زندگینامه مرحوم

حاج حیدر شبگرد معروف به خوندل

 

مرحوم حاج حیدر شبگرد که (خوندل) تخلص می کرد،

در سال 1304 ش در محله اهراب تبریز دیده بجهان گشود و از نوجوانی

با مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) انس پیدا کرد.

وی تحصیلات کلاسیک نداشت ولی ضمن تحصیل

در مکتب خانه های آن روزگار،از 12 سالگی سرودن شعر را آغاز کرد.

با وجود اینکه در عالم ادبیات و شاعری از هیچ استادی بهره نبرده بود

ولی در مدت زمان کمی با دست یازیدن به سبکی خاص و سرودن

 اشعاری زیبا شهره عام و خاص شد.

ایشان بعدها به محله لیل آباد تبریز نقل مکان نموده و در هیئت

 حسینیّه سعدی زمان که به نوبه خود انجمنی ادبی به شمار می رفت

 به صورت فعال شرکت نمود.

مرحوم خوندل در سال 1379 ه ش به اصرار دوستان خویش

اقدام به چاپ آثار خود نموده و به جامعه حسینی تقدیم نمود.

وی شاید یکی از معدود شاعران نوحه پردازی باشد که در

تمام عمر پربرکت خود جز برای مناقب و مصائب حضرات معصومین ع

برای کس دیگری شعر نگفت و پس از عمری عاشقی و ترویج فرهنگ ناب

عاشورایی و نشر علوم قرآنی در پاییز 1383ه ش به رحمت حق واصل

و در قبرستان امامیّه تبریز به خاک سپرده شد. 

 

مصاحبه ای با استاد خوندل

 

مرحوم حسینى، سعدی زمان،

 تأثیر عجیب و فوق العاده‏ای در من گذاشته بود.

«آقا» نه تنها در شعر،

 که در زندگی من نیز مؤثر بود.

با مرحوم ذهنی‏زاده نیز حشر و نشر داشتم؛

 منتها مرحوم ذهنی را ندیده بودم؛

سیدرضا حسینی چیز دیگری بود.

 

خاطره‏ای از آنها دارید؟

 

تمام با آن‏ها، بودن خاطره است.

بودن درکنار آن‏ها را در خلوت‏های تنهایی‏ام مرور می‏کنم.

 

استاد! آیا شیوه‏ی خاصی را در شعرهایتان دارید،

یا از شاعری خاص پیروی می‏کنید؟

 

من، هر چه را به یاد داشتم،

به روی کاغذ می‏آوردم.

در شعر استادی ندیده‏ام و تقلیدی نکرده‏ام.

 

استاد! شما در اشعار خودتان ارادت خاصی

 به حضرت زهرا (س) نشان داده‏اید

واین اشعار به گونه ‏ای از دیگر شعرهایتان

متمایز و ممتاز هستند، علت را در چه می‏دانید؟

 

راست می‏گوئید!

 خودم هم نمی‏دانم چه اتفاقی افتاده است!

وقتی قلم در مصیبت خانم می‏نویسد،

حال و هوای دیگری می‏شود که وصف‏ناپذیر است.

من هم نمی‏دانم!

 

 

شعری دارید که با این بیت آغاز میشود:

 

واحسرتا آیریدی اجل یاری یاریدن

زهرانی آلدی حقی گئدن شهریاریدن...

 

این شعر از جایگاه ویژه‏ای برخوردار است،

نظرتان در مورد این شعر چیست؟

 

این شعر را خیلی دوست دارم.

 یک روز دلم خیلی گرفته بود؛

حالت عجیبی داشتم واحساساتم تحریک شده بود؛

 می‏دیدم که شعر از درونم می‏جوشد و لبریز می‏شود.

حالت عجیبی دست داده بود.

بغض داشتم.

 قلم به دست گرفتم و این شعر را آوردم.

من هم اعتراف می‏کنم که این شعر،

 همیشه در تنهایی برلبانم جاری است.

 

استاد! در مورد اینکه می‏گویند؛

«دیگر این روزها،

 شاعران بزرگ و موثّری به وجود نمی‏آید»

، نظر شما چیست؟ علت را در چه می‏دانید؟

 

من این نظریه را قبول دارم.

این روزها شاعر بزرگ به وجود نمی‏آید.

البته منظورم در ادبیات نوحه است.

قبلا چند نفری بودند؛ امّا حالا...

به نظر من، شعر مرثیه در آذربایجان

 به مرحوم حسینى، سعدی زمان،

خاتمه یافته است. شعرهای امروزی لطیف نیستند.

 

پس موقعیت شعر مرثیه را مطلوب نمی‏دانید؟

 

نه! ادبیات نو، خیلی پسرفت کرده است!

خیلی به عقب برگشته!

 نمی‏دانم شعر خوب نمی‏گویند،

یا اینکه می‏گویند و به دست ما نمی‏رسد!

 

چرا در اشعار شما صنایع

 ادبی فراوان به چشم می‏خورد؟

 

فکر کنم کمی تلاشم زیاد بوده است.

 این اشعار، زائیده‏ی فکر و خیال و عشق من هستند.

 در صنایع ادبی ومعانی و بیان

 استاد به خصوص ندیده‏ام.

 کسانی که از گوشه و کنار،

شعرهایم را مطالعه می‏کنند،

همین نظر شما را دارند.

ظاهرا شعر با صنایع و آرایه‏های ادبى، دلنشین‏تر می‏شود.

 

بیشتر در چه زمینه‏ای مطالعه می‏کنید؟

 

بیشتر به ادبیات،

تفسیر قرآن وعلوم قرآنی علاقه ‏مندم.

امّا کتابی که در حوزه‏ی ادبیات،

زیاد دوست دارم «غزلیات سعدی» است.

 او در زبان شعری من تأثیر عمده‏ای گذاشته.

سعدی مقام والایی در شعر دارد.

 

و مولوى؟!

 

مولوى، سبک ویژه و مخصوص به خودی دارد.

 کسی نمی‏تواند شبیه او سخن گوید.

من زیاد از عرفان سر در نمی‏آورم،

مولانا یک عارف است و سعدی یک شاعر.

 شعر سعدى، روانتر از شعر مولانا است.

 

پس از فوت همسرتان، شعری هم برای ایشان گفته‏اید؟

 

خیر! من هیچ وقت شعر را با مسایل دیگر،

مخلوط نمی‏کنم.

قلم شعری من در مورد مصائب ائمه‏ی اطهار (ع) می‏نویسد.

اینها را نمی‏شود با مصیبت‏های دنیوی قاطی کرد.

 از فوت همسرم بسیار اندهناکم؛

او رفت و مرا تنها گذاشت؛ امّا مصائب ائمه جداست!

 

چه توصیه‏ای به هیأتی‏ها دارید؟

 

باید پاکی را رعایت کنیم.

آلودگی‏ها ما را بدبخت می‏کنند

و زندگی را تباه می‏سازند!

خدا ما را پاک آفریده و شایسته نیست

خود را بیالائیم. حیف نیست،

آدمی پاک نباشد؟!

 

استاد! گویا «خوندل» تخلص شعری

شماست و نام اصلی تان نیست؟

 

درست است! من «حیدر شبگرد»م.

بعدها از «شبگرد» به «خوندل» تغییر نام دادم.

مدتی شبگردی کرده‏ام و اینک خوندلم!

این نام را از نام هیأت مرحوم دلخون به عاریت گرفته‏ام.

 

استاد خوندل، بیتی برایمان بخوانید؟

 

واقعیت زندگی من در این شعر نهفته است

و آن را به یادگاری به شما می‏گویم.

 

بسم حکایت دل هست با نسیم سحر

ولی زبخت من امشب سحر نمی ‏آید!

 

در حالی که استاد در بستر بیماری آرامیده بود

 و اشک در چشمانش غوطه می‏زد،

با او وداع گفتیم و خانه‏ی ادبیات

 نوحه‏ی آذربایجان را ترک کردیم....

 

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه