حضرت امام زمان (عج) 4236

حضرت امام زمان (عج)

 

تا دلِ آشفته ام ، شیفتهء روی توست

هر طرفی رو کنم ، روی دلم سوی توست

 

به گِردِ بیت الحرام ، طواف ، بر من حرام

ای صَنمِ خوشخرام ، کعبهء من کوی توست

 

دل ندهم از قصور ، به صحبتِ حُسنِ حور

بهشتِ اهلِ حضور ، صحبتِ دلجوی توست

 

نافهء مشکِ ختا ، گر طربم من خطاست

مشکِ من و عودِ من ، موی تو و بوی توست

 

زندهء لعلِ لبت ، خضر و نباشد عجب

چشمهء آبِ حیات ، قطره ای از جوی توست

 

راهزنِ رهروان ، غمزهء فتّانِ تو

دامِ دلِ عارفان ، سلسلهء موی توست

 

سوز و گدازِ جهان ، از غمِ غمّازیت

راز و نیازِ همه در خمِ ابروی توست

 

طائفه ای مستِ مِی ، مستِ هوی ، فرقه ای

(مفتقرِ) بینوا ، مستِ هیاهوی توست.

 

آیت الله کمپانی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

حضرت امام زمان (عج) 4235

حضرت امام زمان (عج)

 

دلبرا دست امید من و دامان شما

سر ما و قدم سرو خرامان شما

 

خاک راه تو و مژگان من ار بگذارد

ناوک غمزه و یا خنجر مژگان شما

 

شمع آه من و رخسارهء چون لاله تو

چشم گریان من و غنچهء خندان شما

 

لب لعل نمکین تو مکیدن حظّیست

که نه طالع شودم یار نه احسان شما

 

رویم از نرگس بیمار تو چون لیمو زرد

به نگردد مگر از سیب ز نخدان شما

 

نه در این دائره سرگشته منم چون پرگار

چرخ سرگشته چو گوئیست بچوگان شما

 

درد عشق تو نگارا نپذیرد درمان

تا شوم از سر اخلاص بقربان شما

 

عرش بلقیس نه شایستهء فرش ره تست

آصف اندر صف اطفال دبستان شما

 

نَبُوَد ملک سلیمان همه با آن عظمت

موری اندر نظر همّت سلمان شما

 

جلوه ای دید کلیم اللَّه از آن دید جمال

نغمه ای بود اَنا اللَّه ز بیابان شما

 

طائر سدره نشین را نرسد مرغ خیال

بحریم حرم شامخ الارکان شما

 

قاب قوسین که آخر قدم معرفت است

اوّلین مرحلهء رفرف جولان شما

 

فیض روح القدس از مجلس انس تو و بس

نفخهء صور صفیریست ز دربان شما

 

گرچه خود قاسم الارزاق بود میکائیل

نیست در رتبه مگر ریزه خورخوان شما

 

لوح نفس از قلم عقل نمیگردد نقش

تا نباشد نفس منشی دیوان شما

 

هرچه در دفتر ملکست و کتاب ملکوت

قلم صنع رقم کرده بعنوان شما

 

شده تا شام ابد دامن آفاق چو روز

زده تا صبح ازل سر ز گریبان شما

 

چیست تورات ز فرقان شما؟ رمزی و بس

یک اشارت بود انجیل ز قرآن شما

 

هست هر سوره بتحقیق ز قرآن حکیم

آیهء محکمه ای در صفت شأن شما

 

آستان تو بود مرکز سلطان هما

قاف عنقاء قدم شرفهء ایوان شما

 

مهر با شاهد بزم تو برابر نشود

مه فروزان بود از شمع شبستان شما

 

خسروا گر بمدیح تو سخن شیرین است

لیکن افسوس نه زیبنده و شایان شما

 

ای که در مکمن غیبیّ و حجاب ازلی

آه از حسرت روی مه تابان شما

 

بکن ای شاهد ما جلوه ای از بزم وصال

چند چون شمع بسوزیم ز هجران شما

 

مسند مصر حقیقت ز تو تا چند تهی

ای دو صد یوسف صدّیق بقربان شما

 

رخش همت بکن ایشاه جوانبخت تو زین

تا شود زال فلک چاکر میدان شما

 

زهرهء شیر فلک آب شود گر شنود

شیههء زهره جبین توسن غرّان شما

 

مفتقر را نه عجب گر بنمائی تحسین

منم امروز در این مرحله حسّان شما

 

آيت الله غروی اصفهانی

متخلص به مفتقر و مشهور به کمپانی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

در مدح حضرت فاطمه زهرا (س) 3328

در مدح حضرت فاطمه زهرا (سلام الله)

 

دختر فکر بکر من غنچه لب چو وا کند

از نمکین کلام خود، حق نمک ادا کند

 

طوطی طبع شوخ من، چون که شکر شکن شود

کام زمانه را پر از شکر جان فزا کند

 

وهم به اوج قدس ناموس الاه کی رسد؟

فهم که نعت بانوی خلوت کبریا کند؟

 

ناطقه مرا مگر روح قدس کند مدد

تا که ثنای حضرت سیده نسا کند

 

فیض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه

چشم دل از نظاره در مبداء و منتهی کند

 

صورت شاهد ازل، معنی حسن لم یزل

وهم چگونه وصف آیینه حق نما کند؟

 

مطلع نور ایزدی، مبداء فیض سرمدی

جلوه او حکایت از خاتم انبیا کند

 

بسمله صحیفه فضل و کمال و معرفت

بل که گهی تجلی از نقطه تحت با کند

 

دایره شهود را نقطه ملتقی بود

بل که سزد که دعوی لو کشف الغطا کند

 

حامل سر مستسر، حافظ غیب مستتر

دانش او احاطه بر دانش ماسوا کند

 

عین معارف و حکم، بحر مکارم و کرم

گاه سخا، محیط را قطره بی بها کند

 

لیله قدر اولیا، نور نهار اصفیا

صبح جمال او طلوع از افق علی کند

 

بضعه سید بشر، ام ائمه غرر

کیست جز او که همسری با شه لافتی کند؟

 

وحی و نبوتش نسب ، جود و فتوتش حسب

قصه ای از مروتش سوره هل اتی کند

 

دامن کبریای او دسترس خیال نی

پایه قدر او بسی پایه به زیر پا کند

 

لوح قدر به دست او، کلک قضا به شست او

تا که مشیت الاهیه چه اقتضا کند

 

در جبروت حکمران، در ملکوت قهرمان

در نشئات کن فکان، حکم به ما تشا کند

 

در جبروت حکمران، در ملکوت قهرمان

در نشئات کن فکان، حکم به ما تشا کند

 

غیب مصون نشانه پرده نشینی اش بود

سر قدم حدیث از آن، ستر و از آن حیا کند

 

نفحه قدس، بوی او، جذبه انس خوی او

منطق او خبر از لاینطق عن هوی کند

 

قبله خلق روی او، کعبه عشق کوی او

چشم امید سوی او، تا به که اعتنا کند

 

بهر کنیزی اش بود، زهره کمینه مشتری

چشمه خور شود، اگر چشم سوی سها کند

 

((مفتقرا)) متاب رو از در او به هیچ سو

زآن که مس وجود را فضه او طلا کند

 

آیت الله کمپانی (مفتقرا)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

حضرت امام زمان (عج) 2199

حضرت امام زمان (عج)

 

صفحاتِ دفترِ کُن فکان ، ز کتابِ حُسنِ تو آیتی

کلماتِ محمکة البیان ، ز لطیفهء تو کنایتی

 

لمعاتِ طور تجلّی از لمعانِ روی تو جلوه ای

جذواتِ وادی ایمن است ، ز جذبهء تو حکایتی

 

عبقاتِ قدس ، ز بوستانِ معارف تو ، شمیمه ای

نفحاتِ انس ز داستانِ افاضهء تو عنایتی

 

نه به خطّ و نقطهء خالِ تو ، قلمِ ازل زده تا ابد

نه به مثلِ طرّهء مرسلِ تو مسلسل است روایتی

 

نه به بزمِ غیب به دلربائی توست ، شاهدِ وحدتی

نه به مُلکِ عشق چو لالهء رخِ توست شمعِ هدایتی

 

نه چو صبح روشن غرّهء تو فکنده پرتوِ مرحمت

نه چو شامِ تیرهء طرّهء تو ، بلند ، ظلّ حمایتی

 

نه که در محیطِ فلک عیان ، چو تو آفتابِ حقیقتی

ندهد بسیطِ زمین ، نشان ، چو تو شهریارِ ولایتی

 

نه محاسنِ شمیمِ تو را به شمارِ وهم شماره ای

نه معالی هِمَمِ تو را ، به حسابِ عقل ، نهایتی

 

نه محیطِ کشف و شهود را ، چو تو محوری ، چو تو مرکزی

نه نزولِ فیضِ وجود را چو تو مقصدی ، چو تو غایتی

 

نه فکنده رخنه به کشوری ، چو سپاهِ عشقِ تو لشکری

نه به پا به عرصهء دلبری ، چو لوای حُسنِ تو آیتی

 

تو که در قلمروِ دل ، شهی ، ز درونِ (مفتقر) آگهی

نکنی ز بنده چرا گَهی ، نه تَفَقُّدی نه رعایتی.

 

آیت الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی ،

مشهور به آیت الله گمپانی و متخلّص به مفتقر

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه