زندگینامه مرحوم حاج حیدر شبگرد معروف به خوندل 4098
زندگینامه مرحوم
حاج حیدر شبگرد معروف به خوندل
مرحوم حاج حیدر شبگرد که (خوندل) تخلص می کرد،
در سال 1304 ش در محله اهراب تبریز دیده بجهان گشود و از نوجوانی
با مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) انس پیدا کرد.
وی تحصیلات کلاسیک نداشت ولی ضمن تحصیل
در مکتب خانه های آن روزگار،از 12 سالگی سرودن شعر را آغاز کرد.
با وجود اینکه در عالم ادبیات و شاعری از هیچ استادی بهره نبرده بود
ولی در مدت زمان کمی با دست یازیدن به سبکی خاص و سرودن
اشعاری زیبا شهره عام و خاص شد.
ایشان بعدها به محله لیل آباد تبریز نقل مکان نموده و در هیئت
حسینیّه سعدی زمان که به نوبه خود انجمنی ادبی به شمار می رفت
به صورت فعال شرکت نمود.
مرحوم خوندل در سال 1379 ه ش به اصرار دوستان خویش
اقدام به چاپ آثار خود نموده و به جامعه حسینی تقدیم نمود.
وی شاید یکی از معدود شاعران نوحه پردازی باشد که در
تمام عمر پربرکت خود جز برای مناقب و مصائب حضرات معصومین ع
برای کس دیگری شعر نگفت و پس از عمری عاشقی و ترویج فرهنگ ناب
عاشورایی و نشر علوم قرآنی در پاییز 1383ه ش به رحمت حق واصل
و در قبرستان امامیّه تبریز به خاک سپرده شد.
مصاحبه ای با استاد خوندل
مرحوم حسینى، سعدی زمان،
تأثیر عجیب و فوق العادهای در من گذاشته بود.
«آقا» نه تنها در شعر،
که در زندگی من نیز مؤثر بود.
با مرحوم ذهنیزاده نیز حشر و نشر داشتم؛
منتها مرحوم ذهنی را ندیده بودم؛
سیدرضا حسینی چیز دیگری بود.
خاطرهای از آنها دارید؟
تمام با آنها، بودن خاطره است.
بودن درکنار آنها را در خلوتهای تنهاییام مرور میکنم.
استاد! آیا شیوهی خاصی را در شعرهایتان دارید،
یا از شاعری خاص پیروی میکنید؟
من، هر چه را به یاد داشتم،
به روی کاغذ میآوردم.
در شعر استادی ندیدهام و تقلیدی نکردهام.
استاد! شما در اشعار خودتان ارادت خاصی
به حضرت زهرا (س) نشان دادهاید
واین اشعار به گونه ای از دیگر شعرهایتان
متمایز و ممتاز هستند، علت را در چه میدانید؟
راست میگوئید!
خودم هم نمیدانم چه اتفاقی افتاده است!
وقتی قلم در مصیبت خانم مینویسد،
حال و هوای دیگری میشود که وصفناپذیر است.
من هم نمیدانم!
شعری دارید که با این بیت آغاز میشود:
واحسرتا آیریدی اجل یاری یاریدن
زهرانی آلدی حقی گئدن شهریاریدن...
این شعر از جایگاه ویژهای برخوردار است،
نظرتان در مورد این شعر چیست؟
این شعر را خیلی دوست دارم.
یک روز دلم خیلی گرفته بود؛
حالت عجیبی داشتم واحساساتم تحریک شده بود؛
میدیدم که شعر از درونم میجوشد و لبریز میشود.
حالت عجیبی دست داده بود.
بغض داشتم.
قلم به دست گرفتم و این شعر را آوردم.
من هم اعتراف میکنم که این شعر،
همیشه در تنهایی برلبانم جاری است.
استاد! در مورد اینکه میگویند؛
«دیگر این روزها،
شاعران بزرگ و موثّری به وجود نمیآید»
، نظر شما چیست؟ علت را در چه میدانید؟
من این نظریه را قبول دارم.
این روزها شاعر بزرگ به وجود نمیآید.
البته منظورم در ادبیات نوحه است.
قبلا چند نفری بودند؛ امّا حالا...
به نظر من، شعر مرثیه در آذربایجان
به مرحوم حسینى، سعدی زمان،
خاتمه یافته است. شعرهای امروزی لطیف نیستند.
پس موقعیت شعر مرثیه را مطلوب نمیدانید؟
نه! ادبیات نو، خیلی پسرفت کرده است!
خیلی به عقب برگشته!
نمیدانم شعر خوب نمیگویند،
یا اینکه میگویند و به دست ما نمیرسد!
چرا در اشعار شما صنایع
ادبی فراوان به چشم میخورد؟
فکر کنم کمی تلاشم زیاد بوده است.
این اشعار، زائیدهی فکر و خیال و عشق من هستند.
در صنایع ادبی ومعانی و بیان
استاد به خصوص ندیدهام.
کسانی که از گوشه و کنار،
شعرهایم را مطالعه میکنند،
همین نظر شما را دارند.
ظاهرا شعر با صنایع و آرایههای ادبى، دلنشینتر میشود.
بیشتر در چه زمینهای مطالعه میکنید؟
بیشتر به ادبیات،
تفسیر قرآن وعلوم قرآنی علاقه مندم.
امّا کتابی که در حوزهی ادبیات،
زیاد دوست دارم «غزلیات سعدی» است.
او در زبان شعری من تأثیر عمدهای گذاشته.
سعدی مقام والایی در شعر دارد.
و مولوى؟!
مولوى، سبک ویژه و مخصوص به خودی دارد.
کسی نمیتواند شبیه او سخن گوید.
من زیاد از عرفان سر در نمیآورم،
مولانا یک عارف است و سعدی یک شاعر.
شعر سعدى، روانتر از شعر مولانا است.
پس از فوت همسرتان، شعری هم برای ایشان گفتهاید؟
خیر! من هیچ وقت شعر را با مسایل دیگر،
مخلوط نمیکنم.
قلم شعری من در مورد مصائب ائمهی اطهار (ع) مینویسد.
اینها را نمیشود با مصیبتهای دنیوی قاطی کرد.
از فوت همسرم بسیار اندهناکم؛
او رفت و مرا تنها گذاشت؛ امّا مصائب ائمه جداست!
چه توصیهای به هیأتیها دارید؟
باید پاکی را رعایت کنیم.
آلودگیها ما را بدبخت میکنند
و زندگی را تباه میسازند!
خدا ما را پاک آفریده و شایسته نیست
خود را بیالائیم. حیف نیست،
آدمی پاک نباشد؟!
استاد! گویا «خوندل» تخلص شعری
شماست و نام اصلی تان نیست؟
درست است! من «حیدر شبگرد»م.
بعدها از «شبگرد» به «خوندل» تغییر نام دادم.
مدتی شبگردی کردهام و اینک خوندلم!
این نام را از نام هیأت مرحوم دلخون به عاریت گرفتهام.
استاد خوندل، بیتی برایمان بخوانید؟
واقعیت زندگی من در این شعر نهفته است
و آن را به یادگاری به شما میگویم.
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی زبخت من امشب سحر نمی آید!
در حالی که استاد در بستر بیماری آرامیده بود
و اشک در چشمانش غوطه میزد،
با او وداع گفتیم و خانهی ادبیات
نوحهی آذربایجان را ترک کردیم....
منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه