واقعه کربلا 5080

واقعه کربلا

 

تاسیس کربلا نه فقط بهر ماتم است

دانشسرای مکتب اولاد آدم است

 

ازخیمگاه سوخته تا ساحل فرات

تعلیمگاه رهبر خلق دو عالم است

 

با سوزعشق نسبت بدعت دهد رقیب

اسرارها نهفته بشورمحرم است

 

هررویت هلال محرم به چشم خلق

اینک برای دیدن این حس مبهم است

 

سقا بدجله رفتن و لب ترنکردنش

تاکید بر تقدم نفس مقدم است

 

اشکی زچشم مشک اگرریخت تا به حشر

بحر عظیم ریخته تا بر اعظم است

 

دانی حسین چه کرد چو اکبردهان گشود

خاتم به شبه خاتم ازآن پورخاتم است

 

اصعربصحن معرکه رفتن بدوش باب

درسی پی حصول حقوق مسلم است

 

هرقطره خون حنجرآن طفل شیرخوار

برزخمهای پیکراسلام مرهم است

 

زینب به نعش پاک برادر خطاب کرد

برخیزبین که که بعد تو مارا محرم است

 

ازلامکان خروش زحرف سکینه خاست

بابا سخن درازولی وقت ما کم است

 

زین العباد داشت بدل این زبان حال

زنجیرو قید جامعه میراث ضیغم است

 

(بلخی)خموش باش که تعریف موج و یم

بیرون زحد و وصف و توانای شبنم است

 

شهید بلخی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

حضرت امام زمان (عج) 4536

حضرت امام زمان (عج)

 

ای حب تو حقیقت و مجازاست

عشاق زهجران تو درسوزو گداز است

هرچندره کوی تو با شیب و فراز است

ره از همه جا بسته ولی درب تو باز است

عالم همه را بردرتو روی نیازاست

 

ای شاه نیم قابل دیدارولیکن

هستیم زهجران تو بیمارولیکن

غم نیست زبیماری دلدارو لیکن

دارم گله اززلف تو بیمارولیکن

گربازنمایم سراین رشته دراز است

 

آنان که همه طالب انوارهدایند

وان کعبه شناسان حقیقی بکجایند

ای کاش که روی تو بینند و بیایند

خود قبله و چشم سیهت قبله نمایند

وان طاق دو ابروی تو محراب نماز است

 

ازنیستی تاعالم هستی بدویدیم

هرچند که دیدیم بغیرتو ندیدیم

آثار محبت همه جزتو نگزیدیم

ازهردو جهان قبله کوی تو گزیدیم

رو سوی تو داریم که بهتر زحجازاست

 

شاها دلم از لطف تو چندان گله دارد

ازعشق تو برگردن من سلسله دارد

لطف تو چرا ازسرمن فاصله دارد

چشم تو بهرکس نظری کامله دارد

جزبامن دلخسته که پیوسته به نازاست

 

بیزار ازاین عالم  و فردوس نعیمم

زیرا که رسد از سر کوی تو نسیمم

ای شه بنما لطف که من دریتیمم

منمای ز بی لطفی خود دل بدو نیمم

الطاف تو اندرسر سودا و بیاز است

 

تا گفت بلی دل ببلای تو درافتاد

پیش سر عشاق هوای دگرافتاد

اندرره تو باختن جان هنر افتاد

برسینه (بلخی)زفراقت شررافتاد

او هست چومحمود و دو زلف تو ایاز است

 

مرحوم شهید بلخی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

شهید سید اسماعیل بلخی 3865

زندگینامه شهید سید اسماعیل بلخی

 

سید اسماعیل بلخی در قریه «سرپل بلخاب»

ولایت «جوزجان» (افغانستان) در یک خانواده روحانی

زاده شد. این خطه از دیرباز مرکز تشیع و پایگاه ستارگان علم

و ادب بوده و امروز پس از گذشت قرنها، ستارگانش

چشم و چراغ ملت مسلمان به حساب می آیند.

بلخاب از دیر زمان با حوزه های بزرگ شیعه در نجف،

مشهد و قم در تماس ‍ بوده و در دشوارترین ایام این قافله از

حرکت نیفتاد. بر همین اساس است که مدارس و روحانیت

بلخاب از سایر مناطق شیعه نشین پیشگام است

و بیشترین طلاب از این منطقه بوده اند.

مهاجران بلخ

به گفتۀ پدر خردمند و بزرگوارشان، حجت الاسلام

«سید محمد آقا» (ره)، سید اسماعیل و برادرش سید ابراهیم،

از آغاز سخن گفتن، چنان بوده اند که گویی سالها در

این سرای زیسته و درس خوانده اند؛ بنابراین بوده

است پدر با درایت، همراه فرزندان راهی مشهد مقدس

می شود تا پسرانش در حوزۀ علمیه، علم بیاموزند.

سید اسماعیل همراه پدر و برادر، پس از فوت مادر خود

(بی بی هاجر)، آهنگ دیار خراسان کرد و زیارت

خورشید مشرق زمین نمود؛ پس از مدتها پیاده

روی و مواجهه با هزاران خطر از مسیر بلخ، فاریاب

و هرات وارد مشهد مقدس گردید. در آغازین روزهای

سال 1307 خورشیدی بود که سید اسماعیل که

دوازدهمین بهار عمر خود را سپری می کرد وارد

سرزمین مقدس «توس» گردید. برخی نیز سال

ورود ایشان را 1304 شمسی گفته اند.سید اسماعیل

تا قبل از هفت سالگی قرآن را آموخته و با زبان فارسی

آشنایی پیدا کرده بود؛ استعداد و حافظه ای عجیب

داشت و از ذوق سرشار و طبع بلندی برخوردار بود؛

از همان آغاز کودکی و سنین نوجوانی در مراسم محرم

مرثیه می خواند و برای کودکان سخن از کربلا و

قیام امام حسین علیه السلام و شجاعت یاران ایشان می گفت.

در حریم توس

او و برادر بزرگش «سید ابراهیم» پس از ورود به مشهد رضوی

در مدرسه «بالا سر» حرم حجره گرفتند و دروس حوزوی

را آغاز نمودند و در اندک زمانی این دو طلبه مهاجر، کتب

مقدماتی را به اتمام رساندند و در میان طلاب از چهره های

برجسته و پر استعداد شناخته شدند. ولی دیری نگذشت

که سید اسماعیل جوان با مرگ برادر جوانش کوهی از

درد و اندوه را بر خود احساس نمود.در حوزه علمیه مشهد،

علمای بزرگ مرتبه را شیفتۀ خود کرده و «ادیب نیشابوری»

را عاشق سؤالات عمیقش نموده بود. در مدتی کوتاه از

علوم قرآنی، نهج البلاغه، حکمت، ادب، عرفان و سیاست،

چیزها آموخت که دیگران طی سالها می آموزند.

مطالب علمی، از علوم دینی گرفته تا علوم سماوی که

پیوسته در سخنرانی ها و اشعار سید بلخی (ره) به

چشم می خورد، خود دلیلی بر این مدعاست.سید اسماعیل

طلبه ای وارسته و بی آلایش و محبوب همگان بود و در گیر

کفش و کلاه نبود و با کهنه ترین عبا و عمامه می ساخت

و به خوراکی اندک قناعت می کرد. با این حال، سخاوتی

بلند داشت و تا آخر عمرش برای خود نیاندوخت و هیچ گاه

کیسه و جیبی برای نگهداری پول درست نکرد، مقدار شهریه

و در آمدی را که داشت، میان عمامه می گذاشت و این

سیره را تا آخر عمرش مراعات می کرد.او همیشه در

جمع طلاب مشهد سخن تازه داشت و در همان آغازین

روزهای ورودش به حوزه، دم از آزادی ، استقلال و نبرد

با استعمار می زد. در ایام تبلیغی در محله های «حسن بلبل»،

«فریمان»، «سیاه کوه شاوان» و «سر چشمه برشک»

مشهد و حوالی آن منبر می رفت. او از نفوذ کلام و صراحت

لهجه بر خوردار بود و سخنش بس گیرا و مطالبش بس

شیرین و جذاب جلوه می کرد؛ تا جایی که وی لقب

سید اسماعیل واعظ به خود گرفت.در اکثر محافل،

او سخن می گفت و بیشتر اوقات،

همراه «شیخ غلامرضا طبسی واعظ» منبر می رفت

و از تجربیات این خطیب ورزیده بهره می گرفت.

مبارزه با دشمنان اسلام

آقا سید اسماعیل، در طول دوران طلبگی اش هیچگاه

از آنچه در جهان اسلام می گذشت غافل نبود. ریز بین

و کنجکاو بود. روزگاری که سایه استعمار پیر، همه جا

را فراگرفته بود و در ایران آن روز به خوبی جای پای غرب

و فرهنگ غرب مشاهده می شد، آگاهانه اوضاع را

تحلیل می نمود و تاریخ ملت ها و نهضت های اسلامی

را مطالعه می کرد. شعور سیاسی و اندیشه مکتبی

فوق العاده داشت و در همان سال های اول، فعالیتهای

ضد استعماری خود را آغاز نمود.

سید بلخی در پانزدهمین سال عمرش مصمم می شود

تا از هم کیشانش که در زندان های شوروی سابق،

محبوس بودند، خبر گیرد و به اندازۀ توان یاریشان کند؛

با چند طلبۀ جوان دیگر، راهی آن دیار می شود و به

دلیل محیط خفقان و استبدادی آن زمان، در قفقاز

دستگیر شده و به گفتۀ خودشان، سه شبانه روز

تا کمر در آب زندانی و سپس به ایران فرستاده می شوند.

در همان سن است که در تجمع و اعتراض از طرح کشف

حجاب رضا خان، جزء سخنرانان مسجد گوهرشاد انتخاب

شده و با «شیخ بهلول» (ره) همنوا می گردد؛ وی

در قیام خونین 1314 مردم مشهد حاضر بود و سهمی

عمده داشت و آن روزگار شوم و خونین ملت ایران را درک کرد.

بازگشت به وطن

آقا سید اسماعیل در رمضان 1315 ش. پس از هشت

سال تحصیل در حوزه خراسان، همراه پدر پیر خود،

به وطن مراجعت نمود. علامه سید اسماعیل را

جمع انبوهی از مسؤولان و طلاب حوزه مشهد تا مرز

«اسلام قلعه» بدرقه نمودند. در آن سوی مرز غوغای

عجیبی بود، روزهاست که مردم هرات در آفتاب گرم

به امید دیدار سیمای پر فروغ پیشوای خود نشسته اند؛

ساعاتی به صبح صادق نمانده بود که با ورود ماشین

حامل علامه بلخی، یاران با صدای تکبیر به استقبال آفتاب رفتند.

در هرات

سید اسماعیل پس از ورود به هرات در «تکیۀ میرزا خان»

مسکن گزید و قیام علیه بیداد و استبداد «ظاهرخان»

را از همین نقطه آغاز نمود.سید اسماعیل جوان،

به بودن در هرات اکتفا نمی کند و عازم شمال کشور می شود،

سپس به کابل و قندهار سفر کرده به هرات باز می گردد. او

با برداشتن هر گام دهها یار و شیفته پیدا کرده، عملاً

در راه تشویق مردمش به طرف احکام و دستورات

اسلامی گام بر می دارد. همچنین جهت شکل

دادن به فعالیتها، تصمیم به تأسیس تشکلی به نام

«حزب ارشاد» می گیرد و طی دو ماه، نزدیک به 2500 نفر

را جذب می نماید. او با ایجاد اولین هسته مقاومت در

مجتمع اسلام، اولین تیر را بر قلب حکومت وقت کابل

نشانه رفت. با سخنرانیها و خطابه های آتشین خود

در هرات، بانگ رسوایی دولت سلطنتی افغانستان

را به صدا در آورد و توانست توجه اقشار مردم و

روشنگران جامعه را علیه خاندان سلطنتی و

دولتمردان خائن جلب کند؛ تا حدی که قلمرو نفوذ

کلام و اندیشه های الهی او در دورترین نقطه افغانستان

حتی در میان جامعه تسنن، کارگر افتاد و پرده تزویر

و ریاکاری که سالها نقاب خیانت و جنایت دولتمردان وقت بود،

کنار زده شد. کم کم زنگ بیداری و آزادی خواهی در

کوی و برزن کشور نواخته شد. دولت وقت، سید بلخی

را ممنوع الخروج کرد و او تا هشت سال نتوانست

از این شهر خارج شود. ولی پس از این مدت

دولت مجبور شد اجازه مسافرت به وی بدهد.

آهنگ دیار بلخ

پس از هشت سال اقامت در هرات، عوامل بیداد و ستم

را بر آن داشت تا او را به «مزار شریف» تبعید کنند. در

کمتر از چهار سالی در این سرزمین به سر برد، اولا

به ارشاد و تبلیغ اسلام پرداخت؛ از جمله این که در

بلخ و روستا های اطراف آن به همراه «شیخ محمد تقی بهول»

به تبلیغ پرداخت. سید بلخی علاوه بر ارشاد و تبلیغ،

تشکیلات «مجتمع اسلامی» را با همکاری

«سید حیدر شاه قطب»، به منظور بر پایی حکومت اسلامی

سر و سامان بخشید و افرادی را در ولایات شمال

افغانستان به عنوان مسؤول و معاون کمیته ایالتی

معرفی کرد؛ به عنوان نمونه، مسؤولان کمیته ولایتی

«مزار»، حاج محمد رضا، عبدالقادر، عبدالرشید و

محمد نعیم خان بودند که هر یک از بزرگان شهر و

مسؤولان مراکز دولتی به حساب می آمدند. رجال

و شخصیتهای دولتی از سایر ولایات به قصد دیدار علامه بلخی،

وارد این شهر می شدند و بزرگانی از مردم کابل و

سیاستمداران پایتخت، روابط خوبی با سید اسماعیل داشتند.

کابل بر بال ملائک

علامه بلخی سال 1327ش . بنا به دعوت جمعی

از اهالی کابل وارد این شهر شد؛ همچنین گفته شده،

سید اسماعیل به علت فعالیت علیه نظام شاهی، به

کابل تبعید شد تا بتوانند او را مستقیماً تحت کنترل

خودشان قرار دهند. با آمدن وی، کابل پر از شور و

هیجان گردید فضای تاریک شهر رو به روشنایی و امید

رفت و شیعیان جان تازه ای گرفتند. زمزمه و نفس

گرم و حلاوت کلام سید بلخی، شهر را نور باران کرده بود؛

طنین فریاد کوبنده علامه بلخی بر کوچه پس کوچه های

شهر شنیده می شد و زنگ کوچ ظلمت و تباهی از

سرزمین شیران، در بناگوش کاخ سلطه به صدا درآمده بود.

ایجاد ارتباط با مسلمین

ارتباط مستقیم با مردم شهرهای مختلف افغانستان،

ایران، عراق، عربستان، مصر، سوریه، اردن و شوروی

و درک مشکلات روزافزون آنها یکی از اهداف علامه

سید اسماعیل بلخی (ره) بوده است. در ایران دوستان

و یاران زیادی دورش را گرفته بودند، مردم اکثر شهرها

و قریه های افغانستان به زیارتش می شتافتند؛ با

سفر به چند کشور عربی از جمله عربستان، عراق مصر،

سوریه و اردن، با آنان آشنا شد و از همۀ آن ارتباطها به

نتایجی رسید که از لابلای ابیات شعرش و جملات

سخنش می توان بدانها پی برد. راه یافتن به دل تک تک

آنها که فقط یک بار زیارتش کرده بودند، بسیار زود و

ساده صورت می گرفت. حافظۀ کم نظیر او باعث

می شد تا روز به روز به تعداد جوانان عاشق افزوده

شود. پول اهدایی که دیگران تقدیمش می کردند

حتی یک روز با خود نداشت، سریعاً به مستضعفین

می داد. دست نوازشش بیش از همه متوجه

مستضعف و مستمند بود، به کودکان علاقۀ وافر

داشت و بزرگان و پیران قوم را احترام می کرد. خلق

خوش او در برخورد با مردم عرب و عجم موجب

گردید تا شهید بلخی زنده و جاوید بماند.

دفاع از مردم مظلوم فلسطین

یکی ازویژگی های علامه بلخی وسعت نظر و نگاه کلان

او بود؛ او به همه جهان اسلام نظرداشت. جهان اسلام

را سرزمین خود می دید و از آن دفاع می کرد. چنان

که وقتی اسرائیل به سرزمین های عربی حمله کرد،

به دفاع ازمردم مظلوم فلسطین برخاست و مردم

افغانستان را برضد صهیونیست ها تحریک کرد و برای مردم

فلسطین کمک های سیاسی و مالی فراهم کرد.سید

شهید، بلخی، در سال 1327 به نمایندگی از ملت

افغانستان، اقدام به جمع آوری کمک برای مجاهدین

فلسطینی نمود و با مجاهدان فلسطینی ابراز همدردی کرد

.این جمله زیبا همیشه تکیه کلام آن مرد بزرگ بود:

«شیعه ای که سنی نیست، شیعه نیست و

سنی ای که شیعه نیست، سنی نیست.»

منادی وحدت

سید اسماعیل بلخی معتقد بود پیشرفت و توسعه

بدون وحدت ملی ممکن نیست و یک از علل پیشرفت

کشورهای مترقی وحدت ملی بوده است. او در زندگی

معمولی خود، همان اندازه که با مردم شیعه، رابطه و

دوستی داشت؛ همان اندازه هم، با اهل تسنن دوست

ورفیق بود. او در مبارزات خود برضد استبداد خاندانی

و حکومت مطلقه سلطنتی، به عنوان یک قائد ملی

عمل می کرد؛ درجمع سیاسی او پشتون و تاجیک

و هزاره و ازبک و شیعه وسنی سهم داشتند.

دعوت به عدالت و مبارزه با تبعیض

از دیدگاه علامه بلخی، تبعیض نژادها و فخر فروشی

اقوام گوناگون بر یکدیگر، عامل جنگ خانگی و خانمان

سوز است که رگهای حیات را دریک جامعه میتواند

قطع کند و پیکر واحد و منسجم یک ملت را از هم بگسلاند.

دیگران بر علم و دانش خویش می بالند، ولی در جامعه در

حال ستیز، به جای علم دانش بر قومیت خویش مباهات می¬کنند.

از دیگر ویژگی های بارز تفکر علامه، تفکر دردمندی وی است؛

خطبه هایش برخواسته از درد دینی و اجتماعی او است.

بلخی واقعیتهای جامعه را به خوبی درک کرده و با زبانی

انتقادی و ادبی به صورت طنز، اوضاع اسفبار سیاسی

و اجتماعی افغانستان را در برابر پیشرفت سریع جهان

ترسیم کرده است. تعصب نژادی و مذهبی نیز از

جمله مواردی است که شهید را رنج می داد.

قیام 1329

عمده ترین فعالیت شهید بلخی (ره) با وجود تدابیر شدید

نظارتی که از جانب حکومت در نظر گرفته شده بود،

پی ریزی قیامی سرنوشت ساز بود که در کنار ارتباط با

مردم و ایراد خطبه ها، به صورت جلسات مخفی انجام می گردید.

این قیام را علامه بلخی (ره) برای ماه «حمل» ۱۳۲۹ در

نظر گرفته بود که به علت خیانت شخصی، به انجام نرسید و

باعث شد که این گوهر عصر ما، سا لها در حبس به سر برد.

پس از قیام 1329 از مجموع اعضای بلندپایه «حزب ارشاد» هفت

نفر در امان ماندند. برخی مفقود الاثر و تنی چند، همراه

علامه بلخی در نوروز 1330 ش (دو روز پس از قیام 1329)

دستگیر و راهی زندان شدند. آن ها حدود 15 سال در بدترین

و سیاهترین زندان های ستم شاهی به سر بردند تا اینکه

دوران صدارت محمد یوسف خان (1343) و به اصطلاح دوران

بازگشت به دموکراسی فرا رسید.

یادگار زندان

علامه سید اسماعیل بلخی در کابل دو بار به حبس کشیده شده اند:

نخست، چند ماه پس از ورود به کابل، در سال ۱۳۲۷ به مدت

سه شب به دلیل دخالت در امور سیاسی که با ضمانت

آقای میر علی اصغر شعاع ، عضو برجستۀ حزب ارشاد

و رییس دایرة المعارف افغانستان، با قید عدم دخالت

در امور سیاسی، از زندان سه شبه خلاصی یافت؛

ولی سید (ره) را حتی قدمی در راه مبارزه سست نکرد،

دومین حبس در اول سال ۱۳۲۹ به مدت چهارده سال و هفت ماه و یازده روز.

بلخی بزرگ، در مدتی که در زندان به سر برد هیچ گونه تماسی

با خارج از محیط زندان نداشت و به طور کلی از طرف رژیم

ممنوع الملاقات بود. تنها در برخی موارد با افراد خانواده اش

تماسهایی داشت. انیس و مونس علامه بلخی (ره) فقط

یک جلد «قرآن» بود و بس. وی در این مدت بالاترین بهره

را از کلام خدا گرفت تا جایی که خود می گوید: 1700 مرتبه

قرآن را خواندم و به دقت به آیات توجه می کردم؛ در

حدی که هر بار می خواندم تفسیر نویی به دست می آوردم.

آنگاه فهمیدم که «کلام الهی عین ذات او بی نهایت است.

»همچنین 75 هزار اشعار حماسی، سیاسی، اخلاقی، عرفانی

و... از چکامه های زندان وی است که برخی از آن اشعار در

«دیوان بلخی» و جزوات دیگر به چاپ رسیده است.

پس از زندان، تا شهادت

در سال 1343 با روی کار آمدن دولت دکتر محمّد یوسف

و تصویب قانون اساسی جدید، علامه سید اسماعیل و

برخی دیگر از زندان آزاد شد و فعّالیّتهای فرهنگی،

سیاسی و اجتماعی خود را با اوّلین منبر خود، یک ماه پس از آزادی،

از سر گرفت. در این سال به دعوت ژنرال سیّد میر احمد

شاه خان گردیزی، برای رفع اختلافات میان اهل تشیع و

تسنن ولایت «گردیز» به این دیار سفر کرد.در سال 1344 سفرهایی

به ولایت شمال، مزار شریف و زادگاهش بلخاب داشت و پس

از آن به دعوت مردم هرات، به آن ولایت رفت.در سال 1345 برای

رفع اختلاف میان اهل تسنن و اهل تشیع قندهار، عازم آن دیار گردید.

در سفرهایی که به سال 1346 به ایران، عراق و سوریه داشت،

با استقبال پر شور از طرف حوزه های علمیه و علماء و

مراجع مواجه گردید و با علمای شیعه و سنّی افغانی،

مراجع و بزرگان دیدار نمود؛ در سفر به سوریه با امام

موسی صدر (ره) رهبر شیعیان لبنان دیدار و مذاکره نمود؛

در عراق هیأت عزاداری و سینه زنی از افغانهای مقیم

عراق و زایرین افغان در کربلا، تشکیل داد. همچنین

در نجف اشرف، حسینیه و مدرسۀ علمیۀ امام سجّاد علیه السلام

را تأسیس کرد و در جمع اساتید ، علماء و طلبه های

حوزۀ علمیۀ آن بلاد مقدس سخنرانی های پر شور و

بیدار کننده ای ایراد فرمود.با ورود به حوزۀ علمیۀ قم در

سال 1347، از طرف طلبه های افغان و علماء و مراجع حوزۀ قم،

استقبال گردید و در دار التّبلیغ سخنرانی نمود و با بزرگان

حوزه دیدار کرد. پس از آن وارد حوزۀ علمیۀ مشهد شد

و پس از استقبال علماء، طلاب افغان و خاوری ها، در

مدرسۀ علمیۀ عبّاسقلی خان مشهد سخنرانی کرد.

پس از بازگشت به وطن، استقبال بی نظیر و گرم مردم

افغانستان موجب گردید جاسوسان رژیم، نفوذ روز افزون

علامه بلخی در میان مردم شیعه و سنّی را گزارش کنند.

پس از سفری که سید اسماعیل بلخی به «هزاره جات»

داشتند و حسینیه ای را در «بهسود» تأسیس کرد، به علت

مریض شدن، به کابل بازگشت و در شفاخانۀ «علی آباد» کابل

بستری شد و به صورت مرموزی توسط عوامل رژیم،

مسموم گردید و روز یکشنبه ۲۴ تیر 1347 به شهادت رسید.

وقتی علامه بلخی به شهادت رسید، در تشییع جنازه او درکابل،

محشری بر پا گردید. یکی ازفضلای افغانستان آن صحنه

راچنین گزارش کرده است: «آن جا شیعه وسنی، پشتون وتاجیک،

هزاره وترکمن، سید و عامی، وزرا و وکلا، سناتورها، افسران،

جوانان معارف، علما و فضلا و تمام گروه های مختلف به

یاد علامه بلخی اشک ریختند. نه تنها شیعه وسنی که

سیک هانیز به دنبال جنازه ایشان اشک می ریختند و به

سر و صورت خود می زدند. علما و رهبران همه اقوام و مذاهب

موجود در کشور، سخنرانی کرده، بلخی را پیشوای خود

می خواندند و در غم از دست دادن او حسرت می بردند.»

پیکر مطهر علامه شهید سید اسماعیل بلخی، پس از

تشییع جنازه، در دامنۀ کوه «افشار»، نظر گاه

حضرت ابوالفضل علیه السلام، مدفون گردید.

 

منبع کانال گنجینه گذشتگان

شب عاشورای 3759

شب عاشورا

 

دست حاجت ز در ناکس و کس کوته کن

آخر این دست بلند تو هنرها دارد

 

دست حاجت بدر خالق بی همتا بر

رفتنت بر در معبود اثر ها دارد

 

شاه دین گفت به خواهر به شب عاشورا

این شب آخر عمر است سحر ها دارد

 

گر بماند تن من ازتو جدا ای زینب

سر من همره تو میل سفر ها دارد

 

خواهرا صبر مده از کف و بنمای شکیب

کاین سفر رفتن تو خون جگرها دارد

 

گرچه این ره ره عشق است ولیکن بسیار

راه دور است و بسی خوف و خطرها دارد

 

تو اگر در ته محمل بنشینی سرمن

جای در طشت زر و شاخ شجرها دارد

 

گفت زینب که بقربان تو گردد جانم

خواهرت بر سر نی بر تو نظر ها دارد

 

 (بلخیا) بس کن از این گفته و خاموش نشین

کاین سخن بر دل احباب شررها دارد

 

شهید بلخی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

در جلالت حضرت فاطمه زهرا (س) 3497

در جلالت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله)

 

ای گرد خوان جود تو سرمایه وجود

وی غایت المرام ز ایجاد هست تو

 

آدم چو کعبه بود تو خود رب کعبه اش

در خاطر ملائکه مقصد تو از سجود

 

شد معجر تو پرده واجب از آنکه بود

از نور ذوالجلال ورا رنگ و تار و بود

 

بهر رضای توست که شد راز غیب فاش

یعنی علی نمود به بر کسوت شهود

 

همسر چو بوتراب شدت ز اشتراک ذات

بر وحدت صفات ترا میتوان ستود

 

از منبع علوم که پیش از ظهور علم

استاد لایزال ترا امتحان نمود

 

مارا توان کجاست به اوصاف آن کسی

کز فوق بام عرش همی آیدش درود

 

آدم ز تو بدور ز حیرت فتاده بود

نور جمال فاطمه اش معرفت فزود

 

ای ماهتاب کون که نور تو بر دوام

فیض تو نور پاش عدویشت چو بود حسود

 

گر خصم تیره بخت شدت خیره سر چه باک

بر چشم کردگار چه پرواز گرد و دود

 

یک شعله سر کشید که لرزید خلق و امر

آتش به کاخ وحی چو زد منکر عنود

 

گر او نمی فشاندش از آب حلم و صبر

می سوخت زان سرار همه جنت الخلود

 

پهلو زدر شکست بظاهر فتاد و لیک

مطلق به قید رنج نیاید از این قیود

 

حق ناشناس کرد ستم بر دری که داشت

هر روز جبرئیل بر أن خاک در وفود

 

(بلخی) خموش باش که زهرا به اشک و آه

بر روضه رسول شد و راز دل گشود

 

 مرحوم شهید بلخی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

در جلالت حضرت زهرا (س) 1351

در جلالت حضرت زهرا (سلام الله)

 

طی شد بساط عمربه رنج و مشاجرات

دیدم زکید چرخ بسی نا ملایمات

 

زن خیمه ی علاقه به بستان مصطفی

تا وارهی زوحشت و قید و تعلقات

 

بنما مدح حضرت خیرالنسائ بیان

سرچشمه حقایق و بحر تفضلات

 

آن دختریکه رمز حیات و ولادتش

برانبیاست حجت و برهان معجزات

 

گیتی توان نداشت شود جلوه گاه او

زان روی جلوه کرد بثوب مخدرات

 

کثرت- رهی بساحت وحدت نمیبرد

تنزیه فارغ است زوهم و تخیلات

 

آن اسبق از تمامی افراد سابقین

ان اقدم از تصور ایجاد سابقات

 

زهرا که زهره گرد رهش درشب زفاف

عاجزشده زفکرت درکش مجردات

 

چشم ملک چو مظهرنامش به عرش دید

پس دید برکلیم که افتاد محو ومات

 

حاصل بجز خدای نداند جلالتش

برقدرو فهم ماشده طرز تلقیات

 

تلقین هاتفم درمعنی گشود و رفت

مارا رهاند ازغم و تشویش حادثات

 

دستی زدم بدامن آن موجد الرجال

تجدید مطلعیست بدون تکلفات

 

ایمعجر تو پرده اسرار کاینات

اسرارغیب عکس ظهورتورا صفات

 

دیگرهرآنچه هست مه فرع و اصل تو

هرگززقدراصل نکاهد تفرعات

 

درک هویت تو نکنجد بفهم عقل

ای اصل و بیخ هستی و ای مصدرحیات

 

معلول ذات احمد و حیدرظهور کرد

باشد یگانه ذات تو علت برآن صفات

 

این کفرنیست آنکه توئی مطلق وجود

حق بین وجود بیند و احوال تغیرات

 

روزی بشر بدیده تسلیم بنگرند

فرمان توست قوه تحریک هرکرات

 

منظومه های شمسی و اقمار بی شمار

ازگرد فرش بارگهت این ترشحات

 

زایشگهست وضع تحول به نظم کون

دارند نقش امر تو آباء و امهات

 

نورتو مغزهسته هستی بود بلی

تا مادر نخست بنین و باشی و بنات

 

بی کفو تو مشکل-توحید می نمود

زان روی گشت کفو تو حلال مشکلات

 

آگه نیم به عقد تو کابین داد حق

فرمان کون به مهرتو مهریست بربرات

 

توحید ازثبوت تو گنجیده درثبوت

شرک ازثبات عزم تو گردید بی ثبات

 

تدریس بندگی زتو تلقین ماسوا

مفهوم صالحات تو دادی بباقیات

 

ارواح انبیای اولوالعزم تا ابد

ازخرمن فیوض تو گیرنده ذکات

 

حدکتاب وصف تو توسیع علم حق

دیگرکرا توان شمار مجلدات

 

پیغمبران شهیر بعصمت که جسته اند

برریشه فنا ع عفافت تمسکات

 

با عمردهر و طاعت کروبیان تمام

مشکل بدون باب تو کس را تقربات

 

معراج قرب اشرف امکان بود صلوه

باشد درود آل تو مقصود صلوات

 

نامت بتول و منقبت بضعه الرسول

جسم تو درمدینه و حکمت به شش جهات

 

معلوم شد  که خصم تو خصم خدای شد

او داند و قیامت و آن فرقه عصات

 

مداح این مدیحه بزندان کابل است

دارد زآستان تو امید التفات

 

تعداد این قصیده به نام علی رسید

بنما بحق او تو به (بلخی) توجهات

 

 شهید بلخی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

حضرت امام زمان (عج) 967

حضرت امام زمان (عج)

 

ای غایب از نطر شده یا صاحب الزمان

خورشید منتظر شده یا صاحب الزمان

 

ای مهدئی که از تو جدا هادیان خلق

چون نخل بی ثمر شده یا صاحب الزمان

 

برخیز جان فدای تو پا در رکاب کن

هنگامۀ سفر شده یا صاحب الزمان

 

بیداد گر به کینه و - مظلوم بی پناه

وضع جهان دگر شده یا صاحب الزمان

 

ننگ است روزگار به مردان حق پرست

پر فتنه بحر و بر شده یا صاحب الزمان

 

قرآن غریب مانده و احکام پایمال

بر پا لوای شر شده یا صاحب الزمان

 

زان ظلم ها که رفت به صحرای کربلا

احباب خونجگر شده یا صاحب الزمان

 

آن خیمه ایکه بود از آن سایه بر سپهر

خود طعمۀ شرر شده یا صاحب الزمان

 

زینب به فکر عابد بیمار و کودکان

هر سوی  در بدر شده یا صاحب الزمان

 

 شهید بلخی

احوالات حضرت موسی بن جعفر (ع) 447

حضرت موسی ابن جعفر (علیه السلام)

 

کسی نماند بزندان مثال موسی کاظم

بجز خدای نداندملال موسی کاظم

 

امام هفتم و سبط رسول حجت بر حق

جهان نوال گرفت از نوال موسی کاظم

 

چو بود هسته هستی و نور علم ز فیضش

رقیب جهل بود در قبال موسی کاظم

 

سپهر کجرو و ابنائ بی مروت گیتی

شتافتند همه بر قتال موسی کاظم

 

میان واجب و ممکن اشاره نیست و گر نه

چه قدرت است عدم را جدال موسی کاظم

 

ربود دشمن بیدادگر ز روضه جدش

فغان نمود حرم ز انفصال موسی کاظم

 

به بصره بود بزندان گهی و بعد ز چندی

فکند قرعه به بغداد فال موسی کاظم

 

کسی نکرد چو هارون به دهر خدمت مهمان

زفرش کنده دهد پای مال موسی کاظم

 

انیس کنده و زنجیر او ولی به مدینه

قرین محنت و غم شد عیال موسی کاظم

 

ز خلق رسته و با بی نیاز داشت نیازی

به سجده بود همی اشتغال موسی کاظم

 

ستم چه رفت ندانم به جیره بندی شاهک

که شد زدرگه حق این سئوال موسی کاظم

 

که ای تو ناجی هر بسته در مشیمه

فطرتدگر مخاه بزندان مجال موسی کاظم

 

فغان و أه که زهر جفا چه کرد در أخر

گریست دیده گیتی به حال موسی کاظم

 

مگر نبود کسش در کنار در دم مردن

رضا رسید ببالین نهال موسی کاظم

 

صبور باش که حبست نصیب أمده (بلخی)

شمرده اند ترا از أل موسی کاظم

 

 شهید بلخی

شهید بلخی پس از تحمل هیجده سال زندان

بدست رزیم خونخوار افغانستان به شهادت رسید

منبع کانال گنجینه گذشتگان

در جلالت حضرت زهرا (س) 193

در جلالت حضرت زهرا (سلام الله)

 

ای گرد خوان جودتو سرمایه وجود

وی غایت المرام زایجاد هست و بود

 

آدم چو کعبه بود تو خود رب کعبه اش

درخاطرملائکه مقصد تو ازسجود

 

شدمعجرتو پرده واجب ازآنکه بود

ازنورذوالجلال ورا رنگ و تاربود

 

بهررضای توست که شد راز غیب فاش

یعنی علی نمود به بر کسوت شهود

 

همسرچو بوتراب شد ت زاشتراک ذات

بروحدت صفات تورا میتوان ستود

 

ای منبع علوم که پیش از ظهورعلم

استاد لایزال تورا امتحان نمود

 

مارا توان کجاست به اوصاف آن کسی

کزفوق بام عرش همی آیدش درود

 

آدم زتو بدورزحیرت فتاده بود

نورجمال فاطمه اش معرفت فزود

 

ای ماهتاب کون که نورتو بردوام

فیض تو نورپاش عدویت چو بود حسود

 

گرخصم تیره بخت شد ت خیره سرچه باک

برچشم کردگار چه پروازگردو دود

 

یک شعله سر کشید که لرزید خلق و امر

آتش بکاخ وحی چوزدمنکرعنود

 

گراو نمی فشاندش ازآب حلم و صبر

می سوخت زان شرار همه ای جنت الخلود

 

پهلو زدرشکست بظاهرفتادلیک

مطلق بقیدرنج نیاید ازاین قیود

 

حق ناشناس کرد ستم بردری که داشت

هرروز جبرئیل برآن خاک در وفود

 

(بلخی)خموش باش که زهرا به اشک و آه

برروضه رسول شد و راز دل گشود

 

مرحوم شهید بلخی

منبع کانال گنجینه گذشتگان