام معظم رهبری از

سال 74 به بعد درباره ی مداحی صحبت داشته اند

بنده گلچین کردم و شعر خوب را ایشان خوب معنی کرده اند. 

بنده تعمدی به این ندارم که باید از شعر فلان شاعر استفاده کنم.

آن شعرهایی مرا با مستمع مرتبط کند،

پیام داشته باشد و....!

وهیچ تعصبی ندارم که باید از کدام شهر باشد.

اما بیشتر از شعر آقایان حسینی، ذهنی، شأنی و

شعرای جدید آقایان عدل جو، حسنی و از شاعران فارس زبان

آقایان مؤید مشهدی ،سازگار(خیلی بیشتر) و

قسمی کثیری از شعرهایم را

از آقای کلامی زنجانی انتخاب میکنم.

دلیل آن هم این است که ایشان با فضای جامعه ی ما آشناتر هستند

و ایشان برای همه ی مناسبت ها شعر دارند

حتی مثلا مناسبت های متفرقه مثل شهادت بلال.

شعرهای ایشان تقریبا در خدمت انقلاب و شهدا هستند. 

 

بهترین شعر یا نوحه ای که با خوندن آنها بیشتر تحت تاثیر

قرار می گیرید کدام است؟ 

 

هر شعر یا هر نوحه ای که فرد با اون می سوزد

به نوع خود بهترین هستند

اما از کودکی یک سری اشعاری هستند

که به احتمال زیاد مهر تایید اهل بیت به آنها خورده

و آنها جاودانه و ماندگار شدند.

شعری که خیلی بر بنده اثر میکند شعری است

که همه در روز عاشورا می خوانند اینکه"

 

یوم عاشورادی یا روز قیامت دور بوگون

یا قیامت عرصه سیندن بیر علامت دور بوگون

 

من هر موقع این شعر را خواندم

هم خودم وجلسه منقلب می شوند

و هم اینکه به نظرم شعری با این مضمون و محتوا

خیلی کم نوشته شده که

روز عاشورا را به تصویر کشانده باشد. 

 

توسل به کدام یک اهل بیت عصمت و طهارت

شما را بیشتر متاثر می کند؟ 

 

بنده به تمام ائمه علاقه دارم و توسل هم می کنم.

اما توسل به حضرت زهرا دیوانه ام می کند.

کلمه ی دیگری نمی توانم پیدا کنم .

ائمه و پیامبر و اصلا خود خدا هم همینطور بودند.

خداوند اثر خاصی در مظلومیت حضرت زهرا قرار داده

که انقلاب ایجاد می کند.

 

تا به حال شده که از جهت شعر کمبود پیدا کنید؟ 

 

در اوایل شعر و کتاب شعر به این صورتی که امروزه هست نبود.

کتاب های آن زمان مثلا دیوان دخیل یا دیوان فضولی

و یا دیوان قمری بودند

و بیشتر از اینها نبودند

و شعرا نیز نمی توانستند کتابی را به چاپ برسانند.

یک کافه ای بود به نام کافه ی مداحان

که در آنجا فردی به نام کاتب عمو بود

که شعرا شعرهایشان را پیش او می آوردند

و او با دریافت مبلغی از آنها دوباره نویسی می کرد

و مداحان می داد.

البته از لحاظ مالی هم سخت بود خرید آن شعرها.

استاد اخلاق بنده که هم دایی بنده بود

مشهدی اکبر رضاپور بودند.

ضمنا بنده من در این عرصه استاد نداشتم

یعنی نام استاد و شاگردی نبود ولی

از اساتید زیادی استفاده کردم.

می گفتم که بیشتر خانه ی ایشان می رفتیم و

اخلاق ایشان کمی تند بود و تندی اخلاق ناشی از اعتقاد زیاد بود.

وقتی کمی می نشستیم می گفت بیکار ننشینید.

اگر بیکار باشید صحبت ها به غیبت کشانده می شود

و به همین دلیل در جمع 5 یا 6 نفره توسل می کردند.

بعضی اوقات از شعرهای ایشان استفاده می کردم.

بعد ها نیز که کتاب های شعر و مداحی ترویج پیدا کردند.

اما از لحاظ کمبود شعر بله بعضی وقت ها اتفاق افتاده. 

البته هرچیزی که قرار است بخوانم

حتما مکتوبش را در جیبم دارم

تا اگر یک لحظه از ذهنم فراموش شد به آن نگاه کنم.

بعضی اوقات هم اتفاق میافتد که

شعری را آماده می کنیم که بخوانیم

ولی در حین عزاداری ردیف

از یک معصوم به معصوم دیگری می رود

و شعری که در دستت بود دیگر مورد استفاده قرار نمی گیرد.

در تبریز هم یکی از ملزومات مداحی این است که ردیف بخوانیم.

یعنی روحانی در آخر سخنرانی اش به هر کسی متوسل شود

مداح ها نیز از آن باید تبعیت کنند

و این فقط در تبریز اینطور هست

و البته به نظرم یکی از امتیازات اینجاست.

وقتی این جریان پیش می آید طبق فرموده ی استاد اخلاقم

به اهل بیت متوسل می شوم

که الحق و الانصاف هم

همیشه راهی به من نشان داده اند و تا

به حال نشده که مجلس بنده خراب شود.

شعر یادم رفته، شعرکم آوردم،ردیف از دستم خارج شده،

منتها هیچ وقت اهل بیت نگذاشتند که مجلسشان خراب بشود. 

یک روز یادم هست 13 یا 14 ساله بودم و

در هیأت نشسته بودم و شعری از حضرت علی اکبر آماده کرده بودم.

روحانی در آخر سخنرانی به حضرت رقیه متوسل شد

و چون مردم هم خواندن مرا دوست داشتند

،آن موقع پاک بودیم و گناه سرتاسرمان را نگرفته بود

و مجبور بودم بخوانم.

با توسل به ایشان من خلع سلاح شدم{خنده}.

به امام حسین گفتم

یا امام حسین خودتان کمکم کنید و راهی نشانم بدهید.

همان لحظه پیرمردی از جایش بلند شد و گفت

من التماس دعا دارم و خواهشم این است که

آخر مجلس رو با توسل به حضرت علی اکبر تمام کنید.

توسل رفت روی حضرت علی اکبر و من شعرم را خواندم.

معمولا اهل بیت اینطور عنایت می کنند.

بعضی ها میگویند اینطور نمی شود.

من این را می گویم ما اگر اخلاصمان را حفظ کنیم

حتما عنایت خواهند کرد.

چون مجلس خودشان است. 

 

اینطور شنیده ایم که مداحان اهل بیت

شعرهارا شب هنگام حفظ می کنند.

درست است؟

و اگر درست است علت این کار چیست؟ 

 

زمان خاصی ندارد.

معمولا چون شب ها آرامش هست و زمان خوبی است

برای راز و نیاز به همین دلیل آن را انتخاب می کنند

برای حفظ کردن.

اما بنده همیشه بعد از نماز صبح حفظ می کنم

و مکانیزم بدنمن اینطور است که

این مواقع برای دریافت شعر آماده تر هستم.

 

بعضی از مداحان اهل بیت عصمت و طهارت

قول و وعده ای برای حضور در مجلسی را می دهند

ولی در آن حضور پیدا نمی کنند

و خلف وعده می کنند.

تا به حال برای شما اتفاق افتاده است؟ 

 

هر سیستمی آفاتی دارد و شیطان هم بیکار ننشسته و

تلاش می کند آنچه که از اهل بیت گرفتیم را مصادره کند.

از جمله ی آفاتی که گریبان گیر مداح ها و کمی

هم روحانیون هست این موضوع هست.

در مورد بنده رد نمی کنم و نمی گویم

که اتفاق نیافتاده مگر اینکه

خیلی اتفاق ضروری و غیر مترقبه ای پیش بیاید.

من وعده نمی دهم اگر بدهم حتما حضور پیدا می کنم.

یا یک بار اتفاق افتاده که کلا فراموش کردم

ولی الان یادداشت می کنم.

الان این مطلب را که می گویم و خیلی ها می خوانند

با خود می گویند من چند جا که نامتان را دیده بودم

حضور پیدا کردم و شما نیامدید. 

حاج مهدی دروغ می گوید،

من به این افراد پاسخ می دهم

که خیلی مواقع کم لطفی می کنند و

قبل از اینکه با من هماهنگ بشوند

بنر و پوستر و... چاپ می کنند و

سطح شهر را  می پوشانند و به

مردم هم اطلاع رسانی نمی کنند که

ما بدون هماهنگی نام ایشان را نوشتیم.

من معمولا به تمام مراسمات شهدا و بسیج

و مراسماتی که درباره ی انقلاب اسلامی هست وعده می دهم.

با این تفکر با من هماهنگ نمی شوند که حاج آقا قبول میکند.

خیلی از این خلف وعده ها اینطور بوده است.

از همین فرصت هم استفاده می کنم و

می گویم که اگر علاقه مندند من در مجلسشان حضور پیدا کنم

با من هماهنگ بشوند بعد من در خدمتم!

 

برای جوانها و نوجوانانی که به این عرصه علاقه مندند

چه راهکار هایی را پیشنهاد می کنید؟

 

با توجه به اینکه اقبال عمومی برای مداحی پیش آمده است.

بعضی ها احتمالا علاقه مندند در ایام خاص

مانند محرم و فاطمیه مداحی کنند.

سفارش بنده به همه ی جوانهای علاقه مند

به این عرصه و حتی کسانی که الان نیز مداحی می کنند

این استکه حتما این دو اصل را رعایت کنند:

1)حتما با اهل بیت ارتباط عمیق معنوی داشته باشند

تا خواندنشان مورد تایید اهل بیت باشد

2) حتما استاد داشته باشند و آموزش ببینند

و اطلاعات و سوادشان بیشتر باشد.

چون مردم از مداح همه چیز را قبول می کنند.

اگر یک مورد از لحاظ اعتقادی

مفهومی را اشتباه بیان کند جوانان و نوجوانانی که مرید

آن مداح هستند به انحراف کشیده می شوند.

امروزه هم که کلاس های آموزشی مداحی برگزار می شود.

خود ما در سازمان تبلیغات اسلامی برای

برادران و خواهران کلاس برگزار می کنیم.

بسیج مداحان برگزار می کند،

 

در کل امروزه فضا آماده است برای انجام این کارها

به عنوان آخرین کلام بفرمایید : 

 

به همه عزیزان که مخاطب این سایت هستند و انشالله این

مراجعه تداوم خواهد یافت، التماس دعا دارم

و خواهش می کنم که هم خودشان و هم بنده ی حقیر را دعا کنند

تا عاقبت بخیر شویم.

خدا کند تا آخر بتوانیم ادامه دهیم.

خیلی ها بودند که تا آخر نتوانستند دوام بیاورند... 

یکی هم اینکه از شما تشکر می کنم و آرزوی موفقیت دارم.

دشمن هم امروزه روش مبارزه اش را عوض کرده است و

به جنگ نرم روی آورده است و بهتر از ما کار می کنند.

جنگ مجازی  و نرم وجود دارد. امیدوارم که به اهدافتان برسید.

 به عنوان آخرین کلام ،

بنا به فرموده ی پیامبر اهل بیت سفینه ی نجات هستند.

اگر واقعا می خواهیم سعادتمند بشویم سوار بر این کشتی

بشویم و مصون از تمام مشکلات و موانع آخرالزمان باشند و

سالم از این موانع عبور کنند. 

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

منبع خبرگزاری آناج

زندگینامه مداح اهل بیت مرحوم حاج یوسف شاهکار  3896

زندگینامه مداح اهل بیت

مرحوم حاج یوسف شاهکار 

 

مرحوم حاج یوسف شاهکار یکی از مداحان

با اخلاص و با تقوای دستگاه حضرت ابا عبدالله الحسین بود

که در سال 1319 شمسیدر محله سنجران

(از توابع محله راسته کوچه فعلی) روبروی

مسجد حاج علی اصغر دیده به جهان گشود و

از اول طفولیت به مجالس عزاداری و هیئت ها علاقه پیدا نموده

و در نوجوانی مداحی را شروع کرد

و با مرحوم حاج مصطفی هاشمی (نقاش) دوستی

و صمیمیت پیدا نمود که اغلب در محافل و

هیئت ها با هم بودندو با رونق یافتن هیئت

مرحوم حسینی (سعدی زمان) از اعضا دائمی

آن هیئت شد.آنهایی که مرحوم شاهکار

را می شناختند به این امراذعان دارند که

آن مرحوم با پاکی و تقوا و صداقت عمرش

را به پایان رساند و در موقع بحث با دوستان به

غیر از شعر و شاعری و ادبیات

حرفی دیگر نمی زد و غیبت کسی را نمی نمود

و عاقبت درتاریخ 1382/09/30 شمسی دار فانی را وداع و

در وادی رحمت قطعه 5 مدفون و

دوستانش را واقعا متاثر کرد. 

زندگینامه  مرحوم غلامعلی باقری متخلص به هوشی 3886

زندگینامه مداح اهل بیت (ع)

مرحوم غلامعلی باقری

متخلص به هوشی

 

مرحوم غلامعلی باقری متخلص یه هوشی

یکی از ارادتمندان حضرت ابا عبدالله و شاعر مرثیه گو

محسوب می شد که در سال 1317 در محله امیر خیز

کوچه قصابان چشم به جهان گشود و

در کودکی مادرش را از دست داد

با توجه به اینکه مرحوم پدرش

یکی از اعضا ثابت هیدت زنجیر زنان محله امیر خیز

به شمار می آمد و این امر باعث گردید که

مرحوم هوشی با آن هیئت انس گرفته و

از اوایل نوجوانی مداحی را شروع نماید

پس از چندین سال دراثر شوق و اشتیاق به مداحی

به شاعری روی اورد و اشعار قابل قبولی

را به نظم آورد و در سنین جوانی

تاهل را اختیار نمود ولی اجل مهلت نداده و

در سال 1358 شمسی در سی و نه سالگی چشم از

جهان فرو بست و در قبرستان محله شتربان

مدفون گردید و موقعیکه آن قبرستان تبدیل به

ژارک شد پیکرش را به وادی رحمت

منتقل کردند و دیوانی دارد که

تا حال نسبت به چاپ آن از سوی وراث آن مرحوم

اقدامی نشده و نمونه ای از اشعارش

در کتابهای مشاهیر سخن به چاپ رسیده است.

شهید سید اسماعیل بلخی 3865

زندگینامه شهید سید اسماعیل بلخی

 

سید اسماعیل بلخی در قریه «سرپل بلخاب»

ولایت «جوزجان» (افغانستان) در یک خانواده روحانی

زاده شد. این خطه از دیرباز مرکز تشیع و پایگاه ستارگان علم

و ادب بوده و امروز پس از گذشت قرنها، ستارگانش

چشم و چراغ ملت مسلمان به حساب می آیند.

بلخاب از دیر زمان با حوزه های بزرگ شیعه در نجف،

مشهد و قم در تماس ‍ بوده و در دشوارترین ایام این قافله از

حرکت نیفتاد. بر همین اساس است که مدارس و روحانیت

بلخاب از سایر مناطق شیعه نشین پیشگام است

و بیشترین طلاب از این منطقه بوده اند.

مهاجران بلخ

به گفتۀ پدر خردمند و بزرگوارشان، حجت الاسلام

«سید محمد آقا» (ره)، سید اسماعیل و برادرش سید ابراهیم،

از آغاز سخن گفتن، چنان بوده اند که گویی سالها در

این سرای زیسته و درس خوانده اند؛ بنابراین بوده

است پدر با درایت، همراه فرزندان راهی مشهد مقدس

می شود تا پسرانش در حوزۀ علمیه، علم بیاموزند.

سید اسماعیل همراه پدر و برادر، پس از فوت مادر خود

(بی بی هاجر)، آهنگ دیار خراسان کرد و زیارت

خورشید مشرق زمین نمود؛ پس از مدتها پیاده

روی و مواجهه با هزاران خطر از مسیر بلخ، فاریاب

و هرات وارد مشهد مقدس گردید. در آغازین روزهای

سال 1307 خورشیدی بود که سید اسماعیل که

دوازدهمین بهار عمر خود را سپری می کرد وارد

سرزمین مقدس «توس» گردید. برخی نیز سال

ورود ایشان را 1304 شمسی گفته اند.سید اسماعیل

تا قبل از هفت سالگی قرآن را آموخته و با زبان فارسی

آشنایی پیدا کرده بود؛ استعداد و حافظه ای عجیب

داشت و از ذوق سرشار و طبع بلندی برخوردار بود؛

از همان آغاز کودکی و سنین نوجوانی در مراسم محرم

مرثیه می خواند و برای کودکان سخن از کربلا و

قیام امام حسین علیه السلام و شجاعت یاران ایشان می گفت.

در حریم توس

او و برادر بزرگش «سید ابراهیم» پس از ورود به مشهد رضوی

در مدرسه «بالا سر» حرم حجره گرفتند و دروس حوزوی

را آغاز نمودند و در اندک زمانی این دو طلبه مهاجر، کتب

مقدماتی را به اتمام رساندند و در میان طلاب از چهره های

برجسته و پر استعداد شناخته شدند. ولی دیری نگذشت

که سید اسماعیل جوان با مرگ برادر جوانش کوهی از

درد و اندوه را بر خود احساس نمود.در حوزه علمیه مشهد،

علمای بزرگ مرتبه را شیفتۀ خود کرده و «ادیب نیشابوری»

را عاشق سؤالات عمیقش نموده بود. در مدتی کوتاه از

علوم قرآنی، نهج البلاغه، حکمت، ادب، عرفان و سیاست،

چیزها آموخت که دیگران طی سالها می آموزند.

مطالب علمی، از علوم دینی گرفته تا علوم سماوی که

پیوسته در سخنرانی ها و اشعار سید بلخی (ره) به

چشم می خورد، خود دلیلی بر این مدعاست.سید اسماعیل

طلبه ای وارسته و بی آلایش و محبوب همگان بود و در گیر

کفش و کلاه نبود و با کهنه ترین عبا و عمامه می ساخت

و به خوراکی اندک قناعت می کرد. با این حال، سخاوتی

بلند داشت و تا آخر عمرش برای خود نیاندوخت و هیچ گاه

کیسه و جیبی برای نگهداری پول درست نکرد، مقدار شهریه

و در آمدی را که داشت، میان عمامه می گذاشت و این

سیره را تا آخر عمرش مراعات می کرد.او همیشه در

جمع طلاب مشهد سخن تازه داشت و در همان آغازین

روزهای ورودش به حوزه، دم از آزادی ، استقلال و نبرد

با استعمار می زد. در ایام تبلیغی در محله های «حسن بلبل»،

«فریمان»، «سیاه کوه شاوان» و «سر چشمه برشک»

مشهد و حوالی آن منبر می رفت. او از نفوذ کلام و صراحت

لهجه بر خوردار بود و سخنش بس گیرا و مطالبش بس

شیرین و جذاب جلوه می کرد؛ تا جایی که وی لقب

سید اسماعیل واعظ به خود گرفت.در اکثر محافل،

او سخن می گفت و بیشتر اوقات،

همراه «شیخ غلامرضا طبسی واعظ» منبر می رفت

و از تجربیات این خطیب ورزیده بهره می گرفت.

مبارزه با دشمنان اسلام

آقا سید اسماعیل، در طول دوران طلبگی اش هیچگاه

از آنچه در جهان اسلام می گذشت غافل نبود. ریز بین

و کنجکاو بود. روزگاری که سایه استعمار پیر، همه جا

را فراگرفته بود و در ایران آن روز به خوبی جای پای غرب

و فرهنگ غرب مشاهده می شد، آگاهانه اوضاع را

تحلیل می نمود و تاریخ ملت ها و نهضت های اسلامی

را مطالعه می کرد. شعور سیاسی و اندیشه مکتبی

فوق العاده داشت و در همان سال های اول، فعالیتهای

ضد استعماری خود را آغاز نمود.

سید بلخی در پانزدهمین سال عمرش مصمم می شود

تا از هم کیشانش که در زندان های شوروی سابق،

محبوس بودند، خبر گیرد و به اندازۀ توان یاریشان کند؛

با چند طلبۀ جوان دیگر، راهی آن دیار می شود و به

دلیل محیط خفقان و استبدادی آن زمان، در قفقاز

دستگیر شده و به گفتۀ خودشان، سه شبانه روز

تا کمر در آب زندانی و سپس به ایران فرستاده می شوند.

در همان سن است که در تجمع و اعتراض از طرح کشف

حجاب رضا خان، جزء سخنرانان مسجد گوهرشاد انتخاب

شده و با «شیخ بهلول» (ره) همنوا می گردد؛ وی

در قیام خونین 1314 مردم مشهد حاضر بود و سهمی

عمده داشت و آن روزگار شوم و خونین ملت ایران را درک کرد.

بازگشت به وطن

آقا سید اسماعیل در رمضان 1315 ش. پس از هشت

سال تحصیل در حوزه خراسان، همراه پدر پیر خود،

به وطن مراجعت نمود. علامه سید اسماعیل را

جمع انبوهی از مسؤولان و طلاب حوزه مشهد تا مرز

«اسلام قلعه» بدرقه نمودند. در آن سوی مرز غوغای

عجیبی بود، روزهاست که مردم هرات در آفتاب گرم

به امید دیدار سیمای پر فروغ پیشوای خود نشسته اند؛

ساعاتی به صبح صادق نمانده بود که با ورود ماشین

حامل علامه بلخی، یاران با صدای تکبیر به استقبال آفتاب رفتند.

در هرات

سید اسماعیل پس از ورود به هرات در «تکیۀ میرزا خان»

مسکن گزید و قیام علیه بیداد و استبداد «ظاهرخان»

را از همین نقطه آغاز نمود.سید اسماعیل جوان،

به بودن در هرات اکتفا نمی کند و عازم شمال کشور می شود،

سپس به کابل و قندهار سفر کرده به هرات باز می گردد. او

با برداشتن هر گام دهها یار و شیفته پیدا کرده، عملاً

در راه تشویق مردمش به طرف احکام و دستورات

اسلامی گام بر می دارد. همچنین جهت شکل

دادن به فعالیتها، تصمیم به تأسیس تشکلی به نام

«حزب ارشاد» می گیرد و طی دو ماه، نزدیک به 2500 نفر

را جذب می نماید. او با ایجاد اولین هسته مقاومت در

مجتمع اسلام، اولین تیر را بر قلب حکومت وقت کابل

نشانه رفت. با سخنرانیها و خطابه های آتشین خود

در هرات، بانگ رسوایی دولت سلطنتی افغانستان

را به صدا در آورد و توانست توجه اقشار مردم و

روشنگران جامعه را علیه خاندان سلطنتی و

دولتمردان خائن جلب کند؛ تا حدی که قلمرو نفوذ

کلام و اندیشه های الهی او در دورترین نقطه افغانستان

حتی در میان جامعه تسنن، کارگر افتاد و پرده تزویر

و ریاکاری که سالها نقاب خیانت و جنایت دولتمردان وقت بود،

کنار زده شد. کم کم زنگ بیداری و آزادی خواهی در

کوی و برزن کشور نواخته شد. دولت وقت، سید بلخی

را ممنوع الخروج کرد و او تا هشت سال نتوانست

از این شهر خارج شود. ولی پس از این مدت

دولت مجبور شد اجازه مسافرت به وی بدهد.

آهنگ دیار بلخ

پس از هشت سال اقامت در هرات، عوامل بیداد و ستم

را بر آن داشت تا او را به «مزار شریف» تبعید کنند. در

کمتر از چهار سالی در این سرزمین به سر برد، اولا

به ارشاد و تبلیغ اسلام پرداخت؛ از جمله این که در

بلخ و روستا های اطراف آن به همراه «شیخ محمد تقی بهول»

به تبلیغ پرداخت. سید بلخی علاوه بر ارشاد و تبلیغ،

تشکیلات «مجتمع اسلامی» را با همکاری

«سید حیدر شاه قطب»، به منظور بر پایی حکومت اسلامی

سر و سامان بخشید و افرادی را در ولایات شمال

افغانستان به عنوان مسؤول و معاون کمیته ایالتی

معرفی کرد؛ به عنوان نمونه، مسؤولان کمیته ولایتی

«مزار»، حاج محمد رضا، عبدالقادر، عبدالرشید و

محمد نعیم خان بودند که هر یک از بزرگان شهر و

مسؤولان مراکز دولتی به حساب می آمدند. رجال

و شخصیتهای دولتی از سایر ولایات به قصد دیدار علامه بلخی،

وارد این شهر می شدند و بزرگانی از مردم کابل و

سیاستمداران پایتخت، روابط خوبی با سید اسماعیل داشتند.

کابل بر بال ملائک

علامه بلخی سال 1327ش . بنا به دعوت جمعی

از اهالی کابل وارد این شهر شد؛ همچنین گفته شده،

سید اسماعیل به علت فعالیت علیه نظام شاهی، به

کابل تبعید شد تا بتوانند او را مستقیماً تحت کنترل

خودشان قرار دهند. با آمدن وی، کابل پر از شور و

هیجان گردید فضای تاریک شهر رو به روشنایی و امید

رفت و شیعیان جان تازه ای گرفتند. زمزمه و نفس

گرم و حلاوت کلام سید بلخی، شهر را نور باران کرده بود؛

طنین فریاد کوبنده علامه بلخی بر کوچه پس کوچه های

شهر شنیده می شد و زنگ کوچ ظلمت و تباهی از

سرزمین شیران، در بناگوش کاخ سلطه به صدا درآمده بود.

ایجاد ارتباط با مسلمین

ارتباط مستقیم با مردم شهرهای مختلف افغانستان،

ایران، عراق، عربستان، مصر، سوریه، اردن و شوروی

و درک مشکلات روزافزون آنها یکی از اهداف علامه

سید اسماعیل بلخی (ره) بوده است. در ایران دوستان

و یاران زیادی دورش را گرفته بودند، مردم اکثر شهرها

و قریه های افغانستان به زیارتش می شتافتند؛ با

سفر به چند کشور عربی از جمله عربستان، عراق مصر،

سوریه و اردن، با آنان آشنا شد و از همۀ آن ارتباطها به

نتایجی رسید که از لابلای ابیات شعرش و جملات

سخنش می توان بدانها پی برد. راه یافتن به دل تک تک

آنها که فقط یک بار زیارتش کرده بودند، بسیار زود و

ساده صورت می گرفت. حافظۀ کم نظیر او باعث

می شد تا روز به روز به تعداد جوانان عاشق افزوده

شود. پول اهدایی که دیگران تقدیمش می کردند

حتی یک روز با خود نداشت، سریعاً به مستضعفین

می داد. دست نوازشش بیش از همه متوجه

مستضعف و مستمند بود، به کودکان علاقۀ وافر

داشت و بزرگان و پیران قوم را احترام می کرد. خلق

خوش او در برخورد با مردم عرب و عجم موجب

گردید تا شهید بلخی زنده و جاوید بماند.

دفاع از مردم مظلوم فلسطین

یکی ازویژگی های علامه بلخی وسعت نظر و نگاه کلان

او بود؛ او به همه جهان اسلام نظرداشت. جهان اسلام

را سرزمین خود می دید و از آن دفاع می کرد. چنان

که وقتی اسرائیل به سرزمین های عربی حمله کرد،

به دفاع ازمردم مظلوم فلسطین برخاست و مردم

افغانستان را برضد صهیونیست ها تحریک کرد و برای مردم

فلسطین کمک های سیاسی و مالی فراهم کرد.سید

شهید، بلخی، در سال 1327 به نمایندگی از ملت

افغانستان، اقدام به جمع آوری کمک برای مجاهدین

فلسطینی نمود و با مجاهدان فلسطینی ابراز همدردی کرد

.این جمله زیبا همیشه تکیه کلام آن مرد بزرگ بود:

«شیعه ای که سنی نیست، شیعه نیست و

سنی ای که شیعه نیست، سنی نیست.»

منادی وحدت

سید اسماعیل بلخی معتقد بود پیشرفت و توسعه

بدون وحدت ملی ممکن نیست و یک از علل پیشرفت

کشورهای مترقی وحدت ملی بوده است. او در زندگی

معمولی خود، همان اندازه که با مردم شیعه، رابطه و

دوستی داشت؛ همان اندازه هم، با اهل تسنن دوست

ورفیق بود. او در مبارزات خود برضد استبداد خاندانی

و حکومت مطلقه سلطنتی، به عنوان یک قائد ملی

عمل می کرد؛ درجمع سیاسی او پشتون و تاجیک

و هزاره و ازبک و شیعه وسنی سهم داشتند.

دعوت به عدالت و مبارزه با تبعیض

از دیدگاه علامه بلخی، تبعیض نژادها و فخر فروشی

اقوام گوناگون بر یکدیگر، عامل جنگ خانگی و خانمان

سوز است که رگهای حیات را دریک جامعه میتواند

قطع کند و پیکر واحد و منسجم یک ملت را از هم بگسلاند.

دیگران بر علم و دانش خویش می بالند، ولی در جامعه در

حال ستیز، به جای علم دانش بر قومیت خویش مباهات می¬کنند.

از دیگر ویژگی های بارز تفکر علامه، تفکر دردمندی وی است؛

خطبه هایش برخواسته از درد دینی و اجتماعی او است.

بلخی واقعیتهای جامعه را به خوبی درک کرده و با زبانی

انتقادی و ادبی به صورت طنز، اوضاع اسفبار سیاسی

و اجتماعی افغانستان را در برابر پیشرفت سریع جهان

ترسیم کرده است. تعصب نژادی و مذهبی نیز از

جمله مواردی است که شهید را رنج می داد.

قیام 1329

عمده ترین فعالیت شهید بلخی (ره) با وجود تدابیر شدید

نظارتی که از جانب حکومت در نظر گرفته شده بود،

پی ریزی قیامی سرنوشت ساز بود که در کنار ارتباط با

مردم و ایراد خطبه ها، به صورت جلسات مخفی انجام می گردید.

این قیام را علامه بلخی (ره) برای ماه «حمل» ۱۳۲۹ در

نظر گرفته بود که به علت خیانت شخصی، به انجام نرسید و

باعث شد که این گوهر عصر ما، سا لها در حبس به سر برد.

پس از قیام 1329 از مجموع اعضای بلندپایه «حزب ارشاد» هفت

نفر در امان ماندند. برخی مفقود الاثر و تنی چند، همراه

علامه بلخی در نوروز 1330 ش (دو روز پس از قیام 1329)

دستگیر و راهی زندان شدند. آن ها حدود 15 سال در بدترین

و سیاهترین زندان های ستم شاهی به سر بردند تا اینکه

دوران صدارت محمد یوسف خان (1343) و به اصطلاح دوران

بازگشت به دموکراسی فرا رسید.

یادگار زندان

علامه سید اسماعیل بلخی در کابل دو بار به حبس کشیده شده اند:

نخست، چند ماه پس از ورود به کابل، در سال ۱۳۲۷ به مدت

سه شب به دلیل دخالت در امور سیاسی که با ضمانت

آقای میر علی اصغر شعاع ، عضو برجستۀ حزب ارشاد

و رییس دایرة المعارف افغانستان، با قید عدم دخالت

در امور سیاسی، از زندان سه شبه خلاصی یافت؛

ولی سید (ره) را حتی قدمی در راه مبارزه سست نکرد،

دومین حبس در اول سال ۱۳۲۹ به مدت چهارده سال و هفت ماه و یازده روز.

بلخی بزرگ، در مدتی که در زندان به سر برد هیچ گونه تماسی

با خارج از محیط زندان نداشت و به طور کلی از طرف رژیم

ممنوع الملاقات بود. تنها در برخی موارد با افراد خانواده اش

تماسهایی داشت. انیس و مونس علامه بلخی (ره) فقط

یک جلد «قرآن» بود و بس. وی در این مدت بالاترین بهره

را از کلام خدا گرفت تا جایی که خود می گوید: 1700 مرتبه

قرآن را خواندم و به دقت به آیات توجه می کردم؛ در

حدی که هر بار می خواندم تفسیر نویی به دست می آوردم.

آنگاه فهمیدم که «کلام الهی عین ذات او بی نهایت است.

»همچنین 75 هزار اشعار حماسی، سیاسی، اخلاقی، عرفانی

و... از چکامه های زندان وی است که برخی از آن اشعار در

«دیوان بلخی» و جزوات دیگر به چاپ رسیده است.

پس از زندان، تا شهادت

در سال 1343 با روی کار آمدن دولت دکتر محمّد یوسف

و تصویب قانون اساسی جدید، علامه سید اسماعیل و

برخی دیگر از زندان آزاد شد و فعّالیّتهای فرهنگی،

سیاسی و اجتماعی خود را با اوّلین منبر خود، یک ماه پس از آزادی،

از سر گرفت. در این سال به دعوت ژنرال سیّد میر احمد

شاه خان گردیزی، برای رفع اختلافات میان اهل تشیع و

تسنن ولایت «گردیز» به این دیار سفر کرد.در سال 1344 سفرهایی

به ولایت شمال، مزار شریف و زادگاهش بلخاب داشت و پس

از آن به دعوت مردم هرات، به آن ولایت رفت.در سال 1345 برای

رفع اختلاف میان اهل تسنن و اهل تشیع قندهار، عازم آن دیار گردید.

در سفرهایی که به سال 1346 به ایران، عراق و سوریه داشت،

با استقبال پر شور از طرف حوزه های علمیه و علماء و

مراجع مواجه گردید و با علمای شیعه و سنّی افغانی،

مراجع و بزرگان دیدار نمود؛ در سفر به سوریه با امام

موسی صدر (ره) رهبر شیعیان لبنان دیدار و مذاکره نمود؛

در عراق هیأت عزاداری و سینه زنی از افغانهای مقیم

عراق و زایرین افغان در کربلا، تشکیل داد. همچنین

در نجف اشرف، حسینیه و مدرسۀ علمیۀ امام سجّاد علیه السلام

را تأسیس کرد و در جمع اساتید ، علماء و طلبه های

حوزۀ علمیۀ آن بلاد مقدس سخنرانی های پر شور و

بیدار کننده ای ایراد فرمود.با ورود به حوزۀ علمیۀ قم در

سال 1347، از طرف طلبه های افغان و علماء و مراجع حوزۀ قم،

استقبال گردید و در دار التّبلیغ سخنرانی نمود و با بزرگان

حوزه دیدار کرد. پس از آن وارد حوزۀ علمیۀ مشهد شد

و پس از استقبال علماء، طلاب افغان و خاوری ها، در

مدرسۀ علمیۀ عبّاسقلی خان مشهد سخنرانی کرد.

پس از بازگشت به وطن، استقبال بی نظیر و گرم مردم

افغانستان موجب گردید جاسوسان رژیم، نفوذ روز افزون

علامه بلخی در میان مردم شیعه و سنّی را گزارش کنند.

پس از سفری که سید اسماعیل بلخی به «هزاره جات»

داشتند و حسینیه ای را در «بهسود» تأسیس کرد، به علت

مریض شدن، به کابل بازگشت و در شفاخانۀ «علی آباد» کابل

بستری شد و به صورت مرموزی توسط عوامل رژیم،

مسموم گردید و روز یکشنبه ۲۴ تیر 1347 به شهادت رسید.

وقتی علامه بلخی به شهادت رسید، در تشییع جنازه او درکابل،

محشری بر پا گردید. یکی ازفضلای افغانستان آن صحنه

راچنین گزارش کرده است: «آن جا شیعه وسنی، پشتون وتاجیک،

هزاره وترکمن، سید و عامی، وزرا و وکلا، سناتورها، افسران،

جوانان معارف، علما و فضلا و تمام گروه های مختلف به

یاد علامه بلخی اشک ریختند. نه تنها شیعه وسنی که

سیک هانیز به دنبال جنازه ایشان اشک می ریختند و به

سر و صورت خود می زدند. علما و رهبران همه اقوام و مذاهب

موجود در کشور، سخنرانی کرده، بلخی را پیشوای خود

می خواندند و در غم از دست دادن او حسرت می بردند.»

پیکر مطهر علامه شهید سید اسماعیل بلخی، پس از

تشییع جنازه، در دامنۀ کوه «افشار»، نظر گاه

حضرت ابوالفضل علیه السلام، مدفون گردید.

 

منبع کانال گنجینه گذشتگان

زندگینامه مرحوم آیت الله غروی اصفهانی مشهور به کمپانی 3863

زندگینامه مرحوم

آیت الله غروی اصفهانی مشهور به کمپانی

 

سرزمین نخجوان و آذربایجان یکی از سرزمین های

مسلمان نشین و عالم خیز در طول تاریخ بوده است

که از نمونه های بارز آن می توان خاندان غروی را نام برد.

حکیم فرزانه و فقیه وارسته حاج شیخ محمدحسین نخجوانی

مشهور به غروی اصفهانی و معروف به کمپانی و

متخلص به مفتقر- نیز زاده ی این خاندان سرشناس و درخشان بود.

وی در دوم محرم سال 1296 ق در شهر مقدس کاظمین،

چشم به جهان گشود. پدرش حاج محمدحسن

که تاجری درستکار و نیکوکار بود به تربیت وی همت گماشت.

اما ذکر این نکته خالی از لطف نیست که

چگونه شیخ محمدحسین نخجوانی سر از کاظمین درمی آورد.

وقوع این ماجرا برمی گردد به قرارداد ترکمانچای

که به موجب آن و نتیجه ی شوم این قرارداد

بخشی از سرزمین ایران که شامل قفقاز و

نخجوان و قسمتی از آذربایجان بود از ایران

جدا گردید و مسلمانان این مناطق هر یک

به ناحیه ای کوچ نمودند که در پی آن خاندان

نخجوانی (اجداد آیت الله کمپانی) از خانه و

کاشانه چشم پوشیده و به همراه حاج محمداسماعیل

نخجوانی (پدربزرگ آیت الله کمپانی) راهی شهر

قهرمان پرور تبریز گردیدند، اما در تبریز هم اوضاع

را مساعد ندیدند و پس از مدتی به شهر اصفهان

روی آوردند و سالیانی را در این شهر سپری نمودند.

از این رو به «اصفهانی» شهرت یافتند. ولی اصفهان

هم برای آن ها مکان مناسب زندگی قلمداد

نمی گشت و پدر آیت الله کمپانی رهسپار کاظمین

گردید و آن جا را موطن خود و زادگاه فرزندش قرار داد.

کودکی مستعد

علامه مظفر درباره ی استادش علامه کمپانی می نویسد:

«وی ذاتاً مستعد ارتقا و اعتلا بود و از موفقیت خود به خوبی

استفاده کرد و نبوغ فطری خود را در همان کودکی

، آشکار ساخت. هنوز طفلی نورس بود که می توانست

با زیباترین طرزی خط بنویسد و چون در آن روزگار، صنعت خط،

از صنایع ظریفه و جمیله شمرده می شد، این کودک،

میان اهل ذوق و علم، شهرتی به تمامی یافت.»

توسل به باب الحوائج

پدر شیخ محمدحسین که بی صبرانه در انتظار رشد

و نموی پسر خود و همراه گردیدن وی با خود در راه

تجارت بود به ناگاه در سنین جوانی با درخواست

عجیب پسر خود مواجه گردید. محمدحسین که

در دل هوای کسب علوم اسلامی را داشت از

پدر خود تقاضا نمود که وی را از تجارت بازدارد

ولی پدر تنها همین یک پسر را داشت و تجارت

را بر خواست وی ترجیح می داد. در این بین خود

آیت الله کمپانی می گوید: روزی برای نماز عصر

به همراه پدرم در کاظمین به حرم مطهر امام کاظم (ع)

رفتیم و بعد از اتمام نماز پدر مشغول به صحبت با یکی

از تجار گردید و من نیز ناخودآگاه به گنبد خیره شده

و اشک در چشمانم حلقه زد و گفتم یا باب الحوائج،

ای موسی بن جعفر، شما عبدصالح خدایید و از

بندگان برگزیده و نزد خدا آبرودار. چه می شود

دل پدرم را راضی کنی تا با کسب علم و تحصیل

در مکتب شما با من موافقت کند... ایشان می گوید

در همین احوال بودم که پدرم به سراغ من آمد و گفت:

محمدحسین! محمدحسین پسرم! اگر هنوز هم مصممی

برای تحصیل دروس اسلامی به حوزه ی نجف بروی،

برو! از طرف من خاطرت جمع باشد، من ناراحت نمی شوم.

از آن روز زندگانی آیت الله کمپانی آغاز گردید به نحوی که

خشنودی پدر را نیز به همراه داشت و با خیالی

آسوده راه نجف اشرف را در پیش گرفت.

در جست و جوی علم

وی در حدود بیست سالگی، پس از پشت سر گذاردن

تحصیلات مقدماتی نزد اساتیدی گرانقدر همچون: شیخ

حسن تویسرکانی (متوفی 1320 ق)، آیت الله سید

محمد طباطبایی فشارکی (متوفی 1316 ق) که

مدت دو سال از محضر درس این استاد بهره مند

گردید، شیخ آقارضا همدانی (متوفی 1322 ق)،

آیت الله آخوند خراسانی (متوفی 1329 ق)،

شیخ احمد شیرازی (متوفی 1332) و... همچنان

در پی کسب علم و سیراب نمودن عطش علم جویی خود بود.

همچنین او در فن حکمت و فلسفه، نزد حکیم

معروف آیت الله آقا میرزا محمدباقر اصطهباناتی

(متوفی 1326 ق) شاگردی نمود...

...کرسی تدریس

وی بعد از رحلت استادش مرحوم آخوند، در میان شاگردان

او مثل خورشیدی می درخشید و بسیاری از طلاب از

مرجع تقلید و فقیه و فیلسوف گرفته تا مفسر و

محدث و متفکر و نویسنده و عارف و واعظ، در اطرافش

گرد آمدند به نحوی که شاگردان به نام وی را تا حدود

یکصد و پنجاه نفر برآورد نموده اند، که در کرسی

درس مکتب علامه کمپانی کسب فیض می نمودند.

از آن جمله افرادی چون:

سید حسین طباطبایی بروجردی، سید محمد هادی میلانی،

سید ابوالقاسم خویی، شیخ محمدتقی بهجت،

شیخ ابوالفضل خوانساری، سید صدرالدین شوشتری جزایری،

علامه مظفر، علامه سید محمدحسین تهرانی و... از شاگردان ایشان بودند.

عالمی کامل

علامه طباطبایی که خود یکی از علمای بنام می باشد

و افتخار شاگردی آیت الله کمپانی را نیز دارا بوده است

درباره ایشان چنین می نویسد: «مرحوم شیخ، مردی

بود جامع علم و عمل؛ رابط میان تقوا و ذوق؛ دارای

طبعی سیال و لهجه ی شیرین. دیوان اشعار ایشان

معروف است و در فنون مختلفه ی شعر، از قصیده

و مدیحه و غزل و رباعی؛ اشعار بسیار زیادی سروده،

و در فقه و اصول و حکمت و عرفان، تالیفات زیادی

دارد که اکثر آن ها مثل ضروریات روزانه، میان

اهل علم، دست به دست می گردد.

ایشان سیمابی داشت متواضع و زبانی خاموش

و صورتی وارفته و غالباً غرق فکر و ایشان اغلب

به خود مشغول بود و زندگانی ساده داشت...»

سرانجام آن عالم ربانی و عارف فرزانه در سال 1361 ق.

دار فانی را وداع گفت. این خبر چنان نابهنگام بود که فضلا

و دانشوران حوزوی را دچار غمی فزاینده نمود.

تشیع جنازه ی این عالم وارسته با شکوه فراوانی

همراه بود و این زاده کاظمین پس از سال های

تعلیم و تربیت طالبان علوم دینی در جوار مولای کریمش،

در آستان قدس علوی، زیر ایوان طلای مولا، جنب مناره شمالی

در مقبره کوچکی در کنار مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد.

مکاشفه ای به روایت آیت الله بهجت

مرحوم آیت الله بهجت که خود یکی از شاگردان ایشان بود،

در مورد استادش علامه کمپانی فرموده است:

«او خیلی متعبد و اهل عبادت بود. من پیش از

آن که سر درس ایشان بروم، در روضه ی منزل

ایشان شرکت می کردم... خود ایشان روزی فرمودند:

من در ایوان نجف به سجده رفته بودم، حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

را دیدم که به من فرمودند: جای این کارها در خلوت است.

در این بین کسی از آقازاده ها که در مجلس بود از ایشان پرسید:

شما در بیداری دیدید؟ ایشان فرمود: از بیداری هم بالاتر!»

مرحوم آیت الله بهجت در ادامه در باب ویژگی های

استادش بیان می کند: ایشان همیشه زیارت عاشورا

می خواند وی فرمود: دوست دارم قبل از مرگ زیارت

عاشورا بخوانم و بعد بمیرم... ایشان موقع مرگ،

قبل از اذان صبح بلند می شوند و به عبادت می پردازند

و زیارت عاشورا می خوانند و بعد در عالم خواب از دنیا می روند!

 

منبع کانال گنجینه گذشتگان

زندگینامه مرحوم حاج میرزا احمد ذاکر  3860

شرح زندگی مرحوم حاج میرزا احمد ذاکر

به قلم فرزند برومندش

استاد محمد حسین بغدادچی

 

حاج میرزا احمد بغدادچی

ملقب به حاج میرزا احمد ذاکر تبریزی

یکی از شعرا و وعاظ برجسته در سال 1277 شمسی

در تبریز میدان ویجویه کوچه سید عرب دربند کلکته چی

و در خانواده ای متدین تولد یافت. پدر او

حاج حسن بغدادچی یکی از تجار مشهور

و صاحب کمالات تبریز بود

که به سال 1373 هجری قمری در تبریز وفات یافت و در

کربلای معلا مدفون می باشد. چنانچه این تاریخ وفات

توسط پسرش حاج میرزا احمد ذاکر به صورت شعر

در زیر قاب عکس آن مرحوم نوشته شده است:

عکس بالا که چنین صاحب وجه حسن است

والد ذاکر و همنام امام حسن است

یکهزار و سنه با سیصد و هفتاد و سه بود

کرد رحلت به محرم که مه پر محن است

جد بزرگ حاج میرزا احمد ذاکر

حاج محمد ابراهیم بغدادچی بود

که او نیز از تجار متدین در شهر تبریز بوده و مرقد ایشان

در شهر مقدس مشهد می باشد.

حاج میرزا احمد ذاکر با توجه به علاقه خاص به

ائمه اطهار علیهم السلام به گفته

خودشان از سن 10 سالگی

به مطالعه احوال و خدمت در بارگاه حسینی در آمده

و پس از چند سال کار تجارت به لباس مقدس روحانیت

ملبس شدند.از این شاعر و واعظ برجسته علاوه

بر نوشتجات و تالیفات متفرقه

که هنوز چاپ نشده اند

دو کتاب شعر به نامهای «یاقوت الکلام»

و «طاووس الکلام»

به یادگار مانده است که حاوی بهترین اشعار در

وصف و مصیبت ائمه اطهار علیهم السلام

و سایر موضوعات مذهبی می باشد.

از مشخصات ویژه این استاد هنر و

ادبیات فی البداهه گفتن اشعار بود به طوری که برخلاف

شعرای دیگر که برای گفتن شعر معمولا نیاز به آمادگی

و شرایط خاصی دارند، این استاد در هر شرایطی اشعار

دینی و دوبیتی های متفرقه را فی البداهه و بدون

درنگ حتی در بعضی مواقع در سر منبر بدون تاخیر

و تامل می سرود.ایشان هنر و استعداد خود را

مدیون موهبت خدایی میدانست که توانسته

بدون تلمذ پیش شعرا و تقلید از سایرین به نو آوری

پرداخته و اشعار و دانش خود را به منصه ی

ظهور بگذارد چنانچه خود گوید:

تو که ذاکرا ندانی بکنی چنین بیانی

به بیان این معانی نظر از امام داری

از خواص اشعار او ساده بودن و پرهیز از غلو و

متعارف بودن آنهاست که علاوه بر اندوه افزایی در

مصیبت ائمه اطهار علیهم السلام در شنونده احساساتی

از قبیل وصف و ستودن وفاداری و ایجاد عواطف و

احساسات مختلف ظریفه را موجب می گردد.

ایشان در منابر و مواعظ خود علاوه بر ذکر مسائل اجتماعی

و دینی از اشعار و سروده های شخصی و خودساز

استفاده می کردند و آنها را با الحان ویژه در مناسبت های

مختلف می خواندند.باید گفت که موضوع اشعار ایشان

بیشتر درباره وصف مصائب ائمه اطهار علیهم السلام

ولی درباره موضوعات دیگری نیز از قبیل تمجید از

بزرگان مهم و شرح حوادث اجتماعی هم اشعاری

از خود به جای گذاشته است که آنها را در قالب

واژگان و آهنگ ویژه و مخصوص به خود بیان کرده است.

از خصوصیات اجتماعی این مرد بزرگ رفتار ایشان

با تمام طبقات و اقشار اجتماعی بود به طوری که

شیفتگان و داوطلبان مواعظ و اشعار او از تمام طبقات

و اقشار اجتماعی تشکیل می شده است. از این

مرحوم چند اولاد اناث و دو اولاد ذکور باقی مانده

که ایشان نیز به نوبه خود خدمات علمی و پزشکی

را در جامعه انجام داده و موجب رحمت

و یاد آن مرحوم می شوند.

مرحوم ذاکر در مورخه 4/4/1368 شمسی

در منزل مسکونیخود واقع در محله راسته کوچه

به دیار باقی شتافت و در آرامستان وادی رحمت

بلوک 21 ردیف 36 شماره 1 مدفون گردید .

 

منبع کانال گنجینه گذشتگان

زندگینامه مرحوم صابر تبریزی 3858

زندگینامه مرحوم صابر تبریزی

 

مرحوم حاج میرزا عباسقلی صابر،

تبریزی الاصل و ساکن شهر مقدس مشهد بود.

دیوانش را در سال 1332 شمسی آماده چاپ نموده

و مرحوم حسینی سعدی زمان بهتصحیح و تدوین آن پرداخت .

آخر الامر در سال 1334 شدر شهر تبریز

به طبع رساند.وی با مرحوم شانی

معاصر بود با این تفاوت که مرحوم صابر از مال دنیا

بی نیاز ولی مرحوم شانی در کمال فقر و عسرت زندگی

میگذراند و بعلت بی چیزی کسی بسراغش نمیرفت

که اشعار ذیل را در همان رابطه سروده است:

رقیب فخری بودور- فقردن فراغتی وار

ولیک من بیله برفقره افتخار ایدرم

 

گنجینه گذشتگان جلد 5 ص 304

منبع کانال گنجینه گذشتگان

زندگینامه مرحوم فؤاد کرمانی 3843

زندگینامه شاعر اهلبیت (ع)

مرحوم فؤاد کرمانی

 

ميرزا فتح الله قدسی کرمانی متخلص به «فؤاد»

از عارفان دلسوخته و دارای طبعی بسيار لطيف و شيواست.

اين گويندۀ توانا در حدود سال 1270 ه.ق در کرمان

متولد و پس از حدود هفتاد سال زندگی

زاهدانه در سال 1340 ه.ق. به رحمت حق پيوست.


شاعران آسمانی برای اصحاب علم و ادب

و ارباب فضیلت و فرزانگی اصطلاحی آشناست،

شاعرانیکه با هم‌آغوشی واژه‌ها و

بکارگیری کلمات ساده و معمولی به جهانی

از معنی ره برده، به قله‌های رفیع سخن دست می‌یابند

و به خلق آثاری می‌پردازند

که آنان را نه فقط در جمع رقیبان برتری می‌بخشد،

بلکه در گذر زمان نامشان را ورد زبان صاحبدلان قرار می‌دهد و

کلام منظومشان را در میان نسل‌ها و فصل‌ها جاری می‌سازد.

این اعتبار زمانی افزون می‌شود که به زیب و زیور عرفان

و اخلاق و برتر از آن به تصویرگری صحنه‌های سیاهی

و سپیدی آراسته شود و روشنای راه کرامت و بزرگی

را به نجلی بگذارد. بیان حال آنان که در برابر هر چه

رنگی از ستم و بیداد داشت، قامت آراستند و از

گل‌زخم‌های اندامشان باغ بزرگ اسلحه رویاندند

تا خصم دون را به زنجیر کشند و حدیث پیروزی

خون بر شمشیر را رقم بزنند.

بر این اساس اگر فؤاد کرمانی فرزانه‌ای از تبار قدسیان

و شاعران آسمانی دانسته و نامیده شود، سخنی به

گزاف گفته نشده است. مردی که در گوشه‌ای

از خاک کرمان برخاست و در جوار کوه‌های سیدحسین

که پایداری و عظمت او را تداعی می‌کنند، به خاک سپرده

شد و بین این دو لمحه از زمان، کسب عزت و افتخار ملی

را وجهۀ همت خویش ساخت و از دل سخن گفت تا

دلداگی خویش را به آنان که پاسدار حرمت انسان بودند،

ثابت کند؛ هدفی که به‌راستی در رسیدن به آن توفیق

داشت و به‌زودی نام او را زبانزد خاص و عام کرد.

فؤاد کرمانی در حالی به این مقام والا دست یافت

که نه تنها زندگی بر وفق مراد او نبود و زمینۀ تحصیل

و کسب برایش وجود نداشت، بلکه موضوع کاملاً

برعکس و مخالف خط مشی او جریان داشت. وجود

پدری که این شاعر قدسی را از تحصیل می‌داشت

و زمانی که از هنر خواندن و نوشتن او آگاه شد،

دست‌نوشتۀ فرزند را نزد بقال برد تا آن را با کالایی سودا کند،

سراغ قصاب برد تا به بهای آن گوشت تحویل دهد، به

سبزی‌فروش عرضه کرد تا ..... اقدامی که نتیجۀ آن

روشن است؛ پاسخ‌های منفی و بر آن اساس نصیحت

فرزند که چرا دنبال کاری می‌روی که سودی برایت ندارد!

از تأثیر کلام او همین بس که با قرائت نخستین ابیات

مرثیه او در رثای حماسه‌آفرینان کربلا و عاشورا، جاری‌

شدن اشک بر گونه‌های ارادتمندان خاندان عصمت

و طهارت، تصویری از دلسوختگی سراینده را به تماشا

می‌گذارد و بی‌تردید این سخن از دل برخاسته

که این‌چنین بر دل می‌نشیند.

در میان تمام جلوه‌هایی که آسمان اندیشۀ فؤاد کرمانی

را ستاره‌باران کرده‌اند، ماه محراب عبادت و عبودیت

و ستارۀ پرفروغ شرف و ایثار و شهادت،

حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دارای

جایگاه‌ ویژه‌ای است؛ آن‌طور که گویی حسین علیه السلام

در تمامی لحظه‌های زندگی شاعر وجود دارد و نام

و یادش مسیر حیات او را مشخص می‌کند تا آنجا که

معتقد است جلوۀ عالم فروغ روی اوست.

نور وجود از طلوع روی حسین است

ظلمت امکان سواد موی حسین است

شاهدگیتی بخویش جلوه ندارد

جلوۀ عالم فروغ روی حسین است

این شاعر قدسی با وجود آن همه مباحث و موارد

مختلفی که زمانه او را مشحون خود ساخته و جاری

و ساری تاریخ نیز بوده است، تنها و تنها زمینۀ

خداجویی، عرفان، مدح و ثنای ائمۀ اطهار،

مرثیه‌سرائی اباعبدالله الحسین و تقویت و تعزیز آئین

مقدس اسلام را برگزید و تمامی هم و غم خود را

به این مهم معطوف ساخته است؛ به ویژه اینکه

ردای ارادت به حضرت حجت (عج) را زیب قامت

ساخته و همواره بدان نازیده و نابخردان را به

روزی که او ظهور کرد و هر چه رنگی از ستم و بیداد دارد

را به هم پیچیده و بداندیشان را به سزای اعمالشان

می‌رساند، هشدار داده است.

مهدی موعود اگر ظاهر نشود

در عمل دانی چه تکلیفت بود

 

منبع کانال گنجینه گذشتگان

زندگینامه مرحوم کلامی تبریزی 3842

زندگینامه مرحوم کلامی تبریزی 

 

به قلم آقای کریم مشروطه چی

 

جعفر بدایعی متخلص به کلامی

در سال 1273 شدر شهر هنرپرور تبریز ،

محله مارالان در یک خانواده متدیّن

و متعصب چشم به جهان گشوده

و نزد آقا میرزا محمد حسین مکتبدار معروف

آن زمان،واقع در بازار شیشه گرخانه

به تحصیل پرداخته است.

در عین حال،

فن ساعت سازیرا نزد پدرش علی اکبر ساعت ساز

فرا گرفته و تا پایان عمر عارفانه ی خود

با قناعت به درآمدحاصل از این حرفه

امرار معاش نموده است.

پدرش از پایه گذاران دسته حسینی (دلریش) بوده و

با تسلطی که به دستگاههای موسیقی حزن انگیز داشته،

خود،یکی از نوحه خوانان مشهور و

با نفوذ دسته دلریش به شمار می آمده است

و پسرش جعفر نیز، که از چهار دانگ صدای خدادادی

برخوردار بوده،از عنفوان جوانیبه فراگرفتن ردیف های موسیقی

ایرانی پرداخته و از محضر استاد کم نظیر موسیقی

سنتی ایرانی ابوالحسن خان اقبال آذر نیز

بهره فراوان برده و تسلطش به

دستگاههای موسیقی ایرانی مورد تایید

مرحوم اقبال آذر قرار می گرفته است.

چنانکه در سال 1348 ش آقای محمد نقش تبریزی

تذهیب کار،خطاط،و موسیقی شناس تبریزی

در تهران به مرحوم حسینقلی

،فرزند ارشد بدایعی روایت کرده است:

«در مجلسی که به منظور تجلیل از اقبال آذر

بمناسبت بازگشت از سفر موفقیت آمیز

هیئت موسیقی ایرانی از تفلیس تشکیل یافته بود،

وقتی تاج گل بسیار زیباییاز طرف برگزارکنندگان مجلس

به گردن اقبال آذر آویخته می شود،

مرحوم اقبال در حالی که تاج گل را روی سر بدایعی

خندان می نموده،می گوید:

در جایی که جعفر آواز می خواند

و موسیقی اجرا می کند،گلستانی است شکفته،

که هر چه گل است باید به پایش ریخت»

نگارنده ،خواهرزاده بدایعی،خوب به یاد دارم که

در سال 1326 ش در نخستین سفرم به تهران،

شبی همراه مادرم در محضر محترم دایی شرف

حضور داشتیم، که ایشان با استفاده از ساز سنتوری

که خودشان ساخته بودند گوشه هایی از یک

دستگاه موسیقی را برای ما اجرا کردند،

سپس چندین عدد استکان را ردیف کرده،

به هر یک از آنها مقداری آب ریختند

و آب آنها را آنقدر کم و زیاد کردند که

با کوبیدن مضرابسنتور به لبه آنها صدای

نت مطلوب خود را دریافت کنند.

سپس همان گوشه ها را با استفاده از

استکانها دوباره اجرا کردند.

با این که ما آگاهی لازم در مورد موسیقی مقامی

نداشتیم،احساسِ هم آهنگی کامل و هم نوائی

بین هر دو نوع اجرا، ما را به حیرت انداخت.

دو،سه سال بعد که از شدت گرمای تابستان تهران

گریخته و برای چند روز استراحت به تبریز آمده بودند،

مادرم به امر ایشان لحافی به پنجره زیرزمین کوچک

منزلمان کشید و دایی، چند تصنیف و گوشه هائی

در مایه آن تصنیفها اجرا کردند،و هنگامی که تصنیف

ماندگار مرغ سحر را می خواندند شدت طنین

صدایشان،یک جفت لاله جهیزیه مادرم را که

در طاقچه بودند به ترنم در آورده بود.

آنچه جای تاسف است، این است که جو حاکم

بر خانواده و محیط آنروزی، اجازه ضبط آواز ایشان

روی صفحه گرامافون را نداده است،و اینک ما

هیچگونه یادگاری از آواز دوره جوانی بدایعی نداریم.

تنها اثری که از ایشان باقی است، نواری است که

در سالهای آخر عمرشان در تبریز و در منزل برادر بزرگم

آقای کاظم مشروطه چی در محضر استاد شهریار و

با همراهی و هم نوائی ایشان ضبط شده است.

در این دیدار استاد شهریار غزلی در مایه ماهور ترنم

کرده اند و دایی، ضمن اظهار تاسف از

مساعد نبودن حنجره خود یکی از غزلیات خود را بنا

به قول خودشان مرکّب خوانی نموده اند.

بدایعی علاوه بر صنایع ظریف ساعتسازی، موسیقی،

تذهیب کاری،منبت کاری و شعر، در هنر نقاشی

نیز«علیرغم مخالفت سرسختانه پدرش که اعتقاد

داشت هر تصویری در روز قیامت،

از مصوّر خود روح زندگی طلب خواهد نمود»

کار کرده و چندین اثر جالب

از وی به یادگار مانده است.

معروفترین و اثر گذارترین

آنها تابلویی است که

مرد معتاد لاغر اندامی را در کنار منقل،

در حال کشیدن تریاک نشان می دهد،

به نحوی که همه اسباب و اثاثیه ضروری خانه

و زندگی، حتی بنای مسکن وی،

در لابلای دودی که از دهان او و

سرِ حُقّه تریاک متصاعد می شود به تدریج کم رنگ

شده و در هوا ناپدید می شود.

این تابلوی عبرت انگیز و معنی دار،که تاریخ 1322 ش

را در ذیل خود دارد،

در آن زمان مدتها در پشت شیشه مغازه بدایعی

در معرض تماشای مردم قرار داشته و هر رهگذری

که چشمش به آن می افتاده،در جا میخکوب

می شده است.

بدایعی برای تابلو شعری سروده

که در ذیل تابلو نوشته شده است:

 

ز دود حقه افیون هزار خانه خراب است

به سوی محو هر آنکس کشید پا به رکاب است

 

چو من هزار مصور اگر به خامه عبرت

بیاورد اثری نیست چون اساس سراب است

 

یکی از شاهدان تابلو،استاد اکبر مدرس اول هستند

که نگارنده اخیرا برای تکمیل چند کلمه محو شده

از ذیل تابلو به ایشان زنگ زدم، استاد بلافاصله

شعر را تمام و کمال برایم قرائت کردند،

گویی تابلو و شعر 64 سال پیش در

ذهن وقّاد ایشان حک شده است.

در هنر تذهیب نیز آنچنان ماهر بود که مرحوم

حاج علی عتیقه چی برای ترمیم جلد و تذهیب آثار

خطی کهن به او مراجعه می کرده است.با توجه به

این جهات بوده که استاد شهریار

در قطعه «مرغ پر شکسته»

که در پاسخ غزل موشح بدایعی سروده اند

او را «حقیقتا مرد ذی فنون» معرفی نموده

و به این ویژگی ها اشاره فرموده اند...

 

نامت (بدایعی) و کلامی تخلّصت

ما را کدام هست که گویم کدام نیست

 

پیچیده به، به شعر تو طومار (شهریار)

آری به لطف طبع کلامی، کلام نیست

 

بدایعی اگر چه در دوران جوانی

گهگاهی در شعر تفنّن می نموده ولی آنچه از وی

بجای مانده تقریبا در 15 سال آخر عمرش

سروده و (کلامی) تخلص کرده است.

مغازه ساعتسازی بدایعی در تبریز قبل از اینکه

خیابان شریعتی فعلی کشیده شود،

روبروی کوی میارمیاردر ابتدای ورودی محله لیل آباد

بین خیابان اصلی شهر( خیابان امام خمینی فعلی)

و مغازه های سنگی در ضلع شرقی قرار داشت

و بعد از مهاجرت به تهران،

ابتدا در خیابان ناصر خسرو نزدیک بوذرجمهری

مغازه دایر نموده سپس به بازار بزرگ

تیمچه حاجب الدوله طبقه دوم انتقال یافت

و از آن تاریخ مغازه خود را به حق

«هنرگاه بدایعی» نامید.

بدایعی در سال 1348ش در تهران زندگی را

وداع گفته و در قبرستان ابن بابویه واقع در شهر ری دفن شد.

روی سنگ مزار ویبیت منسجمی حک شده،

که ظاهرا اثر یکی از فرزندان با

استعداد آن پدر هنرمند می باشد:

 

درّ گرانبها که در این خاک خفته است

جان کلام،جسم کلامی،بدایعی است

 

به روایت مرحوم حسینقلی فرزند ارشد بدایعی

،مراسم سوگواری او در بازار تهران مسجد آذربایجانی ها،

با شرکت انبوه مردم و آذربایجانیان مقیم بازار،

بمدیریت دوست قدیمی و مشوّق او،

مرحوم حاج حسنناجیان نوحه خوان

مشهور هیئت آذربایجانی ها،آنچنان با

شکوه ویژه ای برگزار می گردد که خود،حاکی

از صداقت،صمیمیت و نفوذ بدایعی در محیط کار،

زندگی و حُسن سلوک او در معاشرت با مردم بوده است.

به ویژه آنکه مرحوم بدایعی در امانتداری و

ارتباط مشتریانش از احساس مسئولیت فوق العاده ای

برخوردار بوده و همواره مصلحت و حقوق

صاحبان امانت را به منافع و

مصالح خود ترجیح می داده است.

بعنوان نمونه و بنا به روایت آقای حاج مجید،

فرزند کوچک بدایعی ،

روزی دوست صمیمی اش مرحوم جلیل زاده،

واسطه املاک به او می گوید که«آقای بدایعی،

دو هزار تومان بدهید،

دو قطعه از زمین های هزارمتری جلالیّه

(شمال نهر کرج- بلوار کشاورز فعلی)

برایتان بخرم،آتیه ی خوبی دارد.بدایعی می گوید:

اخیرا خانه خریده ام،دستم خالی است.

آقای جلیل زاده،می گوید:

همین صندوق آهنی مغازه را که

می گفتید ساخت روسیه است،

به دو هزار تومان قبول دارم.

بدایعی جواب می دهد: من ساعت های امانتی

مشتریان را در این صندوق گذاشته و شبها راحت

و آسوده می خوابم،

جلالیه و زمین،کار این صندوق

را برای من انجام نمی دهد.

و یا هنگامی کهدوستش استاد شهریار ساعت خود را

برای تعمیر،از تبریز به تهران می فرستد،

بدایعی پس از تعمیر ساعت،

راضی نمی شود آن را بوسیله آشنایانی که هر

هفته بین تبریز و تهران رفت و آمد می کنند،

به استاد شهریار بازگرداند و

محض احتیاط ساعت را بوسیله فرزندش

آقای مجید بدایعی به خدمت استاد شهریار می فرستند.

در باره مرحوم(کلامی)

مقاله ای به قلم استاد دکتر جواد هیئت،

در کتاب«آذربایجان ادبیات تاریخینه

بیر باخیش،جلد2ص393» .

و دو مقاله در روزنامه ی مهد آزادی بقلم

استاد یحیی شیدا نوشته شده است

«روزنامه مهد آزادی،

تبریز،شماره1437مورخ13/4/1374ش»

.استاد شیدا، با توجه به اینکه (کلامی)،

ضمن تسلط کامل به نغماتموسیقی ایرانی

به ادبیات مرثیه نیز پرداخته است،

بحق ایشان را با مرحوم کریم آقا صافی،

نوحه سرا و موسیقی دان مشهور آذربایجان

مقایسه کرده است.

در پایان به روح شادروان حسینقلی بدایعی که هفتاد

درصد آثار (کلامی) را قبل از وفات نابهنگامش

در اختیارم گذاشته بود درود می فرستم،

و از پسر دایی عزیزم آقای مجید بدایعی متخلص

به «اشگی» که در حفظ آثار و تکمیل قطعات

ناتمام والد گرانقدرشان همت گماشته و با

ارائه بقیه آثار و (کلامی) دیوان را تکمیل کردند،

همچنین از آقای مسعود بدایعی که تابلو«تریاکی»

را برای چاپ در دیوان اهداء کردند،و بالاخره از

هر سه سرور عزیزم آقایان مجید،سعید و

مسعود بدایعی که برای انتشار دیوان کلامی همت

گماشتند از طرف خود و کلیه افراد خاندان

ارجمند بدایعی به ویژه دختر دایی های گرامی ام

سپاسگزاری کرده،مطلب را با یک بیت از

این دیوان که خود به دیوانی می ارزد،خاتمه می دهم:

توانایی به جاه و مال و مکنت نیست در عالم

توانا گویم آن کس را که دست ناتوان گیرد

کریم مشروطه چی -12/11/1386

مجید بدایعی که خود شیفته شعر شهریار بوده،

در این مورد می نویسد که وقتی پدرم – چنین ماموریتی

را بمن داد،مثل این که دنیا را بمن داده است،

و به شوق زیارت استاد شهریار،این راه

ششصد کیلومتری را بجای پا به سر رفتم!

لازم بذکر است که دیوان مرحوم کلامی تبریزی

و فرزند برومندشان اشگی تبریزی در قالب جلد 22

از سری مجلدات گنجینه گذشتگان چاپ و در اختیار

عموم علاقمندان قرار گرفته است. همچنین زندگینامه

مرحوم کلامی تبریزی برای اولین بار توسط

کانال گنجینه گذشتگان در فضای مجازی منتشر می شود.

 

منبع کانال گنجینه گذشتگان

زندگینامه مرحوم علی اکبر حامدی تبریزی 3837

زندگینامه مرحوم علی اکبر حامدی تبریزی

 

مرحوم علی اکبر حامدی فرزند کربلایی حسین کلاهدوز

متولد شهر تبریز و ساکن محله نوبر بود.

مدتی بهمراه برادرانش در

خیابان دارائی قدیم (شهید مدنی)

سرای آقا، بشغل بافندگی پرداخت

که در سنین جوانی با قطع این همکاری به

شهر تهران مهاجرت کرده و در بازار سلطانی

آن شهر بشغل جوراب فروشی

مبادرت ورزیده و تا آخر عمر

خود در تهران ساکن شد.

لازم بذکر است که از این شاعر

اهلبیت علیهم السلام کتابهای

خمسه النّجبا ( در 2 جلد)

و فاطمیّه و نیزجلد اول اشعار

در قالب جلد 37 سری مجلدات

گنجینه گذشتگان به چاپ رسیده

و تعدادی نسخ چاپ نشده نیز در اختیار

برخی از مادحین بزرگوار حضرات معصومین (ع)

( تبریز و تهران ) می باشد.

ضمن آرزوی سلامتی تمام خادمین حسینی غفران الهی

برای مرحوم حامد تبریزی طلب می کنیم.

 

منبع کانال گنجینه گذشتگان

زندگینامه مرحوم شهاب تبریزی 3836

مروری بر زندگینامه

شاعر اهلبیت (ع) مرحوم شهاب

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مرحوم یوسف متخلص به

«ناهید» و« شهاب »

به سال 1276 ش در محله باغمیشه ی تبریز

دیده به جهان گشود.

متاسفانه تا اواخر صده آن سال چیز زیادی

از این شاعر شیرین سخن نمی دانیم.

از مرحوم حاج میر محمد علی رئیس وقت

هیئات حسینی محله کوچه باغ و بانی مسجد

میر محمد علی ( در همان محل)

نقل است که در اواخر ماه ذیحجه

مداح هیئت سینه زنان عجم محله کوچه باغ

مراجعه کرده و اظهار داشت که:

من امسال در مقابل اخذ وجه بمبلغ 50 تومان

و یک دست لباس و همچنین یک گوسفند

جهت مداحی به یکی از شهرستان ها خواهم رفت.

اگر شما این مبلغ و سایر تعهدات را تقبل نمائید

در تبریز می مانم و الّا مجبور

به ترک تبریز در دهه اول محرم هستم!

مبلغ مورد اشاره در آن زمان بسیار سنگین و

تقریبا معادل هزینه خرید دو باب خانه بوده است

و مرحوم میر محمد علی توان تهیه آن را نداشته است.

لذا در جواب می گوید:

عیبی ندارد شما بفرمائید ما هم در بازار تبریز

یا حسین گویان طی طریق کرده و به خودمان

اجازه نمی دهیم که اربابمان را تنها بگذاریم.

همان شب توسلی به حضرت زهرا (س) می کنند که :

ای مادر، عزا  عزای فرزند شماست،

عنایتی بفرمائید تا مثل سالهای قبل اقامه عزا نمائیم.

نزدیکی های صبح درب منزل توسط جوان رعنایی

کوبیده می شود که مدام متوجه کف دستش می باشد.

مرحوم میر محمد علی می پرسد که شما چه کسی

هستید و چرا به کف دستتان نگاه می کنید؟

آن جوان جواب می دهد من یوسف شهاب 

مداح و شاعر اهلبیت (ع) و ساکن محله باغمیشه هستم .

در عالم رویا نام و آدرس این خانه

را حضرت زهرا (س) در کف دستم مشخص کرده اند.

به هر حال مرحوم شهاب به همراه

مرحوم میر محمد علی به مسجد می روند

و بعد از فریضه صبح شهابِ جوان کنار

منبر نوحه ای خوانده و اعلام می کند

که این اشعار وِردِ هیئت سینه زنان عجم

در بازار می باشد لطفا تمرین کنید.

فی المجلس ده نفر از ریش سفیدان

محله باغمیشه مشاهده می شوند که اظهار می دارند

حضرت فاطمه زهرا (س) در عالم رویا

سفارش شهاب را به ما فرموده است.

بعد از آن جریان مرحوم شهاب در منزل

آقای میر محمد علیسکونت می نماید

که پس از چندی ایشان خانم سکینه سلطان

( دخترشان- متوفی 1372ش) را

به عقد شهاب در می آورد .

حاصل آن ازدواج هفت نوه

دختری( دو پسر و پنج دختر) می باشد که همگی

در قید حیات و ساکن تبریز هستند.

بعد از مدتی مرحوم شهاب در بن بست صابونچی لر

محله کوچه باغ ( روبروی مسجد حاج قیمعلی)

خانه ای خریداری کرده و نقل مکان می کنند.

مغازه ای هم در بازار چورکچی

جنب مسجد آقا میر مهدی قاری (شهیدی) برای خود

تهیه و به شغل نقشه کشی قالی

و فروش قند می پردازند.

بنا به اظهار مرحومه عیالشان شهابِ

مرحوم شبی حضرت زهرا (س) را در خواب می بینند

که حضرت می پرسند چرا تا کنون برای فرزندم

علی اصغر علیه السلام شعری نسروده ای؟

و سپس امر می کنند که این مصرع را ادامه بده:

 

«گل باجی آل بالامی اوخلاندی قان آپاردی»

 

که مرحوم شهاب چنین ادامه می دهد:

 

جان ویردی اللریمده آرام جان آپاردی

بیرده گلم خیامه گلمز باجی یوزمدن

اهل دل اولسا آنلار احوالیمی سوزمدن...

 

عیال ایشان در ضمنِ خاطره ای دیگر نقل می کنند

که روزی بمن فرمودند کودکی به خانه بیاور تا من

در رثای شیرخواره حضرت سید الشهداء (ع)

از زبان مادر گرامیشان شعری بنظم درآورم.

طفل دوساله ای آوردم که قبول نکردند ،

سپس کودک چهارماهه ای را از یکی از همسایه ها

به امانت گرفته و در گوشش لالایی نجوا کردم و

مرحوم شهاب قطعه سوزناکی

در رثای آن بزرگوار از زبان مادرخلق کردند.

آنچه مسلم است دوران زندگی و شکوفایی

شعر ایشان مصادف با دوران تاریک سرکوب

مراسم عزاداری حسینی

توسط حکومت منحوس رضاخان پهلوی بوده است،

به طوری که برای مقاومت در سرودن یک بیت شعر

در مدح حکومت چندین بار مورد عتاب قرار گرفت.

یکی از دوستانش نقل می کند صبح روز جمعه ای

به زیارت اموات گورستان شاه آباد رفته بودم که

مرحوم شهاب با شتاب فراوان از درب جنوبی وارد

شده و قصد خروج از درب شمالی را داشت

سلام کرده و جویای علت این همه شتاب شدم.

اظهار داشت که از من خواسته اند

تا بنفع حکومت ملی که در آن زمان

حکومت تبریز در دستشان بود 

شعری سروده و در مجلسشان قرائت کنم

و من که دلم نمی خواهد در اواخر عمر قلمم

بغیر از برای حضرات معصومین (ع) برای

کس دیگری آلوده شود قصد قصبه صوفیان را کرده ام.

شخص راوی که می دانسته است ایشان در نهایت

تنگ دستی گذران عمر می کند یک تومان

به ان مرحوم قرض داده و رهسپارشان می کند.

در سالهای واپسین عمر پر خیر و برکتشان

بدلیل مریضی خود و عیالشان مغازه مذکور را واگذار کرده

و در دفتر کارخانه صابون سازی یوسفی

واقع در راسته بازارسرای دو دری مشغول به کار می شوند

و مجددا به منزل ابوالزوجه خود نقل مکان می کنند.

پس از چندی مریضیشان شدت یافته

و بستری می گردند.

چند ساعت مانده به وفاتشان برای تجدید وضو آب

می خواهند که بدلیل ضعف قادر به وضو نشده

و تیمم می کنند.

روز بیست و هشتم صفر است

و دسته جات حسینی

در بازار تبریز مشغول عزاداری هستند.

کسی به مرحوم میرشریف سید شریفی

رئیس دسته جات حسینیمحله کوچه باغ خبر

می دهد که حال شهاب خوش نیست.

میر شریف به خانه می آید و شهاب را دلداری می دهد.

شهاب می گوید دستت را بمن بده هر وقت فشار دادم

بدان که از دنیا رفتم.

مرحوم میر شریف اظهار می دارد

اگر برای خودت یقین شده است، کلمه شهادتین را بگو.

شهاب بعد از شهادتین می گوید شنیده ام که

حضرت زهرا (س) فرموده است اگر شخصی

یک بیت برای فرزندانم شعری بگوید

در حال احتضار بر بالینش حاضر می شوم.

من چهار هزار و پانصد بیت شعر

برای اهلبیت (ع) سروده ام چرا نمی آیند؟

از شهاب زاری و تضرع و از

مرحوم میر شریف دلداری است که ناگهان تکانی می خورد

و بر زبان جاری می کند:

السلام علیکِ یا فاطمه زهرا سلام الله علیها 

السلام علیک یا امیر المومنین علیه السلام

و با صدای حزینی می گوید :

خانه ات آباد یا حسین علیه السلام که مرا بهنگام

جان دادن تنها نگذاشتی و سپس وصیت می کند

که فردای روز فوتم اگر بر سر قبر من آمدید یک جفت

علم سیاهِ هیئت آورده و روی قبرم پهن کنید

و عزاداری کنید.

آنچه قلب جامعه حسینی را به درد می آورد این است

که مرحوم شهاب در غالب تخلص هایش از شوق

زیارت قبر ششگوشه ی ارباب بی کفن می گوید

و آخرالامر هم این زیارت نصیبش نمی شود!

مداح عالیقدر حضرات معصومین علیهم السلام

جناب اقای حاج بیوک آسایش می فرمایند که

مرحوم حاج علی اکبر رستمی میفرمودند :

من با وجود اینکه کودکی بیش نبودم اما وفات

مرحوم شهاب را خوب به یاد دارم.

روز دفن آن مرحوم تابوت ایشان را بحالت

مورب به منبر تکیه داده بودند

و جماعت مشغول عزاداری بودند.

یک ان متوجه شدم قطره اشکی از

چشمان مرحوم شهاب چکید.

فورا به پدرم اطلاع دادم که ایشان امر کردند

به کسی نگو!

تو چون کودک هستی و فطرت پاکی داری

متوجه این قضیه شده ای.

حاج اقای آسایش مکرر در مجالس به

مداحان جوان توصیه می فرمایند که اگر

مجلستان اصطلاحا گره خورد چند بیت

از مرحوم شهاب بخوانید حتما گشایشی ایجاد می شود.

مرحوم یوسف شهاب که عمری

در کمال صفا و صمیمیت

در خدمت اهلبیت عصمت و طهارت (ع) بود

و با وجود تنگدستی با مناعت طبع روزگار سپری می کرد

در سن 51 سالگی به سال 1327 ش مطابق با 28 صفر

سنه 1368 ق جان به جان افرین تسلیم

و در آرامستان شاه آباد

محله قره آغاج به خاک سپرده شد.

در سال 1394 ش بهمت اهالی محله کوچه باغ

و مساعدت شهردار منطقه جناب آقای امیر حقیان

بنای یادبودی در محل دفن آنمرحوم احداث گردید

که مطاف عاشقان حسینی است.

لازم بذکر است که با احداث خیابان قطران شمالی

نام این شاعر پر آوازه زینت بخش یکی از

میدانهای خیابان مزبور شده است.

از مرحوم شهاب دو جلد کتاب اشعار مراثی به

یادگار مانده است که جلد اول آن در زمان حیاتش

به چاپ رسیده است و اشعار ناقص آن در قالب جلد دوم

بعد از وفاتش توسط مرحومان ساعی،ذهنی زاده،

عاصی،طوری و حافظی تکمیل و به کوشش

مرحوم میرشریف سید شریفی در سال 1334 ش به

اهتمام کتابفروشی مصباحی به زیور طبع آراسته شد.

ظاهرا یک جلد هم اشعار چاپ نشده ای دارد

که در اختیار شخصی بوده و

ایشان اقدام به چاپ ننموده است.

اخیرا جناب آقای حاج مجتبی زادصادق

مولف محترم سری

مجلدات گنجینه گذشتگان در قالب جلد 58

مجلدات مذکور در قطع جیبی اقدام به چاپ

دیوان مرحوم شهاب نموده است

که علاوه بر ملحقات (آثار چاپ نشده) تاریخ مصوری

از هیئات و دسته جات حسینی محله کوچه باغ

را در خود جای داده است.

در خاطره مربوط به حاج علی اکبر رستمی ایشان

موضوع را با برادر خود در میان میگذارند نه با ابویشان

منابع:

کتاب گنجینه گذشتگان، جلد 58

اطلاعات شخصی جناب آقایان:

حاج سید بیوک اقا سید شریفی بزرگ خاندان شهاب و سید شریفی

و مداح عالیقدر حضرات معصومین علیهم السلام حاج بیوک آسایش

و مولف گنجینه گذشتگان حاج مجتبی زادصادق

منبع کانال گنجینه گذشتگان

زندگی نامه مرحوم نیر تبریزی 3833

زندگی نامه مرحوم نیر تبریزی

 

محمد تقی حجة الاسلام فرزند ملا محمد ممقانی

از شعرا و علمای دانشمد آذربایجان بود

که در سال 1211 - 1248 هجری قمری

 در تبریز دیده به جهان گشود.

تحصیلات را نخست در تبریز و

سپس در نجف به پایان رسانید .

در ادبیات فارسی و عربی و

فقه و حکمت از نوادر روزگار شمرده می شد

و در فن شعر نیز استاد و صاحب نظر بود .

همچنین انواع خط به ویژه

خط شکسته نستعلیق را بسیار نیکو می نوشت ،

عجین انکه با دست چپ

چنان خط مینوشت که با دست راست

در تعریف خط او همین بس که

ادیب الممالک فرهانی گوید :

رقعت ناسخ ریحان خط لاله رخان

بر شکسته خط طغرای صفاهانی را

نیر با آنکه از اجله علمای تبریز بود

و اقامه نماز جمعه و جماعت می کرد

اما دلی پر شور و سری پر سودا داشت و

محضرش همواره از شعرا و فضلا پر بود .

در مطالعه و سنجش دیوان های شعرا

استغراقی عظیم داشت و در

غزلسرائی بیشتر از سبک سعدی و

حافظ پیروی می کرد .

و به استقبال غزلهای این دو استاد رفته و به خوبی

از عهده بر امده است .

همه اشعار به ویژه غزلهایش

از نظر حسن ترکیب و فصاحت بیان

و ظرافت فکر ستودنی است

نیر همچنان که در فن غزلسرائی استاد بود

در شیوه مرثیه گویی نیز قدرت شگفت انگیزی داشت

بطوریکه مراثی او بیشتر از هشتاد سال است در

مجلسها و منبر ها مورد استفاده روضه خوانان قرار میگیرد

آثار :

آتشکده - شامال غزلیات و مراثی

منظومه الفیه - به زبان عربی

منظومه صحیفة الابرار - مشتمل بر هشتاد هزار بیت

 

در باره وفات و تشییع جنازه این مرد بزرگوار

شادروان حاج حسین نخجوانی که

با وی معاصربوده در مواد التواریخ مینویسد :

محروم مغفور میرزا محمد تقی حجة السلام

متخلص به نیر از فحول علما و اعاظم فظلای تبریز

بود وجود مبارکش با پیرایه انواف فضل و کمال آراسته

و حسن فصاحتش با ذوق سلیم و طبع کریم پیراستهاز

سنسن عمرش شصت و پنج سال - به قمری

 گذشته در روز بیست و سوم تیرماه 1273 -

دهم محرم 1312 - داعی

حق را لبیک گفت و رخت بجنان کشید .

به اقتضای شان رفیع و مقام منیع آن بزرگوار

جمع کثیر و جم غقیردر تشییع جنازه آن مرحوم

با سوگواری بی اندازه حاضر بودند

کثرت ازدحام  جمعیت خاص و عام به درجه ای

بود که از تنگی مقام و محل در خاج شهر در دامنه

کوه عین علی ادای صلوة برای دفن آن مرحوم قرار دادند

و پس از ادای صلوة جنازه آن مرحوم

را با تجلیل و احترام تمام از دامنه کوه به

مقام امامزاده سید ابراهیم آورده

بخاک سپردند رحمة الله علیه

 

منبع کانال گنجینه گذشتگان

زندگینامه مرحوم حاج علی اصغر عمرانی (کوکه پز) 3807

زندگینامه مرحوم

حاج علی اصغر عمرانی (کوکه پز)

 

مرحوم حاج علی اصغر عمرانی مشهور به کوکه پز (نانوا)

یکی از مدّاحان با شور و حال تبریز بود که

به سال 1285ه ش متولّد شد

و از عنفوان جوانی به مدّاحی پرداخت.

ایشان دارای صدایی رسا بوده اند

که در مجالس بزرگ حاضرین بدون بلندگو

نیز از ایشان بهره می برده اند.

منزل ایشان در محله راسته کوچه

جنب مسجد جامع واقع بود

که به واسطه آن در هیئت عرب همان

محلّه مداحی می نمود.

حسن خلق ایشان زبانزد خاص و عام بود.

با مرحوم حاج میرزا علی اکبر مسگر (مداح)

دوستی نزدیکی داشت و حدود 40 سال به کمک

یکدیگر هیئت نوحه خوانان را اداره نمودند

که پس از فوت ایشان هیئت مزبور

بطور محسوسی رونق خود را از دست داد.

ایشان در محله راسته کوچه ،

دیگ باشی مغازه نانوایی داشت

که بعدها در خیابان راه آهن

ایستگاه سرچشمه آرد فروشی می نمود.

مرحوم حاج علی اصغر پس از یک

عمر خدمت در بارگاه حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

در بهار 1363 (ه ش) به رحمت ایزدی واصل گردید.

مزار آن مرحوم در وادی رحمت بلوک 9 واقع شده است.

 

منبع کانال گنجینه گذشتگان

زندگینامه استاد زنده یاد مولانا محمد عابد تبریزی 3806

زندگینامه استاد محمد عابد تبریزی

 

مولانا محمد عابد تبریزی از

شاعران معاصر ایران زمین است

که در عرصه عرفان و ادب٬ هنرمندی نامدار٬

سخنوری ساحر بیان٬ عاشقی دلسوخته٬ و

عارفی روشن ضمیر بود.

و از دوران کودکی حافظ قران و مونس نهج البلاغه ٬

صحیفه سجادیه٬ و مناجات های

حضرات معصومین (ع)بود٬

و به برکت معنوی آن گوهرهای ناب تربیتی٬

خود غواص بحر بیکران معارف الهیه گردیده بود٬

وبا آشنایی کامل به دواوین بزرگان

عرصه ادب و عرفان در طریق قرآن و

اهلبیت عصمت و طهارت (ع) سیر و سلوک می نمود .

آن سخنورنامدار در محله خیابان شهر تبریز به

سال ۱۳۱۴(ه ش) در یک

خانواده مذهبی ٬دیده به حهان گشود.

پدر استاد عابد ٬شادروان استاد مولانا

که در شعر (یتیم) تخلص می کرد٬

در عصر خود از نخبه شاعران

و قدوه عارفان بود.

و بدین ترتیب بعنوان اولین استاد

وی٬شناخته میشود.

بیست و یک ساله بود که پدر

بزرگوارش به رحمت ایزدی پیوست

و او را در غم فراق خویش سخت

داغدار نمود٬ازآن پس ٬

مسئولیت معاش خانواده را به عهده گرفت٬

در عنفوان جوانی در بازار تبریز مشغول کار گردید٬

شغلی که با حال معنوی و ذوق

سلیم او سخت منافات داشت.

درسال ۱۳۴۴(ه ش) کارمند رسمی بانک تجارت شد

و بعد از سی سال خدمت صادقانه

در سال ۱۳۷۴(ه ش) به افتخار بازنشستگی نایل آمد.

استاد تحصیلات حوزوی داشت و

در اکثر علوم معارف اسلامی از جمله :

فقه و اصول ٬ فلسفه و عرفان٬

ادبیات عرب و فارسی و تفسیر قرآن دانشمندی

صاحب نظر و استادی توانا بود.

استاد در تمامی قالب های شعر فارسی

٬ازقصیده٬غزل٬مثنوی٬ترکیب بندو...

درمضامین  مختلف ادبی٬عرفانی٬

اخلاقی٬تربیتی٬رثایی و...

استادی چیره دست و توانمند بود

که در عصر حاضر کمتر کسی را میتوان یافت که

همانند ایشان ٬آگاه از لطایف ادبی و

رموز عرفانی باشد.

اما در اشعار رثایی که بیشتر

در مدح حضرات معصومین (ع)

به ویژه حضرت ابا عبدالله الحسین(ع)است٬

باروح لطیف خویش شعر را چنان به اوج رسانده است

که هر اهل ادب و بینش را مست و حیران می نماید.

اورابا هیچ شاعری نمی توان سنجید٬

چراکه او خود«صاحب مکتب»است.

استادعابد اولین شعرش را در ۱۲سالگی به زبان

شیرین ترکی ٬دررثای حضرت علی اکبر(ع)سروده است

که با مطلع زیر شروع میشود:

 

ای سپهر حسنده رشگ مه کنعان اوغول

وی منای کربلاده تشنه لب قربان اوغول

 

و اولین شعر فارسی را نیز در همان

دوران نوجوانی با مطلع زیر سروده است:

 

شمع و من تا صبح شب را دیده گریان سوختیم

هر یک اندر گوشه ای پیدا و پنهان سوختیم

 

تفسیرقرآن و نهج البلاغه در هیئت های حسینی تبریز٬

شرکت درانجمن های ادبی مختلف٬

تشکیل محفل ادبی

و شرح دواوین بزرگان عرصه ادب٬

نگاشتن مقدمه و دیباچه به دهها کتب ادبی و عرفانی ٬

شرح غزلیات حافظ در انجمن ادبی

اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان آذربایجان شرقی

به مدت ۱۲سال

٬عضو فعال هیئت امنای کتابخانه مرکزی تبریز و

تربیت شاگردان و شاعران در

عرصه های گوناگون را میتوان از فعالیتهای ادبی

و عرفانی و اجتماعی استاد در

خصوص ترویج فرهنگ و ادب اسلامی نام برد.

از استاد زنده یاد چهار جلد دیوان اشعار

باعناوین ذیل٬ یادگار مانده است:

«ماه در محاق»٬

«مهر در شفق »٬

«ستاره سحرگاهی»و

«دیوان اشعار»

سر انجام عنقای بلند پرواز قله قاف تجرد در سحرگاه

سه شنبه‌‌۱۴ آذرماه ۱۳۸۵(ه ش)در سن ۷۱سالگی

بعد از مناجات صبحگاهی ندای ارجعی

حضرت جان آفرین را عاشقانه لبیک گفت

و از دار فانی به عالم باقی شتافت٬

و در گلزار شهدای وادی رحمت تبریز

در قطعه صدیقین به خاک سپرده شد.

 

«عابد» کجارویم بجز درگه حسین

عمریست سرسپرده این آستانه ایم

 

منبع عابد خلوت نشین تآلیف استاد فانی تبریزی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

گفت‌وگو با جناب حاج مجتبی زاد صادق 2926

گفت‌وگو با جناب حاج مجتبی زاد صادق

مولف مجموعه کتابهای گنجینه گذشتگان

 

مجتبی زادصادق در سال ۱۳۲۱ در تبریز به دنیا آمد.

 او ۵۰ سال از عمر خود را برای گردآوری اشعار و

 تاریخچه مداحی و مرثیه‌سرایی ترکی صرف کرده است.

 وی هم‌اکنون صاحب مجموعه‌ای قابل توجه

از نسخ خطی مراثی،

 کتب مرثیه و عکس‌های تاریخی هیئات می‌باشد.

زادصادق تحقیقات گسترده‌ای نیز

درباره آداب و رسوم عزاداری

 مردم منطقه آذربایجان انجام داده است.

آنچه می‌خوانید، ماحصل گفت‌وگویی است

با ایشان در مورد فعالیت‌ها

و آثار مکتوبشان. گنجینه گذشتگان

 

کمی در مورد گذشته خود و اینکه چگونه به

عرصه تحقیق در وادی مرثیه و

فرهنگ عاشورایی وارد شدید، توضیح دهید.

 

بنده از همان دوران کودکی در مجالس عزاداری شرکت می‌کردم

 و علاقه وافری به مجالس شعر و شاعری و سوگواری

 و قرائت قرآن داشتم.

هنوز هفت ساله نشده بودم که درس  قرآن را تمام کردم.

در نه سالگی هم کتاب گلستان را اتمام کردم.

در آن دوران از کسانی که شغل کاتبی و کتابت داشتند،

و یا از کتابفروش‌ها، اشعار و مرثیه‌های قدیمی را

با پول توجیبی می‌خریدم و می‌خواندم و نگه‌ داری می‌کردم.

این اشعار هم‌اکنون گنجینه‌ای شده است

و حتی الآن ۲۰۰ جلد از این‌گونه اشعار را می‌توانم

چاپ کنم که البته تاکنون۲۰ جلد را با عنوان

گنجینه گذشتگان به چاپ رسانده‌ام.

 

کم کم این‌ قبیل فعالیت‌ها را جدی‌تر پیگیری کردم و

 در طی ۲۰ سال در خدمت استادانی همچون

عابد، ذهنی‌زاده، تائب، زائر و سعدی زمان شاگردی کردم

 و در کل از خدمت ۲۵ نفر از شاعران پیشین کسب علم کرده‌ام.

 

در مورد فعالیت‌های علمی و تحقیقی‌تان توضیح دهید.

 

اکنون هزار جلد از دیوان شاعران قدیمی فارسی‌گوی که

اشعار در خور توجهی دارند، گردآوری و برای هر

 شاعر پرونده ایجاد کرده‌ام. دیوان بسیاری از شاعران

ترکی‌گوی آذربایجان در کتابخانه من موجود است.

حتی همه اشعار برخی شاعران کهن را که اشعارشان نایاب است،

در اختیار دارم؛ شاعرانی مانند حقیر خویی، واقف و وافی.

با شاعران شهرها و کشورهای همسایه نیز در ارتباط هستم؛

 مثلاً با کتابخانه‌های هندوستان، آذربایجان و ترکیه،

تبادل کتاب می‌کنم. مقداری هم در مورد سنت‌های عزاداری

تحقیق کرده‌ام. بنده به دلیل آن که یک عمر پای

درس استادان و بزرگان زانو زده و تلمذ کرده‌ام،

سعی می‌کنم بهترین اشعار را انتخاب کنم.

از هر شعری به‌سادگی نمی‌گذرم و دیوان هر

 شاعری را مطالعه و مداقه نمی‌کنم.

 

در مورد آثار قلمی و کتاب‌هایی که تاکنون منتشر کرده‌اید

و یا در دست چاپ دارید، صحبت کنید.

 

سه جلد کتاب در مورد هیئات و عزاداری آماده چاپ کرده‌ام.

 اشعار، زندگی نامه و تصاویر شعرای گذشته را

هم در سه جلد آماده کرده‌ام که با عنوان «مشاهیر سخن»

به زودی چاپ خواهد شد. در این کتاب اطلاعات مربوط به

شعرای تمام محلات تبریز و شمال غرب کشور

 و ماورای قفقاز و استان وان ترکیه و آذربایجان

تا تاکستان را که در کل ۴۰۰ نفر هستند را گرد آورده‌ام.

از هرکدام از شاعران، شعرهای ترکی، فارسی

یا عربی و نیز تصویر و زندگی‌نامه‌شان را آورده‌ام و

بیست و چهار محله تبریز را مرزبندی کرده‌ام و شعرا و

مداحان متوفی را که در هر محله ساکن بوده‌اند، معرفی کرده‌ام.

در کنار آن نیز تصاویری از علم‌ها، کتل‌ها

و تعزیه‌خوانی‌های تبریز آورده‌ام.

اکنون دیوان «فتاح مراغه‌ای» را تصحیح کرده‌ام و

 قرار است با همکاری اداره اوقاف چا‌پ شود.

فتاح مراغه‌ای اولین شاعر مرثیه‌گویی است

که دیوان نوحه ترکی تدوین کرده و در

دوره صفویه می‌زیسته است. البته از این‌گونه

 شاعران که غریب مانده‌اند و اشعارشان تاکنون چاپ نشده،

 بسیار است. دیوان اشعار برخی شعرای پیشین را

آماده کرده‌ام که از آن جمله می‌توانم به دیوان شعر

 شاعرانی هم‌چون مرحوم روفه‌گر، سهیلی،

 ثریا و فتاحی اشاره کنم. مجموعه دیگری

که الان مشغول تدوین و تهیه آن هستم،

کتابی است شامل اشعار و شرح زندگی علمای تبریز.

 

چگونه به فکر تدوین مجموعه گنجینه گذشتگان افتادید؟

 

مهم‌ترین کاری که تاکنون انجام داده‌ام،

 مجموعه گنجینه گذشتگان است.

 باید بگویم که وقتی مرحوم حسینی (سعدی زمان) به

تهران مهاجرت کرد، تبریز از حضور استادان خالی شد.

 با وجود آن که شهر تبریز از نظر فرهنگ عاشورایی

 بسیار بالاست اما با گسترش چاپ و نشر،

شعرهای بی‌محتوا به سرعت چاپ و در دسترس مردم قرار گرفت.

البته با همت بزرگان، از همان زمان تا الان حداقل ۶۰ جلد

کتاب مرثیه که محتوی اشعار قوی شاعران پیشین

و معاصر است، به چاپ رسیده است. بنده مشاهده

کردم که اشعار بی‌محتوا زیاد شده است و مجموعه‌های

گلچین هم به دلیل سود مادی اغلب محتوی

 اشعار ضعیف و بی‌مایه هستند. به این نتیجه رسیدم

که با رویکردی دیگر شروع به تهیه یک گلچین از

 اشعار قدیمی و جدید کنم. نخستین جلد، متأسفانه از

 نظر چاپی ضعیف بود؛ اما از آن بسیار استقبال شد.

کار را ادامه دادم و کم‌کم جلدهای دیگر را به چاپ رساندم

 تا جلد بیستم.

یک جلد هم به‌کلی حاوی اشعاری در مورد اربعین است.

وجه تمایز این مجموعه با مجموعه‌های دیگر

 در این است که هر قطعه شعری که در کتاب آمده است،

منبع و مأخذ آن هم در پاورقی قید شده است

 و شرح زندگی شاعرانی که اشعارشان را

در مجموعه آورده‌ام، درج کرده‌ام.

در انتهای کتاب هم عکس‌های قدیمی شاعران و هیئات را آورده‌ام.

 

در مورد آرشیو عکستان توضیح دهید.

 

تاکنون حدود ۴ تا ۵ هزار قطعه عکس نایاب

را از طرق مختلف گرد آورده‌ام. این عکس‌ها

شامل عکس شاعران قدیمی، عکس هیئات و

 هیئتی‌های معروف و مناسک عاشورایی مختلف

 مثل شبیه‌خوانی است. برخی از این عکس‌ها بسیار

 نایاب و قدیمی هستند؛ برای نمونه عکس پدر شاعری

 مرثیه‌گوی به نام «ثریا» را که ۱۰۵ سال

 پیش از دنیا رفته‌اند، پیدا کرده‌ام. دیوانش هم تاکنون

چاپ نشده و اکنون دیوانش را برای چاپ آماده کرده‌ام.

 امسال قرار است، یک نمایشگاه عکس‌های قدیمی هیئات را برگزار کنم.

در هرکدام از کتاب‌هایی که تاکنون منتشر کرده‌ام

نیز در حدود ۱۰ عکس کار کرده‌ام.

 ان‌شاء‌الله در صورت مساعد بودن شرایط قرار

 است یک مجموعه عکس از هیئات قدیمی را به چاپ برسانم.

 

منبع : www.deabelnews.ir