مناجات با امام حسین (ع) در گودال قتلگاه 1416

مناجات با امام حسین (علیه السلام)

در گودال قتلگاه

 

ای منتظر اجابت من بر دعای تو

دل برده از تمامی خلقم صدای تو

 

من خالق تو هستم و تو عبد پاک باز

تو کشته‌ی من استی و من خونبهای تو

 

از لحظه‌ای که دست ز هستی کشیده‌ای

ما گشته‌ای و در بغل ماست جای تو 

 

هر جا که جای توست تجلّای حُسن ماست

هر دل که جای ماست بود کربلای تو

 

گودال قتلگاه تو بزم وصال ماست

لبخند ماست در دهن زخم‌های تو

 

تو تشنه‌ی وصال من استی! فرات چیست؟

دریاست تشنه کام لب جان فزای تو

 

از چشمه‌های زخم تو جاری است خون ما

در دست ماست تا صف محشر لوای تو

 

تو فخر می‌کنی که مرا بنده‌ای حسین

من دارم افتخار که هستم خدای تو

 

در موج خون دوباره مناجات کن حسین

تا بشنوم دوباره صدای دعای تو 

 

باشد به یک زیارت تو صد هزار حج 

ای صد هزار مروه صفا در صفای تو

 

تو هست خویش در ره من دادی ای حسین

من نیز هست خویش بریزیم به پای تو

 

بانگ اناالغریب تو اتمام حجّت است

تو نیستی غریب منم آشنای تو

 

تو بر فراز نیزه ببر نام من به لب

من بر سریر عرش بخوانم ثنای تو

 

سوز تو را به سینه‌ی «میثم» نهاده‌ایم

گرم است با شراره ی شعرش عزای تو

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

در شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) 1389

در شهادت امام جعفر صادق (علیه السلام)

 

عالم ز آه تیره تر از صبح محشر است

خونِ جگر به دیده ي آلِ پیمبر است

 

شهر مدینه گشته عزاخانه ي وجود

رخت سیاه بر تن زهرا  و حیدر است

 

گفتم چه روی داده که از خاطرم گذشت

امشب شب یتیمی موسی ابن جعفر است

 

گِریَند بر امام ششم هفت آسمان

در نُه فلک قیامتِ عظمای دیگر است

 

جسمی که آب شد از جفا زیر خاک رفت

در قلب آب و خاک از این داغ آذر است

 

خواهی اگر که بوسه زنی بر مزار او

قبرش کنار تربت زهرای اطهر است

 

آتش زدند خانه او را حرامیان

این اجر خوبی پدر و ارث مادر است

 

جز تل خاک نیست نشانی از آن مزار

الحق که ننگ آل سعودِ ستمگر است

 

قامت خمیده،تن شده مانند شمع آب

این شاهد جنایت منصور کافر است

 

بر او بریز اشک که این گریه نزد حق

با گریه بر حسین ثوابش برابر است

 

با آنکه بسته است به رویش در بقیع

"میثم" هماره چشم امیدش به این در است

 

استاد غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

بقیع 1386

 بقیع

 

صحنه ای بس جان فزا و دل نشین دارد بقیع

رنگ و بو از لاله های باغ دین دارد بقیع

 

گشته دامانش زیارتگاه قرص آفتاب

سایه از بال و پر روح الامین دارد بقیع

 

زآسمان وحی دارد در بغل خورشیدها

گر چه جا در دامن خاک زمین دارد بقیع

 

تا چراغش قبر بی شمع و چراغ مجتبی است

روشنی در دیده اهل یقین دارد بقیع

 

خرمنی از مشک جنّت بر سر هر تل خاک

از غبار قبر زین العابدین دارد بقیع

 

تا توسل بر مزار حضرت باقر برند

یک جهان دل در یسار و در یمین دارد بقیع

 

صادق آل محمّد خفته در آن خاک پاک

راستی فیض از امام راستین دارد بقیع

 

لالۀِ عباّسی از دامان پاکش سرزند

خُرّمی از تربت امّ البنین دارد بقیع

 

قبر ابراهیم را بگرفته در آغوش جان

فیض ها از پیکر آن نازنین دارد بقیع

 

خاک آن صحرا صدف، دُرّ فاطمه بنت اسد

گوهری چون مادر حبل المتین دارد بقیع

 

پیکری گم گشته در اشک امیرالمومنین

لاله ای از رحمة للعالمین دارد بقیع

 

بر مشام «میثم» آید بوی قبر فاطمه

سینه ای خوش بو تر از خلد برین دارد بقیع

 

حاج غلامرضا سازگار (میثم)

وداع با ماه مبارک رمضان 1366

وداع با ماه مبارک رمضان

 

گذشت ماه صیام و رسید عید صیام

کنید یکسره بهر نماز عید، قیام

 

اگرچه رفت مه روزه و مه تسبیح

مبارک است به اهل صیام، عید قیام

 

شراب کوثر و باغ بهشت و جلوۀ یار

به روزه‌دار حلال و به روزه‌ خوار حرام

 

برات عفو بگیرید از خدای کریم

که گشته عفو عمومی به دوستان اعلام

 

هزار حیف! دریغا! چه زود پایان یافت

مهی که دست الهی به ما خوراند طعام

 

سلام باد به ماهی که بود ماه درود

درود باد به ماهی که بود ماه سلام

 

سلام باد به ماهی که بود لیلۀ قدر

سلام باد به ماهی که بود ماه تمام

 

سلام باد به ماهی که از نسیم خوشش

رسید بوی خداوند، دم ‌به ‌دم به مشام

 

به وسعت همه عالم برای مهمانان

گشوده بود خداوند، سفرۀ اطعام

 

ثواب روزه خودش بود؛ بهتر از این چیست؟

ز هـر کرامت و لطف و عنایت و اکرام

 

اگرچه ماه خدا بود این مه پر فیض

بدان جلالت و قدر از علی گرفت طعام

 

سلام باد به ماهی که هر شبش دل ما

به «افتتاح» و «ابوحمزه» می‌گرفت آرام

 

مهی که بود لیالیش بهترین شب‌ها

مهی که بود در ایام، بهترین ایام

 

مهی که هر شب و هر روز در بهشت وصال

خدای، ریخت شراب طهورتان در جام

 

مه ولایت سبط نبی، امام حسن

مه شهادت مولا علی، امام همام

 

علی که ذات خداوند بود مداحش

علی که بعد پیمبر امام بود امام

 

علی حقیقت قرآن، علی حقیقت دین

علی ولی خدا و وصی خیرالانام

 

علی معلم آدم، علی سفینۀ نوح

علی روان مسیح و علی کلیم کلام

 

علی که مدح و ثنایش حقیقت توحید

علی که مهر و ولایش تمامی اسلام

 

علی فروغ به جان بشر دهد دائم

علی که رحمت موصولۀ خداست مدام

 

علی که ماه، سلامش کند ز اوج سپهر

علی که مهر، به انگشت او سپرده زمام

 

نماز و روزه و حج و زکات بی او هیچ

کتاب و دین و نبوت از او گرفت قوام

 

نهاده بوسه شجاعت به دست و بازویش

عبادت همۀ اولیاش در هر گام

 

چه حاجتی چه نیازش بر این خلافت بود

کسی که بود به کویش امین وحی، غلام

 

فقط نه این که به دام جهان اسیر نشد

ببین به گردن دنیا نهاد، مولا دام

 

چقدر دور حرم راه می‌روی «میثم»

به طوف خانۀ مولا علی ببند احرام

 

حاج غلامرضا سازگار (میثم)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

در احوالات حضرت علی (ع) 1319

در احوالات حضرت علی (علیه السلام)

 

گفتم به چاه ای دل شب محرم علی

امشب مباش منتظر مقدم علی

 

هر شب صدای غربت او بود و گوش تو

امشب توئی و زمزمۀ ماتم علی

 

مسجد خموش مانده و گلدسته ها غریب

محراب کوفه شسته شده از دم علی

 

یک لحظه تیغ آمد و یک دم تمام شد

عمر علی و درد علی و غم علی

 

یک عمر بود محرم دل ها ولی نبود

جز نخل های کوفه کسی همدم علی

 

کعبه به کوفه رو کن و حج وصال بین

محراب خون گرفته شده زمزم علی

 

هم ناشناس آمد و هم ناشناس رفت

عالم نیافت یک خبر از عالم علی

 

دشنام بود و زخم زبان بود و خنده بود

در التیام زخم درون، مرهم علی

 

غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

شام غریبان امیرالمومنین حضرت علی (ع) 1316

شام غریبان حضرت علی (علیه السلام)

 

مسجد، خموش و شهر پر از اشک بی ‌صداست

‌ای چاه خون گرفته کوفه علی کجاست؟

 

ای نخل‌ها که سر به گریبان کشیده ‌اید

امشب شب غریبی و تنهایی شماست

 

دل‌ ها تمام،خیمه آتش گرفته ‌اند

صحرای کوفه شام غریبان کربلاست

 

امشب علی به باغ جنان پیش فاطمه است

اما دل شکسته او در خرابه‌ هاست

 

سجاده بی‌ امام و زمین‌ لاله ‌گون ز خون

مسجد غریب مانده و محراب،بی‌ دعاست

 

باید گلاب ریخت پس از دفن،روی قبر

امشب گلاب قبر علی اشک مجتباست

 

تو از برای خلق جهان سوختی علی!

اما هزار حیف که دنیا تو را نخواست

 

ای چاه کوفه اشک علی را چه می‌ کنی

دانی چقدر قیمت این در پر بهاست؟

 

باید به گریه گفت: علی حامی بشر

باید به خون نوشت: علی کشته خداست

 

هر لحظه در عزای علی تا قیام حشر

«میثم» هزار بار اگر جان دهد رواست

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

شام غریبان امیرالمومنین حضرت علی (ع) 1315

شام غریبان حضرت علی (علیه السلام)

 

ای چشم ها به صورت مولا نظر کنید

جاری به زخم خود همه خون جگر کنید

 

زینب! حسن! حسین! علی چشم خویش بست

بر آن غریب، جامه ی ماتم به بر کنید

 

ریزید همچو اشک به خاک ای ستارگان

سخت است بی علی شب خود را سحر کنید

 

بیرون شهر کوفه در آن کوچه ی خموش

آن کودک خرابه نشین را خبر کنید

 

ای جنّ و انس و حور و ملک ای تمام خلق

تا روز حشر خاک یتیمی به سر کنید

 

شیر خدا نیاز ندارد دگر به شیر

اشک عزا روانه بر او از بصر کنید

 

امشب به جای آنکه بر او شیر آورید

خون جگر نثار، به زخم پدر کنید

 

از قصّه ی خرابه ی شام آورید یاد

یک شب گر از خرابه ی کوفه گذر کنید

 

هنگام شب جنازه ی او را چو می بَرید

در سینه داغ فاطمه را تازه تر کنید

 

ای ناله های نیمه شب هر شب علی

آتش شوید و بر جگر ما اثر کنید

 

از بس گناه کرده ام افتادم از نظر

ای خاندان وحی به «میثم» نظر کنید

 

غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

بعد از شهادت امیرالمومنین حضرت علی (ع) 1314

 زبانحال بعد از شهادت حضرت علی (ع)

 

ای کوفه چه ساکت و خموشی

خاموشی و سخت در خروشی

 

ای مسجد کوفه کو امامت

محراب علی سرت سلامت

 

ای پیر مریض کو طبیبت

ای منبر کوفه کو خطیبت

 

سجادۀ لاله گون مولا

انداخته گل زخون مولا

 

امروز که آبرو گرفتی

از خون علی وضو گرفتی

 

ای زندگی ات تمام تاریخ

مظلوم ترین امام تاریخ

 

ای کل وجود تربت تو

شهر تو دیار غربت تو

 

هر ظلم که بود با دلت شد

تا تیغ سقیفه قاتلت شد

 

ای عقل نخست هر که هستی

تو کشتۀ جهل مردمستی

 

با آن همه حُسن نیت خویش

دیدی ستم از رعیت خویش

 

کو مالک اشترت علی جان

سلمان و ابوذرت علی جان

 

هر جا که نشانه از غم توست

صد دجلۀ اشک هم کم توست

 

با آنکه شکافت فرق پاکت

خون ریخت به روی تابناکت

 

زخمیت به زخمۀ جگر بود

کز زخم سرت کشنده تر بود

 

مشتاق رخ حبیب بودی

بی فاطمه ات غریب بودی

 

بشکافت چو فرق نازنینت

شمشیر گریست بر جبینت

 

خون تو روانه از جبین بود

پاداش محبت تو این بود؟

 

ای زخم تو زخم آفرینش

بگریسته بر تو چشم بینش

 

ای خاک نشین آسمانی

ای عرش مکان لا مکانی

 

ای قلب نماز سینه چاکت

ای سجده نهاده سر به خاکت

 

ارکان دعا شکست بی تو

تکبیر به خون نشست بی تو

 

تو منتظر وصال یاری

در بستر مرگ بی قراری

 

اطفال یتیم داغدارند

امشب همه چون تو بی قرارند

 

خون گشته روانه در عزایت

از چشم یتیم بی غذایت

 

با قتل تو آه آه کوفه

خیزد ز درون چاه کوفه

 

زخم تو به فرق مرهمت بود

پایانگر دورۀ غمت بود

 

از "فزت برب" توست معلوم

راحت شدی ای امام مظلوم

 

آیینۀ دل ، شکستۀ توست

محراب ، به خون نشستۀ توست

 

تا هست به سینه ها غم تو

تقدیم تو اشک "میثم" تو

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

در شهادت امیرالمومنین حضرت علی (ع) 1302

در شهادت حضرت علی (علیه السلام)

 

باز شد قرآن شب احیا ز فرق نازنینش

زخم عترت را همه دیدند در زخم جبینش

 

دست شیطان ناگهان از آستین گردید بیرون

کشت مردی را که بودی دست حق در آستینش

 

صبحدم در دامن محراب خون نقش زمین شد

آن امامی که زمین‌ بوس آمدی روح‌الامینش

 

مرغ آمینش به پرواز آمد و با روی خونین

خواند در آغوش خود ذات خداوند مبینش

 

سال‌ها بود استخوان در حلق و خار غم به چشمش

آن امامی که نبودی در محبت کس قرینش

 

او که بر خاک زمین افکند گُردان زمان را

آسمان یکباره زد با داغ زهرا بر زمینش

 

کو پیمبر تا ببیند در دل محراب کوفه

بعد عمری خون دل آخر چه شد با جانشینش؟

 

دیده‌ای سوی حسن چشم دگر سوی حسینش

اشک بر رخسار و خون، جاری ز فرق نازنینش

 

تیغ: بران زهر: سوزان، زخم:کاری چهره: خونین

لحظه‌ لحظه بود بر لب ذکر رب‌العالمینش

 

یا علی سوزی به «میثم» ده که تا دارد حیاتی

از تو گوید از تو خواند با نوای آتشینش

 

حاج غلامرضا سازگار (میثم)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

احوالات امیرالمومنین حضرت علی (ع) 1284

احوالات امیرالمومنین حضرت علی (ع)

 

شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود

فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود

 

دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او

صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود

 

دانی چرا جبین علی را شکافتند؟

زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود

 

خونش نصیب دامن محراب کوفه شد

آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود

 

یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید

اشک شبش به غربت روزش گواه بود

 

دستش برای مردم دنیا نمک نداشت

عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود

 

هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب

حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود

 

مولا پس از شهادت زهرا غریب شد

زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود

 

وقتی که از محاسن او می‌چکید خون

عباس را به صورت بابا نگاه بود

 

«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون

رویی که بهر گمشدگان شمع راه بود

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

در مدح و میلاد حضرت امام حسن مجتبی (ع) 1235

در ولادت حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) 

 

امشب ز لب ماه خدا خنده بر آمد

کز خانه خورشید ولایت قمر آمد

یا از دل دریا نبوت گهر آمد

یا مهر فروزنده ببام سحر آمد

پیغمبر و زهرا و علی را پسر آمد

در ماه خدا ماه خدا جلوه گر آمد

 

هم آینه حسن خداوند جمالش

هم خلق و خصال نبوی خلق و خصالش

هم پیر خرد آمده مبهوت جلالش

هم عقل ملک آمده حیران کمالش

هم مفتخر از او شده پیغمبر و آلش

هم او ز نبی و ز علی مفتخر آمد

 

در گلشن دین باغ گل یاسمنش بین

در لعل لب بسته عقیق یمنش بین

شادابی جان را ز گلستان تنش بین

آیات خدا در لب شکر شکنش بین

آیینه شو و حسن حسن در حسنش بین

گوئی به جهان باز رسول دگر آمد

 

ای ختم رسل بوسه بزن بر سر و رویش

ای شیر خدا عطر جنان جوی ز بویش

ای عصمت حق شانه بزن شانه به مویش

ای مهر ، ستان وام ز رخسار نکویش

ای ماه ببر سجده به خاک سر کویش

رشگ ملک است این که به شکل بشر آمد

 

در شب نفس صبحدمِ عید ببینید

در ماه خدا صورت خورشید ببینید

روئی که نبی دید و علی دید ببینید

حسنی که ورا فاطمه بوسید ببینید

رخسار خداوند درخشید ببینید

کز وصف من و مدح شما خوبتر آمد

 

با طلعت او ماه خریدار ندارد

مهر است کم از ذره و مقدار ندارد

بی یار بود هر که چو او یار ندارد

بر دشمن او نخل عمل بار ندارد

گر بار دهد بار به جز نار ندارد

مهرش ثمر جنت و بغضش شرر آمد

 

ای حسن حسن در حسنت حسن خدایی

ای صورت زیبایی هستیت فدایی

عالم به سر کوی تو مشغول گدایی

با مهر تو جان کرده ز تن میل جدایی

از آینۀ دل تو کنی زنگ زدائی

شادی شب میلاد تو باز از سفر آمد

 

ای باغ گل یاسمن آل محمد

ای قرص مه انجمن آل محمد

اوصاف تو روح سخن آل محمد

گفتار تو نقل دهن آل محمد

ای حسن خدا ای حسن آل محمد

روح تو در آینه حق جلوه گر آمد

 

لطف تو خدایی و گدای تو کرامت

در سایه سرو قدت افتاده قیامت

دل آمده و جسته به کوی تو اقامت

نازد به تو توحید و کند فخر امامت

از صبر تو دین نبوی یافت سلامت

با صلح تو از راه سپاه ظفر آمد

 

نور ابد و جلوۀ حسن ازل از تو است

مقبولی طاعات و جزای عمل از تو است

تو طوری و انوار خدا مشتعل از تو است

رسوایی و نابودی خصم دغل از تو است

پیروزی اسلام به جنگ جمل از تو است

حقا که علی چون تو پسر را پدر آمد

 

ای صحن بقیع تو چراغ ره انجم

وی مهر رخت بوسه گه جد و اب و ام

بر فاطمه مانند نبی کرده تکلم

اول پسر شیر خدا حجت دوم

در پاسخ دشنام به لبهات تبسم

از خلق تو گلزار صفا بارور آمد

 

تو شمع شب تار بقیع دل مایی

هر جا که کنی جلوه ، گل محفل مایی

گر بحر بلا موج زند ساحل مایی

وز نخل عمل بار دهد حاصل مایی

ما خواب و تو مهمان دل غافل مایی

ویرانۀ دل از تو بهشت دگر آمد

 

جبرئیل شراب از لب شیرین تو نوشد

کوثر به همه وسعتش از فیض تو جوشد

بی چاره کسی کز کرمت چشم بپوشد

دریاست دلی کز غم عشق تو خروشد

هر کس به کسی فخر و مباهات فروشد

"میثم" به تولای شما مفتخر آمد

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

مناجات 1121

مناجات

 

باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من

با همه بی‌آبرویی آبرو دادی به من

 

شرم می‌کردم دگر در محضرت لب واکنم

باز می‌بینم مجال گفتگو دادی به من

 

قطره‌ای بودم به بحرم متصل کردی ز لطف

جرعه‌ای می‌خواستم، دیدم سبو دادی به من

 

خاک بودم، آدمم کردی به دست رحمتت

خار بودم، بهتر از گل رنگ و بو دادی به من

 

چشم خشکم بود خالی، رویم از عصیان سیاه

اشک بخشیدی و آب شستشو دادی به من

 

گر نشد قسمت که در خون گلو غسلی کنم

از سرشک دیدگان، آب وضو دادی به من

 

همچو شمعم قطره قطره آب کردی، سوختی

در دل شب گریۀ بی های و هو دادی به من

 

با غبار راه زوار علی شستی مرا

در حقیقت آبرو از خاک او دادی به من

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

مناجات 1104

مناجات با خدا

 

نه اشک تا که بریزم نه آه تا که برآرم

به حیرتم که در خانۀ خدا چه بیارم؟

 

سیاه‌روی و سیه‌نامه و سیه شده روزم

به غیر اشک خجالت به درگه تو چه دارم؟

 

تمام روز قیامت گرم نگاه بداری

هنوز هم نتوانم گناه خود بشمارم

 

همه مصیبتم این است در لحد که بگویی

به گوشۀ کفنم جرم خویش را بنگارم

 

به محضر تو گنه کرده باز رزق تو خوردم

قسم به ذات تو با تو چنین نبود قرارم

 

اگر که زیر سرم دست رحمت تو نباشد

چگونه صورت خود را به خاک قبر گذارم؟

 

گمان نبود که عمری حضور چون تو خدایی

به معصیت گذرد صبح و شام و لیل و نهارم

 

چگونه تاب بیارند عضوعضو وجودم

اگر که قبر دهد با چنین گناه فشارم؟

 

به اولیات قسم از ارادتم نشود کم

هزار بار بسوزی اگر ز خشم به نارم

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

مناجات 1082

مناجات

 

عبد فراری‌ام به درت باز آمدم

اقرار می‌کنم که گنهکارم و بدم

 

اعلان صلح و آشتی از جانب تو بود

باور نمی‌کنم که بخوانی کنی ردم

 

سنگینی گناه ز پایم فکنده است

جز تو که دست گیرد و جز تو که بخشدم

 

ای وای من که چون به درت توبه می‌کنم

سرمی‌زند دوباره گناه مجددم

 

با آنکه عهد خویش شکستم هزار بار

این دفعۀ هزار و یکم باز آمدم

 

خواهی ببر به دوزخ و خواهی ببر بهشت

من عاشق محمد و آل محمدم

 

معبود من! چگونه بسوزی در آتشش

دستی که من به دامن آل علی زدم؟

 

ره دور و لرزه بر قدم و قبر پیش رو

در زیر کوه‌های گنه خم شده قدم

 

سرمایۀ گداست همان دست خالی‌اش

من آمدم گدایی و خالی بود یدم

 

«میثم» که نیست در خور بخشش گناه او

بخشی مگر به حیدر و زهرا و احمدم

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

زبانحال حضرت امام سجاد (ع) در شهر شام 1071

زبانحال حضرت امام سجاد (علیه السلام)

در شهر شام

 

شامیان! من داغدارم، هلهله کمتر کنید

خارجی نه! زاده ی پیغمبرم باور کنید

 

کف زدن پایِ سر فرزند زهرا خوب نیست

نامسلمانان! حیا از دخت پیغمبر کنید

 

با چه جرمی عمه ام را پیش چشمم می زنید؟

نه حیا از فاطمه، نه شرم از حیدر کنید

 

گشته جای شیر جاری اشک از چشم رباب

جای خنده، گریه با آن مهربان مادر کنید

 

میهمانم، زاده ی پیغمبرم، آیا رواست

جای عطر گل، نثارم خاک و خاکستر کنید؟

 

این سر ریحانه ی زهراست بر بالای نی

از چه رو با خنده استقبال از این سر کنید

 

کوچه کوچه سنگ بگرفتید جای گل به دست

تا نثار فرق مجروح علی اکبر کنید

 

زخم زنجیر مرا دیدید و خندیدید باز

شادمانی پای اشک عمه ام کمتر کنید

 

فاطمه با ماست ای نامرد مردم! کِی رواست

رقص پای گریه ی صدیقه ی اطهر کنید؟

 

شیعیان با شعر "میثم" در غم ما اهل بیت

دیده را لبریز از خون، سینه پراذر کنیم

 

غلامرضا سازگار

مناجات 1064

 مناجات

 

گنه کردی بیا می بخشمت گفتم که غفارم

تو با خود دشمنی کردی ولی من دوستت دارم

 

اگر من با تو بد بودم تو را دعوت نمیکردم

گشودم در که بر گردی ببینی لطف بسیارم

 

تو مهمان عزیزی بر من و من میزبان تو

چگونه میهمان نومید برگردد زدربارم

 

زبستر نیمه شب برخیز و اشکی ریز بر دامن

که با اشک شبت خاموش گردد شعله نارم

 

تو آن عبدی که در گرداب جرم و معصیت غرقی

من آن ربم که باشد دمبدم لطف و کرم کارم

 

بجز نومیدی از عفومببخشم هر گناهی را

امید آور امید آور که من از یأس بیزام

 

عذاب و عفو باشد هر دو تحت اختیار من

توان سوزانمت اما به بخشیدن سزاوارم

 

تو دائم غافل و من آنی از تو نیستم غافل

تو خواب و من زلطف و مرحمت پیوسته بیدارم

 

به بازار محبت اشک باشد بهترین کالا

که هر یک قطره را با یک یم رحمت خریدارم

 

اگر فردا بپرسند از تو ای (میثم) چه آوردی

بگو دستم تهی اما محّب آل اطهارم

 

غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

مناجات 1063

 مناجات

 

بدم، مرا بـه پیمبـر ببخش یـا الله!

به اشک دیـدۀ حیدر ببخش یا الله!

 

تمام دار و نـدارم محبت زهراست

مرا بـه سـورۀ کوثـر ببخش یا الله!

 

به اشک چشم حسین و حسن قبولم کن

مرا بـه این دو بـرادر ببخش یا الله!

 

بـه درگـه تــو گنـاه مکـرر آوردم

مرا به عفـو مکـرر ببخش یــا الله!

 

ببر به کرب‌ و بـلا زائر حسینـم کن

به آن ضریح مطهر ببخش یـا الله!

 

به دست‌های علمدار کربلا سوگند

به حرمت علـی‌اکبر ببخش یـا الله!

 

به بانگ العطش نازدانه‌های حسین

به خون حنجر اصغر ببخش یا الله!

 

به سیدالشهـدا و به خـون حنجر او

که شد بریده ز خنجر ببخش یا الله!

 

به لحظه‌ای که سر نیزه گشت با زینب

سـر حسین، بـرابـر، ببـخش یا الله!

 

به خون میثم تمّار، جرم «میثم» را

به روی او تـو نیاور؛ ببـخش یا الله!

 

غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

مناجات حضرت امام حسین (ع) 983

مناجات حضرت امام حسین (علیه السلام) 

 

عبد توام اگر ز کرم باورم کنی

پا بر سرم بنه که ز عالم سرم کنی

 

یا همچو شمع سوخته کن، قطره قطره آب

یا شعله ای ببخش که خاکسترم کنی

 

عمری به زخم های تنت گریه کرده ام

تا وقت مرگ، خنده به چشم ترم کنی

 

خار رهم، مگر به نگاه تو گل شوم

خاک در توام، تو مگر گوهرم کنی

 

یک عمر سائل در این خانه بوده ام

حاشا که وقت مرگ، جدا زین درم کنی

 

تنها شراب روح من از جام چشم توست

چشمی گشا که مست از این ساغرم کنی

 

یک عمر دوختم، به نگاه تو، چشم خویش

تا یک نگاه، در نگه آخرم کنی

 

از ذرّه کمترم، تو توانی به یک نگاه

برتر ز آفتاب جهان پرورم کنی

 

هرگز به جز در تو دری را نمی زنم

ای وای اگر گدای در دیگرم کنی!

 

من "میثمم" امید که محشور از کرم

با میثم علی به صف محشرم کنی

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

حضرت امام زمان (عج) 859

حضرت امام زمان (عج)

 

ای آخرین امید رسالت خوش آمدی

خورشید آسمان عدالت! خوش آمدی

 

سر تا به پات قدر و جلالت! خوش آمدی

بنیان‌کن اساس ضلالت! خوش آمدی

 

با مقدم تو گشت زمین رشک آسمان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

 

اسلام با ولادت تو باز جان گرفت

روی ندیدۀ تو دل از آسمان گرفت

 

دین با ولایتت شرف جاودان گرفت

حُسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت

 

جاء الحقت رسید به گوش جهانیان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

 

ای از خدا سلام به جسم و به جان تو

آوای وحی می‌شنوم از زبان تو

 

دل ‌برده از پدر ز ملاحت بیان تو

قرآن بخوان که بوسه زند بر دهان تو



ای عمر وحی از نفست گشته جاودان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

 

میلاد تو ولادت خوبان عالم است

عید هزار موسی و عیسی‌بن‌مریم است

 

میلاد اهل‌بیت رسول مکرم است

میلاد دیگر شهدای مکرم است

 

میلاد سیدالشهدا را دهد نشان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

 

بازآ که اولیای خدا چشم شان به توست

یاران سیدالشهدا چشم‌شان به توست

 

سرهای تشنه گشته جدا، چشم‌شان به توست

مکه، مدینه، کرب‌و‌بلا چشم‌شان به توست

 

کعبه گشوده چشم به راه تو همچنان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

 

ما از تو دور و جای تو پیوسته بین ماست

روی ندیده‌ات همه جا نور عین ماست

 

چشم انتظار ماندن ما دین و دِین ماست

جمعه گـواه نالۀ این الحسین ماست

 

یک جمعه این سوال نیفتاده از زبان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

 

تو خود شبان و این رمه در انتظار توست

چشم جهانیان همه در انتظار توست

 

مولا! بیا که فاطمه در انتظار توست

خورشید نهر علقمه در انتظار توست

 

بر بازوی عموی خود این جمله را بخوان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

 

تو غایبی و خلق جهان در حضور توست

ملک خدای عزوجل غرق نور توست

 

جای تو خالی است و جهان پر ز نور توست

آقای عیدها همه روز ظهور توست

 

از چشم ما نهانی و در عالمی عیان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

 

بی تو شب سیاه شده روزگار ما

بی ‌تو شده است خنده گل نیش خار ما

 

رنگ خزان گرفته سراسر بهار ما

بازآی ای قرار دل بی‌قرار ما

 

بازآ که ذکر ما شده الغوث الامان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

 

کی می‌شود که پای به چشم بشر نهی؟

عمامۀ رسول خدا را به سر نهی

 

بر قلب دشمنان ولایت شرر نهی

تا یک نظر به جانب اهل نظر نهی

 

رخ بر تمام منتظـرانت دهی نشان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

 

ای زخم پیکر شهدا بی‌قرار تو

چشم علی به دست تو و ذوالفقار تو

 

فریاد انتقام شهیدان شعار تو

لبخند می‌زند عموی شیرخوار تو

 

کای دست انتقام خداوند لامکان!

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

 

دست حقّی و کاتب لوح و قلم تویی

بهر ظهور، بین امامان علم تویی

 

بگشای رخ که هادی کل اُمَم تویی

مولا! بیا! بیا! که امام حرم تویی

 

گوید بلال بر تو به بام حرم اذان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

 

ای دست اولیای الهی به دامنت

جوشن کبیر در صف پیکار جوشنت

 

پیراهن حسین، برازندۀ تنت

«میثم» تمام چشم شده بهر دیدنت

 

چشمش بود به راه تو، اشکش به رخ روان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

 

 حاج غلامرضا سازگار (میثم)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

حضرت امام زمان (عج) 833

 حضرت امام زمان (عج)

 

ای زمین سامره طور تجلّا خوانمت

یا بهشت حضرت باری تعالا خوانمت

 

سرزمین مکّه یا گلزار بطحا خوانمت

جبهه هفت آسمان با عرش اعلا خوانمت

 

کعبۀ پیغمبران یا طور سینا خوانمت

قبلۀ امید فرزندان زهرا خوانمت

 

هر چه هستی طور دل سینای جان می‌دانمت

زادگاه مهدی صاحب زمان می‌دانمت

 

نو عروس فاطمه امشب محمّد زاده‌ای

دختر شاهنشه رومی و احمد زاده‌ای

 

اختر برج ولایی، ماه امجد زاده‌ای

هیکل توحید یا روح مجرّد زاده‌ای

 

عابدی معبود و یا عبدی مؤید زاده‌ای

پای تا سر مظهر دادار سرمد زاده‌ای

 

انبیا را اولیا را، جان جان است این پسر

مصلح کل مهدی صاحب الزمان است این پسر

 

کودکی نورس مپندارش که پیر آدم است

رهنمای آدم است و مقتدای عالم است

 

انبیا را اوّل است و اولیا را خاتم است

هم خطاب مبرم است و هم کتاب محکم است

 

هم بدرد جان دوا هم زخم دل را مرحم است

نوح دل، یوسف لقا، موسی بیان، عیسی دم است

 

شیعه تنها مصلح کلّ بشر می‌داندش

عالم خلقت امام منتظر می‌داندش

 

نرگس امشب تا سحر با مرغ شب بیدار باش

صبحدم چشم انتظار وعدۀ دیدار باش

 

دیده بگشا در تمشای رخ دلدار باش

در رخ دلدار محو جلوۀ دادار باش

 

شاهد لبخند گل در دامن گلزار باش

در نشاط و شور و شادی باغبان را یار باش

 

شب دعایت روح را غرق حلاوت می‌کند

صبح مهدی در برت قرآن تلاوت می‌کند

 

ای عروس فاطمه ام العلوم الکامله

ای جهان قربان حملت ای بمهدی حامله

 

ای تو را سادات زنهای بهشتی قابله

خیز از جا و بجا آور نماز نافله

 

نور شد بین تو و چشم حکیمه فاصله

کاروان دل به پا آمد امید قافله

 

حبذّا یار آمده یار آمده یار آمده

یوسف گم گشتۀ زهرا به بازار آمده

 

نرگس امشب موسِئی با نور طور آورده‌ای

یا مگر داور دیگر باز بور آورده‌ای

 

آدم است این یا ملک یا آنکه حور آورده‌ای

یا بدامن مظهر الله نور آورده‌ای

 

آفرینش را به شوق و وجد و شور آورده‌ای

سید الاشهاد را بدر البدور آورده‌ای

 

از زمین یک آسمان توحید داری در بغل

ماه دورت گردد و خورشید داری در بغل

 

قلب امکان، رکن ایمان، جان جان ماست این

ناخدای کشتی دین مصلح دنیاست این

 

لنگر و طوفان و موج و ساحل و دریاست این

آدم و نوح و خلیل و موسی و عیساست این

 

نور و طور و فجر و قدر و کوثر و طاهاست این

ای دو صد یوسف فدایش یوسف زهراست این

 

نامش از اهل زمین و آسمان دل می‌برد

چهره‌اش نادیده از خلق جهان دل می‌برد

 

والد خلق خدا در نقش مولود آمده

در جمال عبد پیدا، حُسن معبود آمده

 

آفتاب ظلّ جان یا ظلّ ممدود آمده

بحرهای آرزو را دُرّ مقصود آمده

 

با لوای حمد بشتابید محمود آمده

آی مظلومان بپا مهدی موعود آمده

 

روز عشق و وحدت و ایثار و هم عهدی رسید

از کنار کعبه فریاد انا المهدی رسید

 

ای وجودت بر تن بی جان عالم جان بیا

ای ظهورت دردها را خوشترین درمان بیا

 

ای جواب نالۀ مظلومی قرآن بیا

ای همه جانها بخاک مقدمت قربان بیا

 

ای امید بی کسان ای یار مظلومان بیا

ای نجات هستی ای گمگشته انسان بیا

 

زینب کبرا سر بازار می‌خواند تو را

فاطمه بین در و دیوار می‌خواند تو را

 

آفتابا طلعتت در پرده پنهان تا بکی؟

ماهتابا جلوه‌ای شبهای هجران تا بکی؟

 

باغبانا بی تو خون آب گلستان تا بکی؟

یوسفا از دیدنت محروم کنعان تا بکی؟

 

احمدا تنها میان جمع قرآن تا بکی؟

مهدیا بر نیزه سرهای شهیدان تا بکی؟

 

از جگرها آه می‌جوشد که یا مهدی بیا

خون ثارالله می‌جوشد که یا مهدی بیا

 

گاه دور کعبه با اشک روان می‌جویمت

گه چو بلبل نغمه زن در بوستان می‌جویمت

 

گه کنار خانه برگرد جهان می‌جویمت

در منی من در زمین و آسمان می‌جویمت

 

که به بزم دوستان با دوستان می‌جویمت

گه درون خویشتن مانند جان می‌جویمت

 

هرچه می‌گردم در این گلشن نمی‌بینم تو را

تو مرا می‌بینی امّا من نمی‌بینم تو را

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

حضرت امام زمان (عج) 826

 حضرت امام زمان (عج) 

 

شعر پیش روی شما

دوازده بند ترکیب بند مهدوی

اثر طبع استاد غلامرضاسازگار است.

 

بند اول

 

تشنگان را سحاب پیدا شد

رحمت بی‌حساب پیدا شد

 

در دل این کویر تفیده

بهر جوشید و آب پیدا شد

 

چشم‌ ِچشم‌انتظارها روشن

روی حق بی‌نقاب پیدا شد

 

در جمال منورِ یک ماه

چارده آفتاب پیدا شد

 

بامدادان ز نکهت یک گل

یک گلستان گلاب پیدا شد

 

انقلاب جهانیِ دین را

رهبر انقلاب پیدا شد

 

همه عالم تراب مقدم او

هیبت بوتراب پیدا شد

 

چشمتان روشن ای مسلمانان

روح اسلام ناب پیدا شد

 

سامره شهر مکه گشت و در آن

احمدی با کتاب پیدا شد

 

طلعت غیب را که می‌گفتند

صبحدم بی‌‌نقاب پیدا شد

 

بر فراز سر ستمکاران

آیه‌های عذاب پیدا شد

 

اهل ایمان امانتان آمد

که امام زمانتان آمد

 

بند دوم

 

این همان وجه ذات ذوالمنن است

عالمی را چراغ انجمن است

 

این همان کعبه وصال خداست

که وجودش مطاف مرد و زن است

 

در زبانش کلام وحی خدا

بر لبش جای بوسۀ حسن است

 

نه به بتخانه چون خلیل خدا

این به هر جا بت‌ است، بت‌شکن است

 

این همان آرزوی خون خداست

بلکه خون خداش در بدن است

 

این همان ذوالفقار دست خدا

بلکه دست خدای ذوالمنن است

 

این همان قلب سیدالشهداست

این همان جان عاشقان به تن است

 

هم نگاه علی بوَد در چشم

هم کلام خداش در دهن است

 

بر لبش دم به دم کلام خداست

با خدا لحظه لظحه هم‌سخن است

 

گر چه ما دورش از وطن دیدیم

ماه مصر است و یوسف وطن است

 

هم به دستش زمام ملک وجود

هم امام تو، هم امام من است

 

آفرینش بود به فرمانش

پدر و مادرم به قربانش

 

بند سوم

 

آرد این نغمۀ مبارک، باد:

شهدا عیدتان مبارک باد

 

ای همه انبیا بپا خیزید

که خداتان امام مهدی داد

 

عیدها داشتیم در عالم

این چنین عید کس ندارد یاد

 

همۀ عیدهاست در این عید

این بوَد عید چارده میلاد

 

آفتاب جمال حق تابید

سایه‌اش بر سر وجود افتاد

 

با ظهور امام مهدی ما

پر شود عالم از عدالت و داد

 

پای مستکبرین فتاد به دام

دست مستضعفین ز بند آزاد

 

آسمان گفت یا امام حسن

نرجس امشب حسین دیگر زاد

 

آرزوی محمّد و آلش

پای در عالم وجود نهاد

 

چشم زهرا به مهدیش روشن

باغ نرجس به نرگسش آباد

 

پرچم سرخ کربلا امشب

تا سحرگاه می‌زند فریاد

 

کاین پسر دست انتقام خداست

طالب خون سیدالشهداست

 

بند چهارم

 

چشم عالم به ماه منظر او

به هوای ظهور دیگر او

 

ذوالفقار علی بوَد در دست

ز ره مصطفی به پیکر او

 

پیش رویش نبی به استقبال

همره او دعای مادر او

 

هم سر دست چادر زهرا

هم لباس حسین در بر او

 

سیصد و سیزده خدایی مرد

بسته صف جان به کف برابر او

 

ذکر پیوستۀ «حسین حسین»

در نفس‌های روح‌پرور او

 

گوئیا با دو چشم می‌بینم

گشته عباس میرِ لشکر او

 

پایگاه حکومتش کوفه

همه عالم بوَد به محضر او

 

آفتاب امیدِ فاطمه اوست

سایۀ کبریاست بر سر او

 

پیشتر از قیامت کبرا

همه گردند مست کوثر او

 

نه حجاز و عراق، نه ایران

همه عالم شود مسخّر او

 

شب وجد و سرور تبریک است

فـرج اهـلبیت نـزدیک است

 

بند پنجم

 

ای خزان را بهار- ادرکنی

ابر رحمت ببار- ادرکنی

 

اسداللهِ بیشۀ هستی

دستِ پروردگار- ادرکنی

 

تا به کی سیل اشک‌ها جاری؟

تا به کی انتظار؟ ادرکنی

 

شیعه را بی‌تو انتظار بوَد

بدتر از احتضار، ادرکنی

 

پسر مرتضی علی- الغوث

وارث ذوالفقار- ادرکنی

 

آخرین تیر ترکش توحید!

از کمان سر برآر- ادرکنی

 

چارده قرن مادرت زهراست

به تو امیدوار- ادرکنی

 

آفتابا ببین که بی‌تو شده

روز ما شام تار، ادرکنی

 

ذوالجناح حسین بار دگر

چون تو خواهد سوار، ادرکنی

 

تو خداوندگار را دستی

دست از ما مدار- ادرکنی

 

تو که خورشید عالم جانی

تا به کی پشت ابر پنهانی

 

بند ششم

 

نه زمین باد نه زمان بی‌تو

وه چه زشت است آسمان بی‌تو

 

آخرین سهم من مرام‌الله

قامت عدل شد کمان بی‌تو

 

چشم یاران تو چو زخم شهید

گشته پیوسته خون‌فشان بی‌تو

 

ذکر ما در هجوم ظلم و ستم

گشته «الغوث الامان» بی‌تو

 

شعلۀ «الفراق» جای نفس

خیزد از سینه جهان بی‌تو

 

گفتم آیی که جان فدات کنم

در وجودم نمانده جان بی‌تو

 

نه به گل هست چشمِ دیدارم

نه به دل شوقِ بوستان بی‌تو

 

دور هم صبح جمعه‌ها تا کی

جمع گردند دوستان بی‌تو؟

 

نه دگر پیر طاقت صبرش

نه نشاط است در جوان بی‌تو؟

 

گرچه باشد چراغ بسیارش

مانده تاریک، جمکران بی‌تو

 

قبر پنهان مادرت زهرا

همچنان مانده بی‌نشان بی‌تو

 

ای شفابخش زخم سینه بیا

پـاسخ نالۀ مدینه بیا

 

بند هفتم

 

روزی آید که جانِ جان آید

جان نو در تن جهان آید

 

روزی آید که این جهان بر ما

خوشتر از گلشن جنان آید

 

تیرگی‌ها همه کنار روند

شاهد نور در میان آید

 

همه احرام نور می‌بندند

که حرم در حرم عیان آید

 

روزی آید که بهر یاری او

پور مریم از آسمان آید

 

روزی آید که عالم هستی

بر همه کعبۀ امان آید

 

روزی آید که منجی عالم

بر نجات جهانیان آید

 

روزی آید کز آتش نمرود

لاله بیرون چو بوستان آید

 

گرگ‌های درنده را گویید

آخر این گله را شبان آید

 

همه گل‌ها به خنده می‌گویند

باز در باغ، باغبان آید

 

به خدا شیعه صاحبی دارد

به خدا صاحب‌الزمان آید

 

جان به کف ای تمام منتظران

کـز ره آیـد امـام منتظران

 

بند هشتم

 

نه فقط چشم ماست منتظرت

ملک بی‌انتهاست منتظرت

 

از همان شب‌ که وحی نازل شد

خاتم‌الانبیاست منتظرت

 

چار ارکان کعبه، حجر و مقام

مروه، زمزم، صفاست منتظرت

 

از شب رحلت رسول‌الله

علیِ مرتضاست منتظرت

 

کوچه‌های مدینه می‌گویند

حسن مجتباست منتظرت

 

از زمانی که گوشواره شکست

چشم خیرالنساست منتظرت

 

به خداوند می‌خورم سوگند

خون خون خداست منتظرت

 

بر سر قبۀ مزار حسین

پرچم کربلاست منتظرت

 

علم و مشک و دست چشم به راه

ساقی نینواست منتظرت

 

نوک نی پای خطبۀ زینب

سر از تن جداست منتظرت

 

صوت قرآن سیدالشهدا

سرِ از تن جداست منتظرت

 

اگـر آتش از آسمـان بارد

شیعه تنها تو را تو را دارد

 

بند نهم

 

ای به پیغمبران امید بیا

ای خداوند را نوید بیا

 

طالب خون سیدالشهدا

مرهم زخم هر شهید بیا

 

قامت راست قامتان بی‌تو

چون قد فاطمه خمید بیا

 

یوسفا همچو دیدۀ یعقوب

موی اسلام شد سفید بیا

 

صبر اسلام شد تمام ببین

جان شیعه به لب رسید بیا

 

تو به هر جمعه اشک ما دیدی

دیدۀ ما تو را ندید بیا

 

به همان ناله‌ای که در پس در

فاطمه از جگر کشید بیا

 

همه در انتظار روز ظهور

همه در هالۀ امید بیا

 

به خدا که خدا تو را ز آغاز

بر چنین روز آفرید بیا

 

به سرشکی که در عزای حسین

دائم از دیده‌ات چکید بیا

 

به سری کز قفا بریده شده

به دلی کز سنان درید بیا

 

همه چشمند تـا تـو بـاز آیی

همچو خورشید دیده بگشایی

 

بند دهم

 

تو یگانه امام منتظری

تو نویدِ نجاتِ هر بشری

 

آشکار همیشه پنهانی

آفتاب همیشه جلوه‌گری

 

تو فروغ دو دیدۀ زهرا

تو امید دل پیامبری

 

تو به اسلام و دین یگانه پدر

تو تمام ائمه را پسری

 

ثانی احمد و نظیر علی

فاتح بدر و خیبر دگری

 

تو فروغ چهارده خورشید

تو تجلای چارده قمری

 

تو دُرِ ناب یازده دریا

تو حسن را ستارۀ سحری

 

تو به سینای آرزو موسی

تو به طور امیدها شجری

 

کربلا سامره نجف مشهد،

یا به سوی مدینه ره سپری؟

 

ما ز تو غافلیم و بی‌خبریم

تو ز ما لحظه لحظه باخبری

 

آن که مولای عالم است تویی

آن که در جمع ما کم است تویی

 

بند یازدهم

 

ای دو عالم ز مقدمت گلزار

قدمی هم به چشم ما بگذار

 

ما همه تیرگی و تو خورشید

ما همه تشنه و تو ابر بهار

 

چند «عجل علی ظهور» به لب

چند چشم انتظار دولت یار

 

وعدۀ ما و تو کنار حرم

روز اوّل گذاشتیم قرار

 

به محمّد قسم تو می‌آیی

می‌گشایی نقاب از رخسار

 

می‌رسد نغمۀ انا المهدیت

به همه خلق از یمین و یسار

 

تو بیا روضۀ حسین بخوان

تو بیا از دو دیده اشک ببار

 

تو بیا قاتلین فاطمه را

پسر فاطمه ز قبر در آر

 

داد زهرا از آن گروه بگیر

بار غم از دل علی بردار

 

همه گویند بهر روز ظهور

صبر باید «و نِعم عقبی الدار»

 

چه کنم داده‌ام ز دست شکیب

چه کنم در دلم نمانده قرار

 

ترسم آن دم که چهره بگشایی

در کنــار جنــازه‌ام آیــی

 

بند دوازدهم

 

نقل هر بزم صحبت مهدی است

دولت عدل دولت مهدی است

 

ما همه در حضور او هستیم

گرچه دوران غیبت مهدی است

 

وسعت بی‌حدود ملک خدا

پایگاه حکومت مهدی است

 

گو همه شرق و غرب حمله کنند

شیعه در ظلّ رایت مهدی است

 

شوکت و قدرت ستمکاران

همه پامال قدرت مهدی است

 

خال و خط محمّدی پیدا

در تماشای صورت مهدی است

 

هیچکس نیست مصلح عالم

این قبا وقف قامت مهدی است

 

به تمام موالیان گویید

که ولایت، ولایت مهدی است

 

آسمان و زمین و لیل و نهار

در پناه حکومت مهدی است

 

بگذارید کافران بکشند

جرم شیعه، محبت مهدی است

 

عدل و آزادی و حقوق بشر

در نظام عدالت مهدی است

 

دست (میثم) بوَد به دامانش

پـدر و مــادرم بـه قربانش

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

در ولادت حضرت امام زمان (عج) 822

در ولادت حضرت امام زمان (عج)

 

سامره امشب ز شب های دگر زیباتری

در جلال و در شرف امّ القرای دیگری

 

سر به سر لبریز از عطر گل پیغمبری

جنّة الفردوس یا باغ محمّد (ص) پروری

 

کعبۀ دل قبلۀ جان یا که شهر حیدری

مهدی از تو تو دل از خلق دو عالم می بری

 

هست و بود کبریا را در بغل بگرفته ای

جان ختم الانبیا را در بغل بگرفته ای

 

سامره امشب چو باغ لاله از هم واشدی

کعبه را در بر گرفتی قبلۀ دلها شدی

 

با صفاتر از حرم خرّم تر از سینا شدی

روحبخش روح عیسی طور صد موسی شدی

 

نور بخش چشم خورشید جهان آرا شدی

الله الله زادگاه یوسف زهرا شدی

 

خویش را محو جمال شاهد اقبال کن

خنده زن با لاله خندان نرگس حال کن

 

آخرین مرد قیام اهلبیت است این پسر

وارث خون تمام اهلبیت است این پسر

 

گفتگوی صبح و شام اهلبیت است این پسر

صاحب کلّ مقام اهلبیت است این پسر

 

تیغ بیرون از نیام اهلبیت است این پسر

بلکه دست انتقام اهلبیت است این پسر

 

انتقام خون مظلومان به دین اوست دین

از شب میلاد گوید یالثارات الحسین

 

عاشقان با بذل جان گلبانگ جانان بشنوید

بانگ تبریک از خدای حیّ منّان بشنوید

 

ذکر جاء الحق ز نخل و باغ و بستان بشنوید

نام مهدی از زبان هر مسلمان بشنوید

 

وصف آن گل راز مرغان خوش الحان بشنوید

اهل قرآن از زبانش صوت قرآن بشنوید

 

سورۀ قدر از دهان او طنین انداخته

شورها در آسمان و در زمین انداخته

 

این چراغ آرزوی دودمان آدم است

این نه یک آیت که در معنی کتاب محکم است

 

انبیا را اوّل است و اولیا را خاتم است

این نه یک طفل زمینی پیر عرش اعظم است

 

این مسیحای عزیز یازده عیسی دم است

ای حکیمه احترامش کن که جان عالم است

 

این همه بود و هم هست امام عسکری است

همچو قرآن بر سر دست امام عسکری است

 

ای عروس بیت آل فاطمه مادر شدی

مادر تنها انید آل پیغمبر شدی

 

عطر زهرایی گرفتی کوثر کوثر شدی

الله الله در پسر زادن ز مریم سر شدی

 

بحر موّاج شرف را از شرف گوهر شدی

اسمان احمدی ماهی خدا منظر شدی

 

حبّذا مرآت ذات ذوالجلال آورده ای

چارده معصوم را در یک جمال آورده ای

 

ای کویر دل بهار از ابر رحمت بار تو

ای چراغ آفرینش روشن از رخسار تو

 

ای صفای انتظار از دامن گلزار تو

آفتاب آورده سر بر سایه دیوار تو

 

شهریارا شهریاران بَرده ی بازار تو

عید ما یک لحظه، آهن لحظۀ دیدار تو

 

تیره گی ها عاقبت مغلوب نورث می شود

شام صبح از نور خورشید ظهورت می شود

 

باغبانا تشنه گلهای بهارت تا به کی

حملۀ باد خزان بر لاله زارت تا به کی

 

زاغ های زشت گرد شاخسارت تا به کی

آفتاب کعبه، کعبه بی قرارت تا به کی

 

چشم مظلومان عالم اشکبارت تا به کی

پرچم ثاراللّهی چشم انتظارت تا به کی

 

کی شود عدل تو در کلّ زمین کامل شود

با ظهورت آیه ی اکمال دین کامل شود

 

ای خدا را دست و بازو دست بر شمشیر کن

آیۀ فتحاً مبین را بر همه تفسیر کن

 

آفرینش را پر از گلواژۀ تکبیر کن

سرکشان را دست وپا در حلقۀ زنجیر کن

 

کلّ عالم را به تیغ عدل خود تسخیر کن

نار عاشورائیان را نور عالمگیر کن

 

ای خدا را دست قدرت ای علی را نور عین

تا به کی فریاد ما این الحسن این الحسین

 

یابن طاها داد دندان پیمبر را بگیر

داد عترت داد قرآن داد حیدر را بگیر

 

داد احمد داد محسن داد مادر را بگیر

داد زینب داد ثارالله اکبر را بگیر

 

همچو قرآن در بغل آن جسم بی سر را بگیر

انتقام اکبر و عبّاس و اصغر را بگیر

 

زیر و رو کن کاخ استبداد و حکم داد کن

از اسارت عمّه های خویش را آزاد کن

 

سیّدی انسیّةُ الحورا صدایت می زند

بین آن دیوار و در زهرا صدایت می زند

 

صحنه ی خونین عاشورا صدایت می زند

دور مقتل زینب کبرا صدایت می زند

 

کودکی در دامن صحرا صدایت می زند

تشنه ای گم کرده سقّا را صدایت می زند

 

ای ظهورت بر همه میلاد هم عهدی بیا

نخل «میثم» می زند فریاد یا مهدی بیا

 

 حاج غلامرضا سازگار (میثم)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

ولادت حضرت علی اکبر (ع) 757

در ولادت حضرت علی اکبر (علیه السلام) 

 

دوبــاره در جهـان پیغمبر آمد

کــه میـلاد علــی اکبــر آمـد

 

اَلا یا فاطمه چشم تو روشن

حسینت را حسین دیگر آمد

که میلاد علی اکبر آمد

 

محمـد یــا پیمبــــر زاده لیلا

رســـول الله دیگــر زاده لیلا

چراغ و چشم حیدرزاده لیلا

امــام مجتبـی را مظهـر آمد

که میلاد علی اکبر آمد

 

عیـــان آئینــۀ داور شـــد امشب

عروس فاطمه، مادر شد امشب

چـراغان بیـت پیغمبر شد امشب

کـه هـر نسـل جـوان را رهبر آمد

که میلاد علی اکبر آمد

 

عیــان نــور حـق از بیت ولا شد

زمین خرّم تر از عرش علاء شد

عیــان مــاه شهیـد کربـلا شـد

صــلا از مهــر و مـاه و اختر آمد

که میلاد علی اکبر آمد

 

عیان شد مصطفی را اشبه الناس

بـه رخسـارش زنـد گلبوسه عباس

حسن می‌بوید او را چون گل یاس

تبسّــم از لـــب زیـنـب بــــــر آمــــد

که میلاد علی اکبر آمد

 

به گلشن‌ها فراز شاخساران

بود این جمله در صوت هزاران

گل لیلا شکفت و شد بهاران

بهـــاران را بهـــاری بهتــر آمد

که میلاد علی اکبر آمد

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

ولادت حضرت علی اکبر (ع) 754

در ولادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)

 

خدا را جلوه ی دیگر مبارک

یم توحید را گوهر مبارک

 

سپهر نور را اختر مبارک

علی بر آل پیغمبر مبارک

 

کند دل دم به دم یاد محمّد

که شد تکرار میلاد محمّد

 

خرد را رهبری آگاه دادند

جوانان را چراغ راه دادند

 

سپهر معرفت را ماه دادند

ولایت را ولی الله دادند

 

ولی الله ولی در بر گرفته

محمّد یا علی در بر گرفته

 

سپهر عصمت و تقوی قمر زاد

عروس حضرت زهرا پسر زاد

 

به خَلق و خُلق و خو پیغامبر زاد

که خیر الخلق را خیر البشر زاد

 

شگفتا باز احمد آفریدند

محمّد را محمّد آفریدند

 

سراپا نخله ی طور است این طفل

همه نورٌ علی نور است این طفل

 

تمام شور عاشور است این طفل

بگو قرآن منشور است این طفل

 

کلام یوسف زهرا گواهی است

که او ممسوس در ذات الهی است

 

تماشایش ز زهرا می برد دل

تجلاّیش زبابا می برد دل

 

نه او تنها زلیلا می برد دل

زاهل البیت یکجا می برد دل

 

حسین بن علی را نور عین است

علی آری علیّ بن الحسین است

 

دعای نور در مرآت رویش

نوای وحی در خون گلویش

 

حدیث عشق بابا گفتگویش

نگاه حضرت عبّاس سویش

 

امامت از جمالش در تجلاّست

نگاهش گه به زینب گه به لیلاست

 

دو چشمش چشم حقّ بین پیمبر

دو ابرو ذوالفقار شیر داور

 

دو بازو بازوی عبّاس و حیدر

دو لعل لب نه، دو یاقوت احمر

 

از او بیت ولایت گشته گلشن

حسین بن علی چشم تو روشن

 

سیادت بنده ی او بنده ی او

شهادت زنده ی او زنده ی او

 

شرف، ایمان، ادب، پاینده ی او

پیام کربلا در خنده ی او

 

چه گویم هر چه گویم بهتر است این

تعالی الله علیّ اکبر است این

 

دلش دریای ایمان حسین است

درون پیکرش جان حسین است

 

جمالش عید قربان حسین است

ببوسیدش که قرآن حسین است

 

به خاکش دل به پایش جان فشانید

به چشم و ابرویش قرآن بخوانید

 

سلام الله بر ماه جمالش

صفات الله در خلق و خصالش

 

جلال الله زهی قدر و جلالش

ولی الله بینای کمالش

 

رخش نادیده شمع محفل ماست

زیارتنامه اش لوح دل ماست

 

سلام از مات ای روح معانی

علی اکبر رسول اللهِ ثانی

 

نبوّت را کتاب آسمانی

ولایت را فروغ جاودانی

 

علی، زهرا، پیمبر، بر تو نازد

پدر تا صبح محشر بر تو نازد

 

تو حقّ را از ازل در خویش دیدی

تو در قلب پدر شور آفریدی

 

تو دل از هر چه جز جانان بریدی

تو بانگ ارجعی را می شنیدی

 

به پاس حقّ مقاوم ایستادی

به «میثم» نه به عالم درس دادی

 

حاج غلامرضا سازگار 

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

ولادت شاهزاده حضرت علی اکبر (ع) 749

ولادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)

 

امشب دل نسل جوان دارد سرور دیگری

امشب خدا در هر سری افکنده شور دیگری

 

امشب به جان اهل دل تابیده نور دیگری

دل پیش دلبر یافته فیض حضور دیگری

 

ماه محمد (ع) طلعتی از برج زهرا آمده

یا بار دیگر در حجاز احمد به دنیا آمده

 

لیلا در آغوش سحر شمس الضحی آورده ای

قرآن گرفتی در بغل یا مصطفی آورده ای

 

زادی علی دیگری یا مرتضی آورده ای

حسن خداوند است این یا مجتبی آورده ای

 

یا لله عجب شوری تو در نسل بتول انداختی

الحق که آل الله را یاد رسول انداختی

 

تکرار کن و الشمس را عکس جمالش را ببین

بگشای قرآن را سپس خلق و خصالش را ببین

 

با بال جان پرواز کن اوج کمالش را ببین

در بین آل فاطمه قدر و جلالش را ببین

 

آری تو ثارالله را مرآت داور زاده ای

گوئی که همچون آمنه امشب پیمبر زاده ای

 

در بوستان فاطمه سرو روان است این پسر

جان رسول الله را آرام جان است این پسر

 

هم یک جهان جان است و هم جان جهان است این پسر

در پیشه قرآن و دین شیر ژیان است این پسر

 

هم اشرف الخلق است این هم اشجع الناس است این

هم در ره عشق و وفا همگام عباس است این

 

این است کاندر کودکی روح عبادت یافته

پا در جهان نگذاشته را سعادت یافته

 

نا کرده تر از شیر ، لب رمز شهادت یافته

رشد و نمو نایافته درس رشادت یافته

 

نسل جوان را این پسر در هر زمان رهبر بود

چشم و چراغ فاطمه نامش علی اکبر بود

 

در ماه شعبان کامده آئینه دل منجلی

بر زاده خیرالبشر زاده دو مادر دو علی

 

آن شمع بزم عارفان این شیر میدان یلی

آن در ولا حق را ولی این بربلا گفته بلی

 

آن ماه تابانی بود ، در دست لیلای عرب

این مهر رخشانی بود ز ان مام ایرانی نسب

 

یاد ارد از حسن نبی عشق رخ دلجوی او

تفسیر ایات نبی در خال و خط روی او

 

نور نبوت جلوه گر در خلق و خلق و خوی او

بس دل که گم گردیده در پیچ و خم گیسوی او

 

آری مه لیلاست این کز پرده بیرون آمده

وز شوق دیدارش جهان یکباره مجنون آمده

 

ماهی که می بخشد بجان فیض لقاء الله را

ماهی که برق خنده اش سورانده مهر و ماه را

 

ماهی که مجنون ساخته یادش دل آگاه را

ماهی که بر نسل جوان روشنگر آمد راه را

 

ماهی که خط سبز ، آن از وهم ها بالا شده

ماهی که در معراج خون ، مهر سپهر لا شده

 

ماهی که چشم مست دل گردیده و شد گردون او

دردا که با خون شسته شد رخساره گلگون او

 

روی حسین ابن علی شد لاله گون با خون او

لیلا به صحرای بلا از غصه شد مجنون او

 

مهری که از تیغ ستم فرق منیرش چاک شد

در محشر کرب و بلا یک نی بلند از خاک شد

 

تا پیکر صد چاک او گردید در خون غوطه ور

آمد کنار کشته اش ریحانه خیرالبشر

 

بگرفته همچون جان خود ، آن جسم خونین را ببر

آنسان که گویی داد جان آنجا پسر هم با پدر

 

بر بند لب خاموش شو « میثم » ز شرح ماتمش

ترسم که بگذارد جهان جان بر سردار غمش

 

حاج غلامرضا سازگار (میثم)

ولادت حضرت علی اکبر (ع) 745

 در مدح حضرت علی اکبر (علیه السلام)

 

الا ای ماه شعبان! ماه احمد را تماشا کن

جمال بی‌مثال حیّ سرمد را تماشا کن

 

در اقطاع زمین خلد مخلّد را تماشا کن

محمّـد را محمّد را محمّد را تماشا کن

 

ولادت یافت با حُسن رسول الله، زیبایی

جمـال ماه لیلا را ببین با چشم زهرایی

 

مبارک باد بر ثارالله‌ این جانِ حسین است این

ببوسیدش بخوانیدش که قرآن حسین است این

 

دُرِ دریای رحمت زیب دامان حسین است این

چراغ ماه، یا خورشید تابان حسین است این؟

 

شگفتـا در جمـال او جمـال کبریا بینم

حسن بینم علی بینم نبی بینم خدا بینم

 

امیرالمؤمنین جدّ و علی شـد نـام نیکـویش

صدای «یا علی» آید به گوش از تـار هر مویش

 

علی خصلت،علی هیبت،علی خلقش،علی خویش

عجـب نبْـوَد که بابـا بوسـه آرد بـر دو بازویش

 

علی ای نفْس پیغمبر! پیمبر بین، پیمبر بین

به روی دست لیلا حضرتِ عباسِ دیگر بین

 

خداوندا چه خوانم گر نخوانم روح ایمانش

حسین ابن علی پیغمبر و این است قرآنش

 

دهان و چشم و ابرو: کوثر و تطهیر و فرقانش

حسین ابن علی پیغمبر و این است قرآنش

 

وجـودش از وجـود رحمۀ للعالمیـن گوید

یقین دارم که صورت‌آفرینش آفرین گوید

 

سـزد تـا خاتـم پیغمبران گوید ثنای او

عجب نبْوَد اگر جبریل وحی آرد برای او

 

دوای درد جان ارا دل در خاک پای او

بهشـت روح ثـارالله حسـن دلربــای او

 

امیرالمؤمنین زهـرا پیمبر دوستش دارد

امام مجتبی همچون برادر دوستش دارد

 

قیامت قامتان بستند قامت بهر تعظیمش

هزاران بوذر و مقداد و سلمانند تسلیمش

 

سر و جان همه خوبان عالم باد تقدیمش

علـوم اوّلیــن و آخـرین محتاج تعلیمش

 

نبی را نورعین است این چراغ عالمین است این

حسین‌بن‌علی را جان، علی‌بن‌الحسین است این

 

چـه قرآنـی که بـا قـرآن توانی کرد تفسیرش

چه خورشیدی که از خورشید دل برده است تصویرش

 

بـه هنگـام رجـز تکبیـر مـی‌نازد بـه تکبیرش

شجاعت رنگ می‌بازد به پیش برق شمشیرش

 

«کرامت»خشتی از کویش«دعا»دائم دعاگویش

«ادب»خاک کف پایش،«شرف»ریگ ته جویش

 

الا ای خضرِ رحمت تشنه‌کامِ لعلِ لب‌هایت!

خجل گردیده زیبایی، ز شرم روی زیبایت

 

زیــارت نامــۀ زوار ثــارالله، سیمــایت

حسین ابن علی گردیده محو قد و بالایت

 

جـلال احمـد و آلـت، جمـال الله تمثالت

سر و جان خاک درگاهت، دل بابا به دنبالت

 

همانا گرد خورشید ولایت ماه یعنی تو

شهیدان فضیلت را چراغ راه یعنی تو

 

محمّد را تجلای جلال و جاه یعنی تو

ولــی‌الله فرزنــدِ ولــی‌الله یــعنی تو

 

تو روح عشق و ایمانی، تو ثارالله را جانی

تو هم دلبند توحیدی تو هم فرزند قرآنی

 

تو وجه اللّهی و از احمد مختار دل بردی

تو سیف اللّهی و از حیدر کرار دل بردی

 

تو از خون خدا در مکتب ایثار دل بردی

تو حتی از عدو در عرصۀ پیکار دل بردی

 

تو تـا صبـح قیامت نـور دادی خلق عالم را

تو از بار مضامین سبز کردی نخل «میثم» را

 

غلامرضا سازگار

ولادت شاهزاده حضرت علی اکبر (ع) 744

ولادت شاهزاده حضرت علی اکبر (علیه السلام)

 

ای اهل سماوات بریزید ستاره

میلاد محمّد شده تکرار دوباره

امشب همه والشمس بخوانید

از پارۀ دل گل بفشانید

یوسف زهرا علی اکبر

خوش آمدی علی‌اکبر

 

این آینۀ ختم رسل هست حسین است

انگار محمّد به سرِ دست حسین است

این لاله و ریحان حسین است

والله قسم جان حسین است

یوسف زهرا علی اکبر

خوش آمدی علی‌اکبر

 

این در دل شب شمع شب تار حسین است

در دامن گهواره گرفتار حسین است

هم ختم رسل را جگر است این

هم خون خدا را پسر است این

یوسف زهرا علی اکبر

خوش آمدی علی‌اکبر

 

میکال بخوانید بر او لاله ببارد

جبرییل بگویید بر او وحی بیارد

لیلا ثمرت باد مبارک

قرص قمرت باد مبارک

یوسف زهرا علی اکبر

خوش آمدی علی‌اکبر

 

سر تا به‌قدم حسن خدایی علی‌اکبر

انگار که پیغمبر مایی علی‌اکبر

تو چشم و چراغ همه هستی

قرآن حسین بر سر دستی

یوسف زهرا علی اکبر

خوش آمدی علی‌اکبر

 

یا فاطمه امشب به عروست نظری کن

در بیت امام شهدا جلوه‌گری کن

لیلا که سلامش ز خدا باد

بر دسته‌گلت دسته‌گلی داد

یوسف زهرا علی اکبر

خوش آمدی علی‌اکبر

 

حاج غلامرضا سازگار

ولادت حضرت علی اکبر (ع) 743

در ولادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)

 

امشب به زمین خلد شده پیدا

نادیده رخ خالق سر مد شده پیدا

 

در بیت ولا روی محمد (ع) شده پیدا

با خلق بگوئید که احمد شده پیدا

 

حق داده به شاه شهدا دسته گل امشب

تبریک بگوئید به ختم رسل امشب

 

خیزید که حورا غزل عشق سروده

آئید که از کعبه علی جلوه نموده

 

فرزند حسین بن علی چهره گشوده

دل از پدر و زینب و عباس ربوده

 

پیداست در او جلوه پیغمبر و الش

گل بوسه گرفته حسن از ماه جمالش

 

بر ، داد به هستی شجر عصمت لیلا

حورا ز بهشت آمده بر خدمت لیلا

 

انداخت گل از وجد و شعف طلعت لیلا

لبخند زند فاطمه بر صورت لیلا

 

با آمنه گوئید عروست پسر اورد

سر تا به قدم مثل تو پیغامبر اورد

 

در ظلمت شب مرغ سحر خوش خبری کرد

خورشید حسین بن علی جلوه گری کرد

 

بیرون شد و بر نسل جوان راهبری کرد

طفلی که به مخلوق دو عالم پدری کرد

 

بر خلق صفا داد صفا داد صفا داد

بر درد شفا داد شفا داد شفا داد

 

او باقی و خوبان دو عالم همه فانیش

پیران همه مرهون عنایت به جوانیش

 

تا آن سوی عالم اثر لطف نهانیش

صد باغ بهار است به یک برگ خزانیش

 

او قلب نبی عشق علی جان حسین است

جانش نتوان گفت که جانان حسین است

 

زینب شده محبوب به سیمای نکویش

لیلا زده از پنجه دل ، شانه به مویش

 

به خنده گشودند همه دیده بسویش

از بوسه عباس گل انداخته رویش

 

تا دید پدر طلعت نورانی او را

بوسید سر و صورت و پیشانی او را

 

این است که رخ رنگ شد از خون خدایش

این است که بوسند سر و رو ، شهدایش

 

لین است که جان همه عالم بفدایش

این است که گفته است معاویه ثنایش

 

نامش علی و اشبه مردم برسول است

ریحانه ریحانه زهرای بتول است

 

این یوسف لیلاست که یوسف شده ماتش

پیوسته فرستاده ز کنعان صلواتش

 

هم محو کمال آمده هم محو صفاتش

آثار محمد (ع) متجلاست ز ذاتش

 

یعقوب اگر صورت زیباش ببیند

از شوق دگر بر یوسف ننشیند

 

ای خیل ملائک ز سما لاله فشانید

امشب شب عید است همه مدح بخوانید

 

عیدی خود از یوسف زهرا بستانید

از جام طهورا همگان را بچشانید

 

با شادی و با خنده و با زمزمه امشب

تبریک بگوئید به زهرا و به زینب

 

ای سایه ای از قامت و قد توقیامت

وی موکب دل را سر کوی تو اقامت

 

اسلام ز زخم بدنت یافت سلامت

زیباست بر اندام تو دیبای امامت

 

لطفی که به سوی حرمت راه بپوئیم

میلاد تو را پیش تو تبریک بگوئیم

 

تو مهر فروزان سماوات هدائی

تو مثل عمو چشم و چراغ شهدائی

 

تو زنده به عشقی و در این راه فدائی

تو خون خدا و پسر خون خدائی

 

با عشق تو ز آغاز سرشته گل "میثم

تو در دلی و هست مزارت دل "میثم"

 

غلامرضا سازگار

ولادت شاهزاده حضرت علی اکبر (ع) 734

ولادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)

 

امشب به شباب رهبر آمد

میلاد علی ­اکبر آمد

 

در ماه نبی علی عیان شد

یا آمنه را پیمبر آمد؟

 

یا فاطمه باز مجتبی زاد؟

یا آن که حسین دیگر آمد؟

 

خورشد حسین و ماه لیلا

با چهره نور گستر آمد

 

از گلبن سبز عشق و ایثار

بوی گل و عود و عنبر آمد

 

از مدح ملک بسی نکوتر

از وصف بشر فراتر آمد

 

در دامن کعبه ولایت

امروز دوباره حیدر آمد

 

عقلی که به دیده­اش توان دید

روحی که بود مصور آمد

 

با دیدن او عزیز زهرا

جان دگرش به پیکر آمد

 

از دامن مادری مکرم

زیبا پسری مطهر آمد

 

آئینه روی احمد است این

سر تا به قدم محمد است این

 

ای بحر شرف، گهر مبارک

وی نخل کمال، بر مبارک

 

بر چرخ ادب، ستاره

در برج ولا، قمر مبارک

 

در حسن بشر، ملک گرامی

با خوی ملک، بشر مبارک

 

بر شیر خدا و بر حسینش

دیدار پیامبر مبارک

 

مرآت جمال دادگر باد

بر حجت دادگر مبارک

 

در باغ نبوت و ولایت

سر سبزترین شجر مبارک

 

از این شجر همیشه سر سبز

بر آل علی ثمر مبارک

 

فرزند بدین جلالت و قدر

بر مادر و بر پدر مبارک

 

زینب شده بود پای بستش

عباس گرفت روی دستش

 

این حسن نبی است یا رخ اوست

این تیغ علی است یا دو ابروست؟

 

این رشته جان ماست یا زلف

این سلسله دل است یا موست؟

 

این قامت اوست یا قیامت

یا سر و بلند بر لب جوست؟

 

زیبائی انبیا خلاصه

در مصحف روی آن خدا روست

 

هم چار امام محو رویش

هم ختم رسل ورا ثناگوست

 

در برگرفته همچو جانش

از بس که حسین داردش دوست

 

رویش همه را چراغ ایمان

کویش همه را بهشت مینوست

 

گلبوسه باب بر، جبینش

هر چیز به جای خویش نیکوست

 

از او نشوم جدا اگر چه

دشمن کند از تنم جدا پوست

 

خاک در اوست آبرویم

هر جا که روم کنار اویم

 

ای یوسف مصر عشق بازی

عشق از تو نموده سرفرازی

 

افتاده به پات سربلندی

گردیده گدات بی­نیازی

 

یوسف به ثنات لب گشوده

در مصر به نغمه حجازی

 

از ماست هماره چاره جوئی

از توست همیشه چاره سازی

 

رخسار تو شمع دلفروزی

لبخند تو روح دلنوازی

 

بر دادن جان به راه جانان

پیش از شهدات پیشتازی

 

بی فیض محبت تو باشد

یک عمر نماز، بی نمازی

 

جز عشق تو ای حقیقت عشق

عشق دگران، بود مجازی

 

لبخند تو را از شب ولادت

با قلب حسین کرده بازی

 

اوصاف تو را حسین گوید

ما را نرسد زبان درازی

 

تنها نه علی اکبری تو

زهرا و حسین و حیدری تو

 

حاج غلامرضا سازگار (میثم)

ولادت حضرت امام سجاد (ع) 697

در ولادت حضرت امام سجّاد (علیه السّلام)

 

ای بحر شرف، گهر مبارک

ای شمس ضحی، قمر مبارک

 

ای بانوی شهر، شهر بانو

دیدار رخ پسر مبارک

 

ای مادر نه امام تبریک

ای نخل ولا ثمر مبارک

 

این دسته گل حسین بر تو

از خالق دادگر مبارک

 

این آیت محکم حسین است

قرآن مجسم حسین است

 

خورشید سپهر پرور است این

یا عبد خدای منظر است این

 

دوم علی حسین زهرا

سر تا به قدم پیمبر است این

 

لبخند بزن به ماه رویش

زیرا که حسین دیگر است این

 

دردانة چار بحر توحید

منظومة هشت اختر است این

 

این سید کل ساجدین است

مولای همه مجاهدین است

 

شعبان به ولادتش معظّم

قرآن به ولایتش منظّم

 

در هر ورق صحیفة او

قرآن نخوانده‌ای مجسّم

 

خوانند فرشتگان ثنایش

مانند دعای نور با هم

 

بخشد به دعا تلاوتش روح

همچون نفس مسیح مریم

 

رویش که بهشت عالمین است

گلخانة بوسة حسین است

 

گل آینه‌دار خلق و خویش

دل تشنة کوثر سبویش

 

در طور دعا، هزار موسی

مدهوش به شوق گفتگویش

 

دست همه اولیا به دامن

چشم همه انبیا به سویش

 

لبخند زند عزیز زهرا

هر صبح به بوستان رویش

 

جان مست نوای دلنوازش

آغوش حسین مهد نازش

 

ای آینة جمال سرمد

سر تا به قدم تمام احمد

 

فرزند حسین، نجل زهرا

سجاد، علی، ابا محمد

 

تو دست خدا و گردش چرخ

پیداست که با یَد تو باید

 

از خالق ذوالجلال و از خلق

بر جان و تنت سلام بی‌حد

 

مشتاق نیاز بی‌نیازت

سجادة عشق جانمازت

 

قرآن خط حسن نازنینت

گلبوسة سجده بر جبینت

 

تنها نه ملائکه، خدا هم

مشتاق دعای دلنشینت

 

هم روی ملک در آستانت

هم دست خدا در آستینت

 

هنگام دعا صدای آمین

خیزد ز یسار تا یمینت

 

تکبیر و قیام سر فرازت

جبریل مکبِّر نمازت

 

ای در دهنت زبان قرآن

وی هر سخنت بیان قرآن

 

هم صورت تو صحیفة نور

هم در تن تو است جان قرآن

 

هم میوه و هم درخت توحید

هم روحی و هم روان قرآن

 

ارکان تو کعبة ولایت

رخسار تو بوستان قرآن

 

آمین خداست در دعایت

وحی است تمام خطبه‌هایت

 

فرماندة ملک لامکانی

سلطان زمین و آسمانی

 

در پیکر شرع روح روحی

در جسم نماز جان جانی

 

معصوم ششم ولیِّ چارم

مولا و امام انس و جانی

 

در تنگی حلقه‌های زنجیر

بخشنده به وسعت جهانی

 

تو کل وجود را امامی

در سلسله هم امیر شامی

 

ای قلة عرش جایگاهت

جنّ و بشر و ملک سپاهت

 

در دایرة خرابة شام

بر وسعت آسمان نگاهت

 

چون سیر کنی به سوی معبود

بال ملک است فرش راهت

 

با رفتن گوشة خرابه

کی کم شود از جلال و جاهت؟

 

تو مظهر حیّ داور استی

از وهم بشر فراتر استی

 

ای سجدة عرشیان به خاکت

ای روح خدا به جسم پاکت

 

تو سلسله‌دار عالم استی

از سلسلة عدو چه باکت

 

صد مصر وجود خاک راهت

صد یوسف مصر سینه چاکت

 

تا هست لوای عدل بر پا

هستند ستمگران هلاکت

 

اوصاف تو بر زبان «میثم»

باشد به بدن روان «میثم»

 

حاج غلامرضا سازگار (میثم)

در مدح حضرت امام سجاد (ع) 686

در مدح حضرت امام سجّاد (علیه السّلام) 

 

طوطی طبع من! بخوان با من

طایر خوش سخن! بخوان با من

 

من گشایم زبان و تو منقار

تا بخوانیم هر دو با دمِ یار

 

نغمه سر کن که گل شکفته شود

آنچه ناگفته مانده گفته شود

 

نغمه سر کن که روح، مست شود

روح نه، مست هر که هست شود

 

نغمه سر کن که نخل ها خوانند

با تو در باغ، گل برافشانند

 

نغمه سر کن بخوان بخوان با من

که ندانند این تویی یا من

 

با دم عبدی و کمیت بخوان

مدح سجّاده اهل بیت بخوان

 

نغمه سر کن که پنج شعبان است

شش جهت غرق روح و ریحان است

 

نغمه سر کن که جان دین آمد

حضرت زین العابدین آمد

 

عین حقّ ار فروغ عین است این

علی دوّم حسین است این

 

این پسر یادگار پنجِ تن است

شمع محفل فروز انجمن است

 

این پسر جان سیّد الشّهداست

روح و ریحان سیّد الشّهداست

 

دل نورانیش یم رحمت

هر دو چشمش دو زمزم رحمت

 

بوسه های دعا به لعل لبش

گشته بر دور سر نماز شبش

 

لطف، عادت، کرم، وظیفه ی او

کلّ توحید در صحیفه ی او

 

سخنانش همه اخ القرآن

سر به سر نور و سر به سر برهان

 

وحیِ مُنزَل نهفته در نگهش

وحی صاعد دعای شامگهش

 

این گل سرخ دامن ز زهراست

بعد بابا امام عاشوراست

 

کعبه ی عابدین، سلام سلام

سیّد السّاجدین، سلام سلام

 

قطب عرفان و قبله ی ایمان

جان دین و حقیقت قرآن

 

یوسف یوسف رسول خدا

جان شیرین سیّد الشّهدا

 

خون خون خدا به رگ هایت

شاهدم! خطبه های غرّایت

 

از دهان تو بانگ یا سُبّوح

می دهد بر تن عبادت روح

 

ای مسیح دعا دعای مسیح

ای نفس هات خوشتر از تسبیح

 

تو به عرش جلال، قائمه ای

تو حسین حسین فاطمه ای

 

پنج میقات و چار رکن و حرم

حجر و مروه و صفا، زمزم

 

به مقام تو عارفند همه

از جلال تو واقف اند همه

 

هر گیاهی به مدح اهل البیت

دعبل است و فرزدق است و کمیت

 

حجّ کعبه طواف خانه ی توست

رکن، خشتی زآشیانه ی توست

 

حجر الاسودت سلام کند

بر کف دستت استلام کند

 

وارد مسجد الحرام شدی

بهتر از کعبه احترام شدی

 

کعبه و خیل حاجیان به مطاف

همه دور سرت به حال طواف

 

پور عبد الملک از این تجلیل

ایستاده به سان عبد ذلیل

 

نه رهی تا که استلام کند

نه کسی از وی احترام کند

 

مانده بر جای خویشتن چو جسد

بر دلش سخت خورده تیر حسد

 

عربی از هشام کرد سؤال

این که باشد بدین مقام و جلال؟

 

با تجاهل به سوی او نگریست

گفت نشناسمش ندانم کیست

 

شد فرزدق خروش، سر تا پا

جست از جای خود سپند آسا

 

خواند در شأن یوسف زهرا

با فصاحت قصیده ای غرّآ

 

گفت هی هی! تجاهلت از چیست

گوش کن تا بگویمت این کیست

 

حجر و رکن و زمزم و میقات

مروه، سعی و صفا منی، عرفات

 

کوه های حجاز سر تا سر

ریگ های مقدُی مشعر

 

مستجار و مقام و حجر و حطیم

مکّه تا هز کجا که هست حریم

 

ناودان و مطاف و شادروان

کلّ حجّاج بیت، پیر و جوان

 

جبل الرّحمه خیف غار حرا

می شناسد یک به یک او را

 

همه دل بر ولایتش بستند

در مسیر هدایتش هستند

 

این فروغ حقیقت ازلی است

این جگر گوشه ی نبیّ و علی است

 

دل مؤمن پُر از محبّت اوست

نصّ حکم خدا موّدت اوست

 

با تولاّی او گرفته حیات

حجّ و صوم و صلات، خمس و زکات

 

این گل سرخ گلبن زهراست

میوه ی قلب سیّد الشّهداست

 

کرم از بذل او کرم گشته

حرم از فیض او حرم گشته

 

از دم او دعا کند پرواز

بی ولایتش قبول نیست نماز

 

حجّت حیّ سرمدش خوانند

گل باغ محمّدش خوانند

 

این خداوند را ولی است ولی

نام نیکوی وی علی است علی

 

حق فرستاده در همه اوقات

به اب و جدّ و مادرش صلوات

 

تا جهان بوده است و خواهد بود

به فرزدق درود باد درود

 

چوبه ی دار خود به شانه گرفت

سینه ی خصم را نشانه گرفت

 

بین دشمن سرود، مدح امام

«میثمش» می دهد هماره سلام

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

ولادت حضرت ابوالفضل عباس (ع) 663

در ولادت حضرت ابوالفضل (علیه السلام)

 

مادر عباس! حیدر بهر حیدر زاده‌ای

مرتضی شیرخدا، تو شیر حیدر زاده‌ای

 

بهر ثارالله، ثارالله دیگر زاده‌ای

یا علیِّ دیگر از بهر پیمبر زاده‌ای

 

آسمانِ عصمتی، قرص قمر آورده‌ای

بـر علی‌بن‌ابیطالـب پســر آورده‌ای

 

آفتاب و ماه را در مشرق رویش ببین

ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش ببین

 

بازوی خیبر‌‌گشا پیدا به بازویش ببین

صد قیامت را عیان در قد دلجویش ببین

 

روحش از گهواره تا کرب و بلا پر می‌زند

چشم‌هـایش حرف با ساقی کوثر می‌زند

 

ساقی کوثر، علی، این ساقی کرب و بلاست

نرگس چشمش خدایی، عاشق تیربلاست

 

این نه یک نوزاد کوچک این نهنگ بحر لاست

عضوعضو جسم از جان بهترش را این صلاست:

 

من ز آغـوش پـدر پرواز کردم تا حسین

با حسینم با حسینم با حسینم با حسین

 

کربلا باغ شهادت، شاخۀ یاسش منم

اشجع‌الناس است حیدر، اشجع‌الناسش منم

 

فاطمه ام‌البنین نازد که عباسش منم

هر که احساس حسینی دارد، احساسش منم

 

چشم مـن در خردسـالی عاشق تیر است و بس

شیر من در شیرخواری آب شمشیر است و بس

 

دست من دست علی، دست خدای عالم است

شیرِ شیرِ داورم، نام اسد بر من کم است

 

زخم در راه خدا بر روی زخمم مرهم است

پشت ثارالله با دست رشیدم محکم است

 

از ولادت چنگ بر حبل‌المتینش می‌زنم

آسمـان بـی‌ او بگردد، بر زمینش می‌زنم

 

مادر از روز ولادت زاده ثاراللهی‌ام

داده‌اند از شیرخواری درس خاطرخواهی‌ام

 

کربلا دریایی از خون، من در آن چون ماهیَم

بوسۀ پی در پی بابا دهد آگاهی‌ام

 

بـوده در لالایــی ام‌البنیـن ایـن زمزمه

جان عباسم به قربان حسین فاطمه

 

عشق را از دامن گهواره تمرین کرده‌ام

شیر مادر را به شوق مرگ شیرین کرده‌ام

 

دست و فرق و چشم دادم، یاری دین کرده‌ام

تا شهادت از امام خویش تمکین کرده‌ام

 

هست زائـر جسـم صـدچـاک مـرا در علقمه

هم محمّد هم علی هم مجتبی هم فاطمه

 

یوسف زهرا حسین است و خریدارش منم

با نثار جان و چشم و دست و سر، یارش منم

 

از ولادت تا شهادت محو دیدارش منم

بلکه فردای قیامت هم علمدارش منم

 

وقف ثارالله شد پیش از ولادت هستِ من

لالــه عبــاسی بــاغ ولایـت دسـت من

 

ای تو را بادا سلام از هر نبی و هر ولی

دست و شمشیر ولایت، شیر میدانِ یلی

 

ماه رویت در میان آل هاشم منجلی

اولین و آخرین یار حسین‌بن‌علی

 

ساقـی کوثـر علـی، سقای فرزندش تویی

آن که عالم قبلۀ حاجات خوانندش تویی

 

یابن‌حیدر خون ثارالله اکبر کیست؟- تو

نَفس نَفس مصطفا و جان حیدر کیست؟- تو

 

ساقیِ لب‌تشنۀ سردار بی‌سر کیست؟- تو

بین دشمن دستِ بی‌دست برادر کیست؟- تو

 

تندری یا خشم دریایی؟ نمی‌دانم که‌ای

نوکری؟ سقایی؟ آقایی؟ نمی‌دانم که‌ای

 

خال و خط و چشم و ابروی تو قرآن می‌شود

مهر تو در پیکر بی‌جان ما جان می‌شود

 

دردها بی‌نسخه با خاک تو درمان می‌شود

گر نگاهی افکنی یک خلق، سلمان می‌شود

 

لطف و احسان و کرامت گاه‌گاهی کن به ما

کـم نمـی‌آید ز چشمـانت نگاهـی کن به ما

 

فاطمه ام‌البنین چون لاله می‌بوید تو را

چشم حیدر با گلاب اشک می‌شوید تو را

 

حضرت زهرا به روز حشر می‌جوید تو را

یوسف زهرا (بنفسی انت) می‌گوید تو را

 

کاش در محشر که (ثارالله) سلطانی کند

تو علمداری کنی (میثم) ثناخوانی کند

 

حاج غلامرضا سازگار

ولادت حضرت ابوالفضل عباس (ع) 662

در ولادت حضرت ابوالفضل (علیه السلام)

 

مادر ماه بنی‌هاشم! قمر آورده‌ای

نخل امید ولایت را ثمر آورده‌ای

 

بحر موّاج کرامت را گهر آورده‌ای

کلک صنع کبریایی را اثر آورده‌ای

 

هر چه در وصفش بگویم خوب‌تر آورده‌ای

بر امیرالمؤمنین زیباپسر آورده‌ای

 

این پسر شمشیر و شیر عترت پیغمبر است

پای تا سر حیدر است و حیدر است و حیدر است

 

این پسر دست علی دست علی دست خداست

این پسر یک مطلع الانوار مصباح الهداست

 

این پسر تا حشر ثاراللّهیان را مقتداست

این پسر قربانی کوی حسین از ابتداست

 

این پسر دست خدا با دست از پیکر جداست

این پسر روح حسین ابن علی «روحی فدا»ست

 

این پسر ماهی است در بین دو مهرِ فاطمه

این بود باب الحسین و باب حاجات همه

 

بیت مولا، باغ جنّت، یاسمن، عباس توست

روح غیرت، جان آزادی به تن، عباس توست

 

هاشمیّون را چراغ انجمن، عباس توست

وارث شمشیر و دست بوالحسن، عباس توست

 

ملجأ و باب المراد مرد و زن، عباس توست

بت‌شکن: مولا علی، لشکرشکن: عباس توست

 

این خداوند ادب، عبد خداوند است و بس

در شجاعت، در وفاداری، نظیرش نیست کس

 

کیست عباس آن که وجه‌ الله محو روی اوست

آل هاشم را همه دل در کمند موی اوست

 

غرق گل از بوسۀ دست خدا بازوی اوست

ذوالفقار فاتح خیبر، خم ابروی اوست

 

نخل سرسبز ولایت قامت دلجوی اوست

آبروی آبرومندان ز خاک کوی اوست

 

از دل گهواره تا امواج خون در علقمه

لحظه‌ای غافل نگردید از حسین فاطمه

 

آفتاب طلعتش خورشید رخسار حسین!

دیدن رخسار او، تکرار دیدار حسین!

 

از شب میلاد بودش دل، گرفتار حسین!

نقد جان در دست و سرگردان به بازار حسین!

 

با سر و با دست و چشم و تن خریدار حسین!

حامی و سردار و سقّا و علمدار حسین!

 

با وجود آن که خود مظلوم ظالم‌سوز بود

مثل حیدر عابد شب بود و شیر روز بود

 

مادر سادات زهرا خوانده خود را مادرش

حیدر کرّار می‌خواند حسین دیگرش

 

عمّۀ سادات می‌بالد که باشد خواهرش

ایستاده با ادب حتّی ادب در محضرش

 

آفرینش تا قیامت تشنه‌کام ساغرش

حاجت کونین جوشیده است از خاک درش

 

در حریمش اکتفا کردن به یک حاجت کم است

کم مخواه از او که او باب المراد عالم است

 

او که با ماه جمالش عالم‌آرایی کند

او که بر خاکش سرافرازی جبین‌سایی کند

 

او که بی وی عشق هم احساس تنهایی کند

او که بر خیل شهیدان نیز آقایی کند

 

آل عصمت را ز اشک دیده سقایی کند

خون خود را وقف بر گل‌های زهرایی کند

 

جسم‌ و جان و چشم و دست ‌و سر دهد در راه‌ دین

گل کند تقدیم ثارالله از زخم جبین

 

اوست سقایی که در آغوش دریا سوخته

هم زده آتش به دریا، هم به صحرا سوخته

 

همچو شمعی در شرار دل سراپا سوخته

آب گشته در میان آب و تنها سوخته

 

مشک هم از اشک آن لبْ‌تشنه‌سقا سوخته

مثل تصویرِ لبِ فرزند زهرا سوخته

 

اشک صد ایّوب می‌جوشد به یاد صبر او

تا قیامت آب می‌گردد به دور قبر او

 

ای خدا را تیغ بران در نیامِ اهل‌بیت!

ای علی را شیر غران در کنام اهل‌بیت

 

ای به رخسارت تجلاّی تمام اهل‌بیت

ای مقامت در صف محشر مقام اهل‌بیت

 

هم به «نفسی انت» فرمودت امام اهل‌بیت

هم به شمشیرت نوشته انتقام اهل‌بیت

 

می‌رسد روزی که حق را باز هم یاری کنی

باز، بازآیی و بر مهدی علمداری کنی

 

تشنه‌ای و چشم ما دریا به پایت ریخته

دل رویِ دل در حریم با صفایت ریخته

 

فیض روح الله در صحن و سرایت ریخته

همچو باران استجابت از دعایت ریخته

 

اشک ثارالله روی دست‌هایت ریخته

بال حورالعین رویِ پای گدایت ریخته

 

جوشد از خاک درت اشک مناجات همه

بیشتر باشد به کویت عرض حاجات همه

 

مهر تو دین من، آیین من، ایمان من است

زخم‌های پیکرت آیات قرآن من است ‌‌

 

پای تا سر دردم و خاک تو درمان من است

با تو بودن از ولادت دین و ایمان من است

 

ذکر .(یا عبّاس) درمان تن و جان من است

دست من خالی و مدحت درِّ غلطان من است

 

نیستم قابل که گویم (میثم) کوی توام

هر که هستم یا ابوفاضل ثناگوی توام

 

حاج غلامرضا سازگار

ولادت حضرت امام حسین (ع) 651

در ولادت حضرت امام حسین (علیه السلام)

 

به هر طرف نگری جلوه ی جمال خداست

ادب کنید که میلاد سیّد الشّهداست

 

گرفته ختم رسل روی دست آینه ای

که در صحیفه ی او صورت خدا پیداست

 

به مُصحف رخ او با وضو نگاه کنید

که نقطه نقطه ی آن جای بوسه ی زهراست

 

شکوه داوری و صورت محمّدیش

دل از رسول خدا می برد زبس زیباست

 

رسول و حیدر و زهرا دهند دست به دست

به خنده خنده گلی را که گلبنش طاهاست

 

هنوز نامده بگرفت دست فطرس را

که دستگیری از پا فتادگان با ماست

 

طلب کنید زمعبود هر چه می خواهید

که مستجاب در این لیله ی شریف دعاست

 

به بیت وحی چراغ هدایتی تابید

که روشنایی اش افزون زوسعت دنیاست

 

به منکران شفاعت بگو نگاه کنید

شفیع بر روی دست شفیعه ی دو سراست

 

خدا به ختم رسل کشتی نجاتی داد

که پیش وسعت او گم هزارها دریاست

 

در انبیا و رسل، در ائمّه تنها اوست

که خاک تربتش از بهر درد خلق دواست

 

رسول گفت حسین از من است و من زحسین

نبی حسین و حسینش همان رسول خداست

 

چه دیدنی است به بستان سبز وحی، گلی

که نقش بوسه ی پیغمبرش به سر تا پاست

 

به شهریاری عالم مقام خود ندهد

کسی که پشت درِ خانه ی حسین گداست

 

هنوز مشعل نور است لا اری الموتش

هنوز نعره ی هیهات او له اوج سماست

 

به صبح سوّم شعبان ولادت اوّل

ولادت دگرش ظهرِ روزِ عاشوراست

 

نوشته اند زخونش به صفحه ی تاریخ

که هر که در ره حقّ شد فنا بقای بقاست

 

خدا گواست غلام سیاه چهره ی او

به خیل چهره سفیدان روزگار آقاست

 

فقط نه شیعه بود با محبّتش مشهور

جهانیان به خدا و امام ما و شماست

 

حسین کیست چراغ هدایتی که از او

همیشه روشن، هفتاد و دو چراغ هدی است

 

نسیمی از حرمش گر گذر کند به جحیم

جحیم اگر بفروشد به خلد ناز، رواست

 

حسین کیست چراغی که محفلِ نورش

تنور و مقتل و نوک سنان و طشت طلاست

 

وظیفه ی همه ی انبیا به دوشش بود

گذشت از سرو از جان و کرد قامت راست

 

نه خم به ابرویش افتاد نه به زانویش

ستاد راست و قامت به بذل جان آراست

 

هنوز آدم خاکی نگشته خاکش خلق

که سینه کرد سپر از خدا شهادت خواست

 

تو از حسین شنیدی بگو حسینی کیست

«هزار نکته ی باریک تر زمو اینجاست»

 

حسین کیست امامی که در تمام ملل

بدون او بشریت کلام بی معناست

 

حسین کیست ذبیح اللّهی که دین خدا

حیات یافت زخونش حسین خون خداست

 

کجا رواست که با یک دگر کنار آیند

حسین عبد خدا و یزید عبد هواست

 

حسین، جان حقیقت روان آزادی است

اگر چه پیکر او قطعه قطعه در صحراست

 

سر بریده ی او با شما سخن گوید

سکوت کردن مظلوم و ظلم هر دو خطاست

 

زعضو عضو جدا از همش به ما گوید

حساب آل محمّد (ص) زاهل ظلم جداست

 

چه زیر تیغ چه بر اوج دارها «میثم»

همیشه پرچم ثاراللّهی به شانه ی ماست

 

حاج غلامرضا سازگار (میثم)

ولادت حضرت امام حسین (ع) 625

در ولادت حضرت امام حسین (علیه السلام)

 

امشب همه عالم پر از شور حسین است

چشم ملایک روشن از نور حسین است

 

سینای دل یک شعله از طور حسین است

قلب رسول الله مسرور حسین است

 

خورشید ثاراللهیان امشب درخشید

چشم همه آزادگان را نور بخشید

 

امشب عجب شوری دل دیوانه دارد

امشب یم رحمت به کف دردانه دارد

 

امشب محمد در بغل ریحانه دارد

امشب علی قرآن به روی شانه دارد

 

امشب ز هم وا شد گل لبخند زهرا

آمد به دنیا نازنین فرزند زهرا

 

این مشرق الانوار رب المشرقین است

این جان عالم این امام العالمین است

 

این عین حق یعنی علی را نور عین است

این شمع جمع آل پیغمبر حسین است

 

دیدار روی خالق سرمد مبارک

قرآن به روی سینه ی احمد مبارک

 

این کیست مصباح الهدا فلک نجات است

شویندۀ لوح تمام سیئات است

 

این کام خشکش خضر را عین الحیوة است

این هستی ما در حیات و در ممات است

 

دار و ندار انبیا، هست خداوند

چشم خدا، روی خدا، دست خداوند

 

نام حسین اول به قلب ما نوشتند

آن گه گل ما را به مهر او سرشتند

 

آن که بذر حب او در سینه کشتند

نه عاشق حور و نه دنبال بهشتند

 

فردای محشر چشمشان سوی حسین است

حور و قصر و خلدشان روی حسین است

 

ای روح پاک انبیا پروانه ی تو

قلب همه خوبان عالم خانه ی تو

 

کوه غم خلق جهان بر شانه ی تو

عقل و خرد دیوانه ی دیوانه ی تو

 

بگذار تا آشفته ی موی تو باشم

دیوانه ی زنجیری کوی تو باشم

 

این جرم های بی شمارم یابن زهرا

این چشم های اشک بارم یابن زهرا

 

بر درگهت امیدوارم یابن زهرا

تنها تویی دار وندارم یابن زهرا

 

من هر که هستم "میثم" کوی شمایم

آلوده ام امــا ثــنا گـوی شـمایم

 

حاج غلامرضاسازگار

ولادت حضرت امام حسین (ع) 622

در ولادت حضرت امام حسین (علیه السلام) 

 

مه منوّر شعبان مه رسول خداست

مه مبارك میلاد سیدالشهداست

 

به رهروان هدایت ز حق رسیده خبر

كه روی دست محمد عیان چراغ هداست

 

تمام دین به روی دست‌های ختم رسل

و یا كتاب خدا روی سینة زهراست

 

به عدل و عزت و آزادی و كمال و شرف

خلایقند همه تشنه، فیض او دریاست

 

ملك به حسن تماشائیش، شده مبهوت

كه این امام حسین است یا رسول خداست

 

نسیم خلد برین می وزد ز اطرافش

كه بوی عطر خدا در مشام باد صباست

 

اگر تمام ملائك ز گاهوارة او

پر دوباره چو فطرس طلب كنند رواست

 

نبی به طلعت زیباش خنده كرد و گریست

خدا به یمن قدومش بهشت را آراست

 

ز گاهواره به گودال خون نگاهی كرد

به خویش گفت كه میلاد ما شهادت ماست

 

تمام خلقت یك لحظه بی حسین مباد

كه بی حسین زمین بی‌كس و زمان تنهاست

 

به حلق تشنه و لب‌های خشك او سوگند

كه خون او به گلستان وحی، آب بقاست

 

گرفت جام بلا را ز دست حضرت دوست

از آن تمام بلاها به چشم او زیباست

 

مگو چرا ز همه هست خود گذشت حسین

خدای داد به او هست و هست او را خواست

 

اگر ز بار غمش آسمان خمید چه باك

كه گشت قامت اسلام با قیامش راست

 

وضو گرفت ز خون، پیش تیر قامت بست

كه تا قیام قیامت از او نماز به پاست

 

همیشه حج به وجود حسین می‌بالد

كه كربلاش صفا بود و مروه شام بلاست

 

نماز و روزه و حج و جهاد می‌گویند

حیات ما همه مرهون سیدالشهداست

 

به پور هند جگر خواره چون گشاید دست

كسی كه رشد و نموّش به دامن زهراست

 

زهی جلال كه در روی خون گرفتة او

به چشم اهل نظر صورت خدا پیداست

 

مگر نه خوردن خاك آمده به شرع حرام

چه حكمتی است، چرا تربت حسین شفاست؟

 

به تحت قبّه او كن بلند دست نیاز

بگیر حاجت خود را كه مستجاب دعاست

 

همه به حشر صدا می‌زنند یا زهرا

ولی ز فاطمه آید ندا، حسین كجاست

 

اگر چه سوم شعبان جمال خویش گشود

بدان ولادت او ظهر روز عاشوراست

 

قسم به ذات خداوند قادر بی چون

كه خونبهاش خداوندگار بی همتاست

 

تمام اهل قیامت به چشم می‌بینند

حسین با تن بی سر شفیع روز جزاست

 

هنوز نغمة قرآن او بلند ز نی

هنوز نعرة هیهات او به اوج سماست

 

هنوز خنجر قاتل ز خون اوست خجل

هنوز از عطشش، شعله در دل دریاست

 

هنوز نالة هل من معین اوست بلند

هنوز رأس منیرش به نیزه راه نماست

 

هنوز پرچم گلگون او به قلة عرش

هنوز پیكر صد چاك او به دوش شماست

 

حسین رهبر آزادگان به هر عصری

حسین راه نمای تمام نهضت‌هاست

 

حسین مشعل تابندة هدایت خلق

حسین مصحف نور است و آیت عظماست

 

حسین جان دعا، جان ذكر، جان نماز

حسین روح حرم، روح مروه، روح صفاست

 

گواه زندة من، ارجعی الی ربك

كه بر حسین همانا خدا مدیحه سراست

 

حسین سورة فجر و حسین آیه نور

حسین نجم فروزان حسین شمس ضحاست

 

حسین زندة حق و حسین كشتة حق

حسین بر همه باطل ستیزها مولاست

 

به وصف او كه خدایش ثنا كند (میثم)

قصیدة تو بود نارسا اگر چه رساست

 

حاج غلامرضا سازگار

ولادت حضرت امام سجاد (ع) 617

در ولادت حضرت امام سجّاد (علیه السّلام)

 

محیط نور را نور آفریدند

سپاه شور را شور آفریدند

 

به خورشید ولایت ماه دادند

بگو نورِعلی‌نور آفریدند

 

سپهر امشب زند بر خاک، زانو

مَلَک خواند ثنای شهربانو

 

خدا امشب ولیّش را ولی داد

جمالی منجلی نوری جلی داد

 

حسین بن علی چشم تو روشن

که امشب بر تو ذات حق علی داد

 

شب وجد امام عالمین است

که میلاد علی ابن الحسین است

 

جمالِ بی مثالِ داور است این

به خَلق و خُلق و خو پیغمبر است این

 

حسن زادی، حسین آورده‌ای، یا

امیرالمؤمنین دیگر است این

 

به چشم نور از او نور بارد

جمال چارده معصوم دارد

 

به مولا جلوۀ مولا مبارک

جمال ربی‌الاعلی مبارک

 

امام چارم آوردی به دنیا

عروس حضرت زهرا مبارک

 

عبادت‌های حیدر یاد آمد

که عید حضرت سجاد آمد

 

به چشمم نور مطلق آفریدند

به نامم ذکر یاحق آفریدند

 

یقین باشد مرا امشب دوباره

به سر شور فرزدق آفریدند

 

سرشک شوق ریزد از دو عینم

که مداح علی ابن الحسینم

 

به صورت حُسنِ صورت آفرینش

ز صورت آفرینش، آفرینش

 

فلک خواند به لب عین الحیاتش

ملک گوید به رخ حقّ الیقینش

 

کلام وحی ریزد از دهانش

دعا گل بوسه گیرد از لبانش

 

خدا مشتاق یارب یارب اوست

سحر دلدادۀ ذکر شب اوست

 

کلیم الله مدهوش تکلّم

مسیحا زندۀ لعل لب اوست

 

عبادت بوسه گیرد از جبینش

خدا فرموده زین‌العابدینش

 

ولایت تشنۀ جام ولایش

همه دل‌هاست، دشت کربلایش

 

چهل پرواز از گودال تا شام

چهل معراج تا طشتِ طلایش

 

سفر از کبریا تا کبریا داشت

عروجی همچو ختم‌الانبیا داشت

 

به خلقت در اسارت مقتدایی

کند در بندگی کار خدائی

 

کند روز اسارت دست بسته

ز کار عالمی مشکل گشائی

 

فراز ناقۀ اوج اقتدارش

زبان هنگام خطبه ذوالفقارش

 

کلامش همچو آیات شریفه

حماسه، روشنی، حکمت، لطیفه

 

به دریای دلِ اهلِ تولّا

گهر جاری است از متن صحیفه

 

دعای اوست وحی آسمانی

معانی در معانی در معانی

 

الا سیر عروجت تا سحرگاه

من الله و الی الله و مع الله

 

نهان از چشم‌ها اسرار خود را

علی با چاه می‌گفت و تو با ماه

 

تو قرآنی تو ایمانی تو دینی

تو سر تا پا امیرالمؤمنینی

 

مزارت بیت قرب داور ماست

بقیعت کربلای دیگر ماست

 

به معراج عروج از خویش تا دوست

تولای شما بال و پر ماست

 

به «میثم» از ازل شد این عنایت

که با مهر شما گردد هدایت

 

حاج غلامرضا سازگار (میثم)

ولادت حضرت امام حسین (ع) 603

در ولادت حضرت امام حسین (علیه السلام)

 

امشب شب تبسم و اشک پیمبر است

بی‌شبهه از هزار شب قدر بهتر است

 

جان محمّد است در آغوش مرتضی

یا روی دست فاطمه قرآن دیگر است

 

امشب خدا به وسعت ملک وسیع خویش

با جلوۀ حسینی خود نور گستر است

 

امشب بوَد برای خدا هم شب حسین

گل بوسۀ نبی است به لعل لب حسین

 

امشب خدا ولیمه به خلق جهان دهد

امشب خدا به پیکر توحید جان دهد

 

امشب خدا گشوده ز رخ پرده بر رسول

روی حسین را به محمّد نشان دهد

 

تنها به یک ملک ندهد باز بال و پر

امشب حسین بر همه خط امان دهد

 

«فطرس» به فوج فوج ملک ناز می‌کند

دور حسینِ فاطمه پرواز می‌کند

 

این قبلۀ دل همه، جان پیمبر است

این روح انبیا و روان پیمبر است

 

این مصحف نبی به سر دست فاطمه

این دست حیدر است و زبان پیمبر است

 

این بر فراز شانه مدال محمّد است

این روی سینه تاب و توان پیمبر است

 

این است آن حسین که آقای عالم است

آقایـی تمــامی عالــم بــر او کـم است

 

ماه رسول، ماه خدا را نظاره کن

خورشید آسمان هدا را نظاره کن

 

بر روی دست فاطمه با صدهزار چشم

رخسار سیدالشهدا را نظاره کن

 

بر گرد کعبۀ دلِ ختم رسل بگرد

سعی آور و صفای صفا را نظاره کن

 

سر تا قدم رسول خدا زاد فاطمه

الحـق که سیدالشهدا زاد فاطمه

 

مادر، حسین زاده بر این مادر آفرین

این حیدرِ علی است، بر این حیدر آفرین

 

این منظر جمال خداوند سرمد است

بر منظر آفرین و بر این منظر آفرین

 

گوهر بوَد حسین و صدف، قلب فاطمه

بر این صدف سلام و بر این گوهر آفرین

 

امشب خدا سلام فرستد به سوی او

گیرد رسـول در بر و بوسد گلوی او

 

ای خاک پات تاجِ سرِ شهریارها

ای برده دل ز طایفه‌ها و تبارها

 

احمد که انبیا همه بوسند دست او

داده است عضوعضو تو را بوسه بارها

 

بیش از هزار سال گذشت زمان هنوز

باشد هزاره‌ات همه لیل و نهارها

 

دل‌هـای دوستـان خـدا نینـوای توست

هر لحظه یک هزارۀ کرب و بلای توست

 

ملک وجود گوشۀ صحن و سرای تو

دل‌های انبیا حرم باصفای تو

 

بالله قسم چراغ هدایت به هر زمان

باشد به نوک نی سر از تن جدای تو

 

دین خدا ز خون گلویت وضو گرفت

خود کیستی که هست خدا خونبهای تو؟

 

سر تا به پا تمام سرشت محمّدی

اقرار می‌کنم که بهشت محمّدی

 

تو از خدا جلال خدایی گرفته‌ای

بر عالمی برات رهایی گرفته‌ای

 

در بین انبیا و امامان تو از خدا

عنوان سیدالشهدایی گرفته‌ای

 

هم خود فدای دوست شدی با هزار زخم

هم روی دست خویش فدایی گرفته‌ای

 

وقتی که تیغ خصم گلوی تو را برید

خون تو را خدا به بهای خودش خرید

 

ای بر تن مطهر تو جای نیزه‌ها

آوای دلربای تو در نای نیزه‌ها

 

غیر از سر مقدس تو در چهل مقام

خورشید را که دیده به بالای نیزه‌ها؟

 

قرآن بخوان که تا در دروازه‌های شام

آیند مرد و زن به تماشای نیزه‌ها

 

از بـس زدنـد بـر تـن پاک تو نیشتر

زخمت ز حلقه‌های زره گشت بیشتر

 

ای خون زخم‌های تو فرش عبادتت

لطف و کرم، سجیّه و ایثار، عادتت

 

هر چند چهره در مه شعبان گشوده‌ای

میلاد توست روز بزرگ شهادتت

 

تا بامداد روز جزا روح انبیا

آیند کربلا پی عرض ارادتت

 

تنها نه در طریق تو «میثم» حسینی است

عالـم حسینینـد و خـدا هم حسینی است

 

حاج غلامرضا سازگار (میثم)

خروج از مدینه 580

 خروج از مدینه

 

مدینه! امامت کجا می‌رود؟

سفر کرده سوی خدا می‌رود

 

دلِ شب، غریبانه تنها حسین

نهان از همه چشم‌ها می‌رود

 

مدینه! چـه آرامی و ساکـتی

امـام غریبت کجا می‌رود؟

 

مدینه! زعباس و ا کبر بپرس

اگر می‌رود شب، چرا می‌رود؟

 

مدیـنه! تماشا کن ایـن قافـله

چه عاشق سوی کربلا می‌رود

 

اگر جان بـه بزم بـلا می‌برد

علی‌اصغرش را کجا می‌برد؟

 

فضا محو تاب و تب زینب است

گمانم که وقت نمـاز شب است

 

همه هـاشمیات، مشغـول ذکر

بیابان پر از نغمۀ «یا رب» است

 

«طرِمّاح»! محمل به سرعت مران

که بانوی این کاروان زینب است

 

همه کودکـان را هم امشب مـدام

غریبانـه ذکر خدا بـر لب است

 

حسین است چون ماه و اطراف او

فروزنـده هفتـاد و دو کوکب است

 

بیابـان! بـزن نـاله‌ای دلـنشین

که دخت علی گشته محمل نشین

 

عجب کاروانی، خـدا یـارشان

اجل آیـد از ره بـه دیدارشان

 

متـاعِ همه گشته خونِ گلـو

خداونـد عالم خریـدارشان

 

شود حجّشان با شهادت شروع

اسارت بـود آخرِ کـارشان

 

گواهی دهم در کنـار فرات

بوَد آبشان خون رخسارشان

 

چو اینان عزیـزان پیغمبرند

مبادا کنی ای فلک خوارشان

 

قضا را چه امری مقدر شده؟

کـه سقّا پـریشانِ اصغر شده

 

در این کاروان کودکی شیرخوار

بـه دامـان مادر کشد انتـظار

 

که روزی در آغوش گرم پدر

کند تشنه لب، جان خود را نثار

 

بپاشد پدر خون او را به عرش

کند هدیـه بـر ذات پروردگار

 

در آغوش خون خدا پر زند

بـه دامان زهرا بگیرد قرار

 

به بابا بگوید که با دست خویش

سپر کن به تیر و به خاکش سپار

 

بـه سقا بگویید آبش دهـد

ز خون دو بازو، گلابش دهد

 

به زینب بگویید: با سوز و آه

بوَد کعبه‌ات گودی قتـلگاه

 

بـه اکبر بـگویید: بـابا کنـد

چگونه به زخم جبینت نگاه؟

 

بـه زهرا بگویید: از کعب نی

شود پیکر دخترانـت سیـاه

 

به قاسم بگویید: خون سرت

خضابِ رُخَت می شود بی‌گناه

 

به طفلان بگویید: در زیر خاک

بیاریـد از تـرس دشمن پناه

 

به "میثم" بگویید اشک روان

فرستد بـه دنبال این کاروان

 

حاج غلامرضا سازگار

خروج از مدینه 579

 خروج از مدینه

 

مدینه حسینت کجا می‌رود؟

اگر می‌رود شب چرا می‌رود؟

 

غریب وطن نیمه‌شب از وطن

غریبانه پیش خدا می‌رود

 

دلِ شب خدا را صدا می‌زند

چرا ساکت و بی‌صدا می‌رود؟

 

اجل پیش رو، مادرش فاطمه

به دنبال او از قفا می‌رود

 

به تعجیل رو در کجا می‌برد؟

مگـر سـر بـرای خدا می‌برد؟

 

صدای جرس آه جان بر لب است

جگرسوز چون ناله زینب است

 

«طرماح» یک لحظه محمل مران!

خدا را که وقت نماز شب است

 

نفس‌ها همه نالۀ یا حسین

دعاها همه سوز و تاب و تب است

 

به هر منزلی مرگ چشم انتظار

به هر محملی نغمۀ «یارب» است

 

شما هم چو مرغ شب ای ناقه‌ها

بنـالیـد بـا زینـب ای ناقـه‌ها

 

شب است و بیابان پر از ولوله

مدینه دعا کن به این قافله

 

همانا به شوق وصال خدا

گرفتند از دیگران فاصله

 

خدا رحم آرد به حال رباب

که بر کف گرفته کمان حرمله

 

پدر را ببرّند لب تشنه سر

پسر را ببندند در سلسله

 

شرار جگر شمع محمل شده

نـوای جـرس آتش دل شده

 

مدینه دعا کن برای حسین

که خالی بوَد در تو جای حسین

 

مدینه مدینه دگر نشنوی

دل شب صدای دعای حسین

 

مدینه به اهل مدینه بگو

که فرداست روز عزای حسین

 

خدایت دهد صبر ام‌البنین

که عباس گردد فدای حسین

 

دلش یاد رخسار پیغمبر است

نگاهش به روی علی‌اکبر است

 

مدینه دعا کن که این انجمن

بیایند بار دگر در وطن

 

از آن بیم دارم که دخت علی

ز شش یوسف آرد یکی پیرهن

 

از آن بیم دارم که رأس حسین

لب تشنه گردد جدا از بدن

 

از آن بیم دارم که پرپر شود

چو گل پیکر قاسم‌بن‌حسن

 

الهــی بــه دنبــال ایــن کاروان

بوَد روز و شب اشک «میثم» روان

 

حاج غلامرضا سازگار

خروج از مدینه 578

 خروج از مدینه

 

شب سخت وداع است و دلم تنگ

صدای ناله خیزد از دل سنگ

ز هر سو می‌زند غم بر دلم چنگ

نفس آتش شده از سوز سینه

خداحافظ خداحافظ مدینه

 

امان از جور و بیداد زمانه

حرم شد از حرم بیرون شبانه

بسان بلبل بی آشیانه

رباب و فاطمه، زینب، سکینه

خداحافظ خداحافظ مدینه

 

مدینه داد و بیداد از جدایی

بزن ناله به شور نینوایی

که شد این قافله کرب و بلایی

فلک را نیست با ما غیر کینه

خداحافظ خداحافظ مدینه

 

دعایم بود بر لب گریه کردم

نگه کردم به زینب گریه کردم

خدا داند که هر شب گریه کردم

کنار قبر زهرای حزینه

خداحافظ خداحافظ مدینه

 

مدینه گِل کن از اشکت زمین را

که من بردم گل ام‌البنین را

یگانه ساقی گل‌های دین را

که نبود در وفا او را قرینه

خداحافظ خداحافظ مدینه

 

مدینه گاه‌گاهی یاد ما کن

ز چشمانت روان اشک عزا کن

دل شب دخترانم را دعا کن

که اینانند زهرا را رهینه

خداحافظ خداحافظ مدینه

 

شب انا الیه راجعون است

چه گویم روز عاشورا که چون است

زمین کربلا دریای خون است

منم در بین این دریا سفینه

خداحافظ خداحافظ مدینه

 

حاج غلامرضا سازگار

مبعث حضرت محمد (ص) 541

مبعثت حضرت رسول اکرم (ص)

 

نور جهانگیر نبوّت رسید

عید بزرگ بشریّت رسید

 

عید خدا عید جهانِ وجود

عید قیام است و رکوع و سجود

 

عید رسول دو سرا آمده

منجی عالم ز حرا آمده

 

سیّد افلاک سلام علیک

خواجۀ لولاک سلام علیک

 

ای شده لبریز پیام خدا

بخوان، بخوان، بخوان به نام خدا

 

بخوان، بخوان ای به دو عالم عَلم

به نام آنکه آفریده قَلم



بخوان که هستی به تو دارد نیاز

بخوان که خلقت به تو آرد نماز

 

بخوان که آغاز پیام‌آوری است

بخوان که پایان ستم گستری است

 

بخوان که نابودی نااهل‌هاست

بخوان که ناکامی بوجهل‌هاست

 

بخوان که توحید کِشد ناز تو

بخوان که عدل است سر افراز تو

 

بخوان و خود را سپر سنگ کن

بخوان و رخساره ز خون رنگ کن

 

غار حرا نه، همه جا طور تو است

زمین و آسمان پر از نور تو است

 

نکته به نکته رو به رو مو به مو

آنچه که بایست بگویی بگو

 

بگو هو الحیّ و هو الهو، بگو

بگو خدا نیست به جز او، بگو

 

بگو همه خداپرستی کنید

ترک گناه و جهل و پستی کنید

 

بگو بتان دم از خدا می‌زنند

خدا، خدا، خدا صدا می‌زنند

 

بگو ندای من ندای خداست

بگو که این صدا صدای خداست

 

بگو که توحید نجات شماست

بگو که اسلام حیات شماست

 

ما به تو حُکم ازلی داده‌ایم

ما به تو قرآن و علی داده‌ایم

 

قلب تو از تابش ما مُنجلی است

پیش تو ما، پشت سر تو علی است

 

حبیب ما تو اوّل و آخری

تو بر پیمبران پیام‌آوری

 

بعد تو پیغامبری نیست نیست

حکم و کتاب دگری نیست نیست

 

ای ز تو انبیا همه سر بلند

کیست که بعد از تو کند سر بلند

 

اگر چه بر پیمبران خاتمی

پیشتر از عالمی و آدمی

 

تو از تمام انبیا برتری

تو یک پیمبر علی پروری

 

طلعت تو شمع ره انبیاست

وزیر تو پادشه انبیاست

 

کیست علی روح در آغوش تو

کیست علی بت‌شکن دوش تو

 

کیست علی، علی است، ما را ولی

کیست علی، علی است تو، تو علی

 

علی بود تمام تفسیر تو

علی است شیر ما و شمشیر تو

 

جسم تو و جان تو یعنی علی

تمام قرآن تو یعنی علی

 

ساقۀ پیکان تو در شست اوست

دست ید اللّهی ما دست اوست

 

خِیل ملک محو جلال تو اند

شیفتۀ صوت بلال تو اند

 

بوذر و مقداد مسلمان تو است

جنّت ما عاشق سلمان تو است

 

مهر به درگاه تو باشد مقیم

ماه به انگشت تو گردد دو نیم

 

هر نفس پاک تو تکبیر ماست

حیدر خیبر شکنت شیر ماست

 

روح بشر تشنه تعلیم تو است

خلقت ما یکسره تسلیم تو است

 

خیز و به جان و تن عالم بدم

در نفس خسته « میثم » بدم

 

 حاج غلامرضا سازگار

مبعث حضرت محمد (ص) 533

 مبعثت حضرت رسول اکرم (ص)

 

نور اقرأ تابد از آیینه ام

کیست در غار حرای سینه ام

 

رگ رگم پیغام احمد می دهد

سینه ام روی محمد می دهد

 

گل دمد از آتش تاب و تبم

معجز روح القدس دارد لبم

 

من سخن گویم ولی من نیستم

این منم یا او ندانم کیستم

 

جبرئیل امشب دمد در نای من

قدسیان خوانند با آوای من

 

ای بتان کعبه در هم بشکنید

با من امشب از محمد دم زنید

 

دم زنید از دوست، خواموشی چرا؟

ای فراموشان فراموشی چرا

 

گوش تا اوای احمد بشنوید

بانک اقرأ یا محمد بشنوید

 

از حرا گلبانگ تحلیل امده

دیده بگشایید جبرئیل آمده

 

اینک از بیدادها یاد آورید

با امین وحی فریاد آورید

 

لاله های جامه از قم چاک چاک

ژاله های خفته در دامان خاک

 

بردگان برده بار ظلم و زور

دختران زنده رفته زیر گور

 

کعبه ای بیت خدا عز وجل

تابکی در دامنت لات و هبل

 

مکه تا کی مرکز نا اهل ها

پایمال چکمه ی بوجهل ها

 

اوس و خزرج قتل و خونریزی بس است

ظلم و جور وشهوت انگیزی بس است

 

تا به کی با تیغ یکدیگر قتیل

دست بردارید کامد جبرئیل

 

مکه دریای فروغ وحی شد

بت پرستان بت پرستی نهی شد

 

کاروان نور را بانک در است

یک جهان خورشید در غار حراست

 

دوست می خواند شما را بشنوید

بشنوید اینک خدا را بشنوید

 

روز ، روز مرگ ظلم و ظالم است

بانک اضرب مردف اقرأ حاکم است

 

این صدای من نه ، آوای خداست

آی انسانها محمد مقتداست

 

یا محمد منجی عالم تویی

این مبارک نامه را خاتم تویی

 

یا محمد تو به خلقت رهبری

اولین نور، آخرین پیغمبری

 

انبیا مشعل ز تو افروختند

وز دمت پیغمبری آموختند

 

یا محمد آفرینش گشته گوش

غرشی از بحر سرتاپا خروش

 

مردگان را گو که صبح زندگی است

بردگان را گو که روز بندگی است

 

عدل را بر مرگ ظلم اعلام کن

ظلم رابا دست عدل اعدام کن

 

یا محمد این بود پیغام دوست

عالمت در انتظار (تفلحوا)ست

 

ای به شام جهل و ظلمت آفتاب

از حرا بر قله ی هستی بتاب

 

جسم بی جان بشر را جان تویی

این پریشان گله را چوپان تویی

 

ای حیات جان کلامت، دم بزن

تاج عزت بر سر آدم بزن

 

کعبه را ز آلایش بت پاک کن

بت گران را همنشین با خاک کن

 

اینکه گفتمیت رسول آخری

تا قیامت خلق را پیغمبری

 

ختم شد بر قامتت پیغمبری

این تو را باشد دلیل برتری

 

خط پایان را تو میپویی وبس

حرف آخر را تو می گویی و بس

 

غیرت و مردانگی ایین تو است

عزت زن در حجاب دین توست

 

چند باید سرکشان را سر کشید

چند با نامردمی دختر کشی

 

بر همه اعلامن کن زن برده نیست

برده ی مردان تن پرورده نیست

 

باغ زیبایی کجا و زاغ زشت

دیو شهوت را برون کن از بهشت

 

ای تورا هم مهر و هم قهر خدا

تابکی ابلیس در شهر خدا

 

با علی بت های چوبین را بکش

وین خدایان دروغین را بکش

 

می نشاید با گل توحید، خس

گو فقط الله الله است و بس

 

تا شود خاموش باطل از سخن

ای زبان حق تو از حق دم بزن

 

تو نه تنهایی که خود ما با توئیم

با توئیم آنسان که گویی ما توئیم

 

اولیا در محضرت استاده اند

انبیا پشت سر استاده اند

 

تیر از ما و کمان در دست تو است

اختیار آسمان در دست تو است

 

خاتم توحید در انگشت تو است

حق به پیش روی و حیدر پشت تو است

 

مشعل تو تا ابد روشنگر است

آتش بیدادگر خاکستر است

 

دین اسلامت مسلمان پرورد

بوذر و مقداد و سلمان پرورد

 

مکتب تو مکتب عمارهاست

این کلاس میثم تمارهاست

 

ما تو را زهرای اطهر داده‌ایم

شیر مردی مثل حیدر داده ایم

 

ما تو را داده ایم در بین همه

یک خدیجه ،یک علی ، یک فاطمه

 

تا قیامت جاودان آیین تو است

فاطمه رمز بقای دین تو است

 

دست تو دست تو نه ، دست خداست

دشمنت را تا ابد تبت یداست

 

ای زمام آسمان در مشت تو

مه دو نیمه از سر انگشت تو

 

جای تو دیگر نه در غار حراست

در دل امواج طوفان بلاست

 

خصم را با خلق خوش دنبال کن

سنگ را با خنده استقبال کن

 

دست رحمت از سر عالم مدار

گر تو را خوانند ساحر غم مدار

 

منجی عالم تو می باشی و بس

ای همه فریاد رس فریاد رس

 

یا محمد ای خرد پابست تو

ای چراغ مهر و مه در دست تو

 

حسن تصویر همه آیینه ها

چلچراغ شام تار سینه ها

 

هر زمانن گلواژه هایت تازه تر

بلکه از هستی بلند آوازه تر

 

ابر رحمت رحمتی بر ماببار

باردیگر از حرا بانگی برآر

 

ما کویر تشنه ، تو آب حیات

ما غریقیم و تو کشتی نجات

 

ما به قرآن دست بیعت داده ایم

از ازل با مهر عترت زاده ایم

 

عترت و قرآن چراغ راه ماست

روشنی بخش دل آگاه ماست

 

عترت و قرآن نجات عالمند

چون دو انگشت محمد باهمند

 

ایندو ، تا هستند با یک دیگرند

پشت هم تا پیش حوض کوثرند

 

هردواند، از ابتدا نور و چراغ

کی شوند از هم جدا نور و چراغ

 

این دو یک بودند از بدو ظهور

نور خورشید است و خورشید استنور

 

شیعه با قرآن و عترت داده دست

نسیت در قاموس او حرف از شکست

 

شیعه قرآن از حسین آموخته

شیعه پای این چراغ افروخته

 

شیعه تا بار ولایت برده است

مثل زهرا تازیانه خورده است

 

حاج غلامرضا سازگار

مبعث حضرت محمد (ص) 532

 بعثت حضرت رسول اکرم (ص)

 

برقـع گشود و سورۀ نـور آفریـده شد

یک خنده کرد؛ صبح ظهور آفریده شد

 

بر تخته سنگ غار حـرا عـاری از قلم

خطی کشید و شعر و شعور آفریده شد

 

صـوت خدا ز حنجره گل کرد بر لبش

داوود پا گـرفت و زبــور آفریــده شـد

 

یک جمله از مقاومتش بر زبان گذشت

کوهی به نـام سنگ صبـور آفریده شد

 

موجی به بحر معرفتش زد که بی‌درنگ

دریایـی از شـراب طهـور آفریـده شد

 

عالم محیط معرفت و شوق و شور شد

ملـک وجـود، محفل فیض حضور شد

 

شام سیاه جهل بـه پایـان رسیـده بود

باور کنیـد صبـح بصیـرت دمیـده بود

 

باور کنیـد دولـت قـرآن گــرفت پــا

باور کنیـد رنـگ شیـاطین پریـده بـود

 

میلاد عـدل و داد و مسـاوات و زندگی

یا کودکی که زنـده به گـور آرمیده بود

 

یـا جشـن مـادری کـه ز بی‌رحمی پدر

داغ شکفته دسته‌گل خویش دیـده بود

 

یا جشـن عیـد بـَردۀ شـلاق خورده‌ای

کز عمر، دست شسته دل از جان بریده بود

 

با آن کـه سینه‌اش همـه کانـون خشم بود

جاری سرشک شادی‌اش از هر دو چشم بود

 

شـرم و حیا ز شرم و حیـا سربه‌زیر بود

بی‌دادگـر شـریف و شـرافت حقیـر بود

 

زن در میان جامعـه در معـرض فروش

ماننـد بـَرده‌ای کـه همیشـه اسیـر بود

 

هرکس ضعیف بود چو موری که پایمال

هرکس که زور داشت به مردم امیر بود

 

هرکس که سیر بود چو گرگ گرسنه‌ای

هرکس گرسنه روز و شب از عمر سیر بود

 

در آن محیـط جـور و جفـای ستمگری

دنیـای خستـه منتظـر یـک بشیـر بود

 

توحیـد را دوباره طلوعی مجدد است

پیداست آن بشیر، وجود محمّد است

 

بت‌هـا تمـام ذکـر خدا بـر زبان‌شان

افتاده بتگران همه آتش به جان‌شان

 

پامال گشته‌انـد ستم‌بـارگان چو مور

انگار آمـده است بـه پایان زمان‌شان

 

آتش شده است آب به کام ستمگران

آجر شده است اهل زر و زور، نان‌شان

 

درهم شکسته فرق ابوجهل‌های زور

از دست حمزه آمده بر سر کمان‌شان

 

هیزم‌کشـان آتش فتنه چـو بـولهب

تبت یدا ابـولهب آمـد بـه شان‌شان

 

آن رشته‌ای که «حبلِ مَسَد» بود از غضب

پیچیـده شـد بـه گـردن حمـاله الحطب

 

دیـدم فرشتـه آمـد و بازوی دیو بست

دیدم چگونه سلسله‌های ستم گسست

 

دیـدم بـه روی دوش خلیـلِ خلیل‌هـا

دست علی تبر شد و بت‌ها همه شکست

 

دیدم بـه دست بت‌شکن مسجدالحرام

نه بت به روی پا، نه به جا ماند بت‌پرست

 

دیدیم در محیط ستم، ظلم، سرکشی

مظلـوم ایستـاد و ستمگـر ز پا نشست

 

بـاور کنیـد پرچــم عــدل محمّـدی

بـر قلـۀ عقیــدۀ مــا سربلنـد هست

 

پیش از نزول وحی به عالم صلا زدیم

مـا پیــرو محمّـد و آل محمّــدیم

 

ما در مقام و مرتبه فـوق ملل شدیم

در مکتب پیمبرمـان بی‌مثـل شدیم

 

یک جلوه از حرا به دل ما رسید و ما

از تیرگی به نور فدایی بـدل شـدیم

 

بـا یـک نهیب زندۀ حـی ‌علی‌الفـلاح

تبدیـل بـر حقیقت خیرالعمـل شدیم

 

تابیـده شد فروغ بصیرت به قلب‌مان

یار علـی به فتنۀ جنگ جمـل شدیم

 

بـاور کنیـد پیشتـر از بـود خویشتن

عبد خدا و منکر لات و هبل شدیم

 

دنیـا بدانـد اینکـه تمدن از آن ماست

گیتی همیشه محو صدای اذان ماست

 

گوییـد منکـران همـه برهـان بیاورند

بـر دردهـای جامعـه درمــان بیـاورند

 

دانشـوران کـل جهــان را صــدا زنید

یک آیـه مثـل آیــۀ قــرآن بیــاورند

 

گویید در تمامی ادیـان اگر کـه هست

مقداد و حجر و بـوذر و سلمـان بیاورند

 

مقداد و حجر و بوذر و سلمان‌شان کجاست؟

کوشش کننــد چنـد مسلمـان بیـاورند

 

خواهنـد اگـر سعـادت دنیــا و آخـرت

بایـد بـه ایــن پیامبـر ایمــان بیاورند

 

چونان که بعد ختم رسالت رسول نیست

دینی به غیـر دیـن محمّد قبـول نیست

 

مـا از غدیـر، راه حــرا را گرفته‌ایم

در این مسیر هر دو سرا را گرفته‌ایم

 

از لحظه‌ای که آیۀ اقرأ نزول یافت

سـرخط سبز شیر خـدا را گرفته‌ایم

 

ما را ز خـاک کرب‌و‌بـلا آفریـده‌اند

مـا راه سیـدالشهــدا را گرفتــه‌ایم

 

پرواز ما ز اوج ملک هم گذشته است

ما زیر بال، ارض و سما را گرفته‌ایم

 

ای خاندان پاک محمّد خدا گواست

مـا دامــن ولای شمـا را گرفته‌ایم

 

“میثم” همیشه خاک ره میثم شماست

تا هست زنـده در نفس او دم شماست

 

حاج غلامرضا سازگار

در مدح حضرت محمد (ص) 528

در مدح حضرت رسول اکرم (ص)

 

نـام احـد کـه نام خداوند سرمـد است

میمی بر آن اضافه شده، اسم احمد است

 

آدم کـه گشت توبـه او نـزد حـق قبول

از فیـض «یا حمیدُ بحق محمـد» است

 

بـا دیـدن جمـال تـو خوبـان دهـر را

در دل امیـد بـاغ جنـان داشتن بد است

 

دست تو ظرف رحمت بی انتهای هوست

هر چه خدا به خلق ببخشد، از این ید است

 

مقصود باغ و لاله و حور و قصور نیست

اهـل بهشت را سـر کوی تو مقصد است

 

پیش از هبـوط آدم و حـوا بـه خط نور

دست خدا نـوشت: محمّد مؤیـد است

 

ذکـر خـدا و ذکـر ملک تـا قیام حشر

پیوسته بر شمـا صلـوات مجـدد است

 

بـر سـر در بهشت و جهنـم نـوشته ند

بغض تو نار و مهر تو خلد مخلد است

 

تفسیـر یـک حدیـث ز میم دهـان تو

بالله نیـاز مـن به هـزاران مجلـد است

 

گفتم بــه بــزم قـرب الهـی قدم نهم

دیدم که نغمۀ صلواتت خوش آمد است

 

ای چهــرۀ بــلال تــو بــاغ بـهشت من

این «میثم»، این تو آن همه افعال زشت من

 

حاج غلامرضا سازگار

مبعث حضرت محمد (ص) 526

 مبعثت حضرت رسول اکرم (ص)

 

بانگ تکبیر ز امواج فضا می‌آید

گوش باشید که آوای خدا می‌آید

 

بوی عطر از نفس باد صبا می‌آید

نفس باد صبا روح فزا می‌آید

 

پیک وحی است که در غار حرا می‌آید

به محمد ز خداوند ندا می‌آید

 

ای خلایق همه این طرفه ندا را شنوید

گوش‌های شنوا حکم خدا را شنوید

 

بت و بتخانه همه ذکر خدا می‌گویند

سخن از اقرأ و از غار حرا می‌گویند

 

حمد حق، مدح رسول دو سرا می‌گویند

خلق عالم همه تبریک به ما می‌گویند

 

حکم توحید به ما و به شما می‌گویند

همگی با نفس روح فزا می‌گویند

 

بشریت چه نشستی که مسیحت آمد

حکم توحید به آوای فصیحت آمد

 

این چراغی است که تا شام ابد جلوه‌گر است

این یتیمی است که بر عالم خلقت پدر است

 

این نجات همه در دامن موج خطر است

این رسولی است که از کلّ رُسُل خوب‌تر است

 

پیشتر از همه بعد از همه پیغامبر است

تا صف حشر طرفدار حقوق بشر است

 

چشم بد دور ز آیینۀ رخسارش باد

تک و تنهاست خداوند نگهدارش باد

 

آی انسان‌ها فرمان پیمبر شنوید

گوش تا از سخن خلق فراتر شنوید

 

روح گردید و از آن روح مطهر شنوید

همه با هم سخن خالق داور شنوید

 

بانگ تهلیل شنیدید مکرر شنوید

همه را با هم در عدل برابر شنوید

 

دورۀ کفر و زر و زور به اتمام آمد

اهل عالم همه آماده که اسلام آمد

 

عید آزادی زن‌های اسیر است امروز

عید خلق است و خداوند قدیر است امروز

 

دامن مکه پر از مشک و عبیر است امروز

بشریت را فرمان خطیر است امروز

 

حق بشیر است بشیر است بشیر است امروز

جاودان باد چراغی که منیر است امروز

 

ذکر بت‌ها همه لا نعبد الا ایاه

همه گویند ولا قوه الا با الله

 

تا به کی چهرۀ خورشید عدالت مستور

تا به کی سلطۀ بیدادگران با زر و زور

 

با من امروز بخوانید همگی این منشور

منجی کل جهان آمده با مشعل نور

 

عید بعثت شده یا عید جهانگیر ظهور

تهنیت باد بر آن دخترک زنده به گور

 

دور دختر کشی و جهل به پایان آمد

سر تسلیم بیارید که قرآن آمد

 

مکه آهنگ، به گلواژۀ اقرأ بنواز

کعبه از جا کن و تا غار حرا کن پرواز

 

یا محمد سخن خویش ز لا کن آغاز

خیز از جا به بت و بتگر و بت خانه بتاز

 

بشریت را با مکتب توحید بساز

سر این رشته دراز است دراز است دراز

 

خیز تا عرصۀ بیدادگران تنگ کنی

سینه در حین تبسم سپر سنگ کنی

 

ای به راه تو تمامی ملل را دیده

ای که جبریل امین دور سرت گردیده

 

ای به قلب بشر از غار حرا تابیده

ای خدا پیش‌تر از پیش تو را بگزیده

 

ای سحاب کرمت بر همگان باریده

خیز از جای خود ای جامه به تن پیچیده

 

چشم عالم به ره مکتب روشنگر توست

منجی کل بشر دین علی پرور توست

 

گر چه فوجی پی آزار تن و جان توأند

فکر بشکستن پیشانی و دندان توأند

 

روزی آید که همه خلق مسلمان توأند

خاک مقداد تو عمار تو، سلمان توأند

 

سر فرو برده به تسلیم به فرمان توأند

پیرو دین تو و عترت و قرآن توأند

 

عالم کفر به اسلام تو تبدیل شود

به تولای علی دین تو تکمیل شود

 

تو و آل تو چراغان هدایید همه

چارده آینه از وجه خدایید همه

 

چارده صورت توحید نمایید همه

چارده قبلۀ ارباب دعایید همه

 

چارده نوح به طوفان بلایید همه

چارده مهر عیان در همه جایید همه

 

چارده طور به سینای وسیع دل‌ها

چارده عقده گشا در همۀ مشکل‌ها

 

عزت امت تو در گرو وحدت توست

وحدت امت تو پیروی از عترت توست

 

طاعت عترت تو، طاعت حق، طاعت توست

در رگ قلب حسین بن علی غیرت توست

 

تا خدایی خداوند به پا دولت توست

شیعه آن است که هر لحظۀ او بعثت توست

 

شیعه در حکم تو نور ازلی را دیده

شیعه در غار حرا با تو علی را دیده

 

بعثت شیعه ز آغاز غدیر است و حراست

بعثت سوم او واقعۀ عاشوراست

 

پدر شیعه علی، مادر شیعه زهراست

شیعه جان و تنش از آب و گل کرببلاست

 

به خدایی خدایی که جهان را آراست

شیعه بودن شرف و عزت و آزادی ماست

 

شیعه تا خون به رگش موج زند یار علی است

(میثما) شیعه همان میثم تمار علی است

 

حاج غلامرضا سازگار

مبعث حضرت محمد (ص) 525

مبعثت حضرت رسول اکرم (ص)

 

پیمبران همه از جای خود قیام کنید

نماز رو بـه سوی مسجدالحـرام کنید

 

ز نـام نامــیِ پیغمبــر احتـرام کنید

می طهور به دست خدا به جام کنید

 

سپس به غار حرا رفته، ازدحام کنید

ز جان و دل به رسول خدا سلام کنید

 

شب امید شمـا و شب نویـد شماست

ادب کنید که عید خدا و عید شماست

 

پیــام فتــح و نویــد ظفــر مبارک باد

دعــای عمــر شمــا را اثــر مبارک باد

 

خجسته عیـد بشـر بــر بشـر مبارک باد

تمام شـد شـب هجـران سحر مبارک باد

 

خجستـه بــعثت پیغامبــر مبــارک باد

به جن و انس و ملک، این خبر مبارک باد

 

خبر دهید که عید اخوّت آمده است

خزان گذشت، بهار نبوّت آمده است

 

خبر دهید که «اقرء» بـه مکه نازل شد

خبر دهید که «اضرب» شعارِ باطل شد

 

خبر دهید که قانـون عدل، کامل شد

خبر دهید که قرآن چراغ محفل شد

 

خبر دهید: مریدان! مراد حـاصل شد

نــزول ســورۀ «یـا ایّها المزمّل» شد

 

رسد زکوه و در و دشت و سنگ و نخل و گیاه

صــدای زمزمـۀ لا الــه الا الله

 

بخــوان محمّـد! آوای تــو صــدای خداست

بخوان کــه هـر چـه بخوانی، پیام آخرِ ماست

 

بخوان‌بخوان که هماهنگ با تو ارض و سماست

بخوان بخوان که از اوّل بشر تو را می‌خواست

 

قیـام کـن کـه قیــامت قیــامتِ کبــراست

قیام کــن کــه کنـد عدل با تو قامت راست

 

تو را دهند ندا راهیـان وادی نـور

تو را زنند صدا دختران زنده به گور

 

تو منجـی همـه بـا انقراض دنیایی

تو بـا فـروغ خداییـت عالـم‌آرایـی

 

تو تا قیــام قیـامت، پیمبــرِ مایی

تو یار خلق به دنیایی و بـه عقبایی

 

تو رهبر همگانـی، اگر چـه تنهایی

تو در تمـام ملل، مـاه انجمن‌هایی

 

بخوان که قدر و مقام و جلالتت دادیم

رُسـل نیامده، حکم رسـالتت دادیم

 

پیمبـران عظمـت یافتنــد بـا نامت

دمیده در همه عـالم فروغ اسـلامت

 

رسید سنگ ملامت ز هر در و بامت

زدند طعنه و دادند سخت دشنامت

 

زهی مکارم اخلاق و لطف و اکرامت

نگشت تلخ ز بیداد دشمنان کامت

 

اگر چه سنگ عدو گشت پاسخ سخنت

زدی تبسم و خون بود جاری از دهنت

 

چهارده صده روشن چراغ حکمت توست

چهارده صده قـرآن پیـام وحـدت توست

 

چهارده صده جاری بحـار رحـمت توست

چهارده صده پاینــده نـام امّـت تـوست

 

چهارده صده بر کف لوای عتـرت توست

چهارده صده بر امّت ایـن وصیّت توست

 

که ای تمامی امـت منـم پیمبرتان

منم پیمبر و مولا علی است رهبرتان

 

علی وصی مـن است و علـی ولـی خداست

علی ســراج منیــر و علــی چراغ هداست

 

علی رکوع و سجود و علی سـلام و دعاست

علی است با حق و حق در پی علی پویاست

 

علی حقیقت حـق، حـق بـدون او تنهاست

علی، علی، علـی آری علـی امــام شماست

 

بنای دین بقایش که هست عالمگیر

یکـی ز غار حرا دیگری بود ز غدیر

 

یقین کنید که مشکل‌گشا علی است علی!

یقین کنید که دست خدا علی است علی!

 

یقین کنید فقـط مقتــدا علی است علی!

یقین کنید که شمس‌الضحا علی است علی!

 

یقین کنید که صاحب لوا علی است علی!

یقین کنید امــام شمـا علـی اسـت علی!

 

قسم به ذات خدایی کز اوست هرچه که هست

یقین کنید کـه اسـلام بــی‌علی کفــر است

 

حقیقتی است که کتمان آن بـوَد تـکفیر

قسم بــه آل محمّــد، بـه آیــۀ تطـهیر

 

قسم بـه آنچـه قلـم کـرده از ازل تحـریر

کـه دســت قـدرت پـروردگار حـیِّ قدیر

 

شناسنامـۀ مــا را زده اسـت مهــر غدیر

علی همان شب بعثت به خلق گشت امیر

 

قسم بـه ذات خـداوندگار لم یزلـی

تمام دین محمّد علی، علی‌ست، علی!

 

حاج غلامرضا سازگار

حضرت ابو طالب (ع) 519

 حضرت ابو طالب (علیه السلام)

 

ای همه جا یار رسول‌ خدا

محرم اسرار رسول‌ خدا

 

عاشق و دلدادۀ ختم رسل!

پارۀ دل در قدمت شاخه گل

 

کفر ز اسلام تو اندر ستوه

کفۀ ایمان تو سنگین چو کوه

 

وصل نبی را همه جا طالبی

حامی اسلام  ابوطالبی

 

قدر تو برتر ز تمام قریش

نجل تو آقا و امام قریش

 

حامی جان بر کف پیغمبری

جان به فدایت که اباالحیدری

 

قلب محبان علی مشهدت

پشت نبی گرم شد از اشهدت

 

حضرت صادق، شه دنیا و دین

حجت حق، کعبه اهل یقین

 

گفت ز هر مؤمن یکتا پرست

کفۀ ایمان تو سنگین‌تر است

 

صلب تو باید که علی پرورد

حجت حی ازلی پرورد

 

صلب تو دریا و علی گوهرش

خواجه لولاک، ثنا گسترش

 

یار و طرفدار محمّد تویی

شاخص انصار محمّد تویی

 

رفتن تو غربت اسلام شد

روز محمّد  ز غمت شام شد

 

داشت پیمبر ز غمت حال حزن

سال وفات تو شدی سال حزن

 

روح خدایی به تن پاک تو

لاله ایمان دمد از خاک تو

 

صدق و خلوص تو قبول خداست

زائر قبر تو رسول خداست

 

قلب نبی سوخت به یاد غمت

اشک علی ریخته در ماتمت

 

سلام مخصوص خداوند تو

بر تو و بر همسر و فرزند تو

 

جز تو که بر خدا ولی پرورد؟

جعفر طیار و علی پرورد؟

 

نسل عقیلت شهدای حسین

مسلمت اولین فدای حسین

 

تا که سحر صبح شود روز شام

بر تو و ابناء تو بادا سلام

 

حاج غلامرضا سازگار

حضرت ابو طالب (ع) 518

 حضرت ابو طالب (علیه السلام)

 

باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت

باز از دریای ایمان آسمان گوهر گرفت

 

در میان هاله های غم چهره ی حیدر گرفت

بهترین یار محمّد را اجل در بر گرفت

 

باز از سنگ حوادث قلب پیغمبر شکست

بر دل شیر خدا دادغ ابوطالب نشست

 

آه یاران، یار ختم المرسلین از دست رفت

یار قرآن، یار احمد، یار دین، از دست رفت

 

حافظ اسلام و دین راستین از دست رفت

والد مولا امیرالمؤمنین از دست رفت

 

ای سپهر نور، دریای کرامّت یا علی

در غم بابا سرت بادا سلامت یا علی

 

او مسلمانی مجاهد رهبری آگاه بود

کوه پیش کفّه ی ایمان او چون کاه بود

 

با محمّد همدم و همسنگر و همراه بود

مثل فرزندش علی یار رسول الله بود

 

فاش گفتم فاش گویم گر ابوطالب نبود

این چنین ختم رسل بر مشرکین غالب نبود

 

او چو دریا بود و حیدر گوهر رخشان او

با محمّد از ازل خورده گره پیمان او

 

شیر حق از کودکی پرورده ی دامان او

بود سنگین تر زخلقت کفّه ی ایمان او

 

این سخن بس در جلال و اعتبار و رفعتش

بر محمّد گشت عام الحزن سال رحلتش

 

نور ایمان بر فلک می رفت از رخسار او

شاد می شد خواجه ی لولاک از دیدار او

 

با ملک پرواز کرده جعفر طیّار او

فاتح احزاب و خیبر حیدر کرار او

 

پافشرد و غافل از پیغمبر اکرم نبود

بر پیمبر داغش از داغ خدیجه کم نبود

 

صُلب او باید به دُرّی چون علی گردد صدف

کس ندارد غیر از او در کلّ خلقت این شرف

 

آری آری این خلف باید زصلب این سلف

یار احمد آن سلف جان محمّد این خلف

 

بود در موج شدائد چشم پیغمبر به او

می سزد تا او به حیدر نازد و حیدر به او

 

تا که از باغ و گلستان آید در وجود

تا صیام است و قیام است و رکوع است و سجود

 

هم زکلّ خلق هم از خالق حیّ ودود

بر امیرالمؤمنین و بر ابوطالب درود

 

نقش لبخند محمّد در لب خندان او

نخل «میثم» بارور از مدح فرزندان او

 

حاج غلامرضا سازگار

حضرت ابو طالب (ع) 517

 حضرت ابو طالب (علیه السلام)

 

از کوه، بسی بودی ایمان تو محکمتر

یاری زنبی کردی تا آن نفس آخر

 

احمد که همه خلقت بر مکتب او نازد

با آن شرف و عزّت بر چون تو عمو نازد

 

پیشانیت از آغاز تابنده چو گوهر بود

پیدا به مه رویت مهر رخ حیدر بود

 

با نور علی (ع) زآغاز روی تو منوّر بود

در جمع عرب زآنرو قدر تو فزون تر بود

 

یک نور دو قسمت شد تابید چو مهر و ماه

یک نیمه زصلب تو یک نیمه زعبدالله

 

پیوسته سلام از ما و زخالق دادارت

بر پایۀ ایمانت بر کفّۀ ایثارت

 

بر حیدر کرارت بر جعفر طیارت

ای چشم نبی روشن پیوسته به دیدارت

 

حسن ازلی داری انوار جلی داری

آئین رسول الله (ص) توحید علی (ع) داری

 

از همسر خود احمد چون گشت چهل شب دور

شد در طلب کوثر بر طاعت حق مأمور

 

تا همچو کلیم الله او باشد و کوه طور

در بیت تو ساکن شد ای بیت تو بیت النّور

 

چون کوه بود محکم دیوارۀ توحیدت

بهتر چه دلیل از این دربارۀ توحیدت

 

تو همدم پیغمبر (ص) تو حامی قرآنی

تو دست رسول الله (ص) تو محور ایمانی

 

در دیده ما نوری در پیکر ما جانی

دریای گهر بخشی خورشید فروزانی

 

از کوثر و از زمزم (میثم) لب خود شوید

تا وصف تو را خواند تا مدح تو را گوید

 

حاج غلامرضا سازگار

حضرت ابو طالب (ع) 516

 حضرت ابو طالب (علیه السلام)

 

ای دامن دین از تو، گلزار، ابوطالب

وی در ره قرآنت ایثار، ابوطالب

 

پیران مجاهد را سردار، ابوطالب

پیغمبر (ص) اکرم را غمخوار، ابوطالب

 

با ختم رسل زآغازهمراهی و همگامی

هم محور توحیدی هم یاور اسلامی

 

از چشم خدا بینان چشم تو خدابین تر

وز روح روان در تن اوصاف تو شیرین تر

 

و زکفّۀ ایمان ها ایمان تو سنگین تر

در مذهب ما نبود از خصم تو بی دین تر

 

ای بر همگان مولا ای بر همگان سرور

در کُنیه ابوطالب در اصل ابوالحیدر

 

دامان حجاز آمد از صلب تو گلباران

ابناء تو در هستی چون لاله به گلزاران

 

هم جان همه جانان هم یار همه یاران

غم نیست اگر گویند ذم تو ستمکاران

 

یاقوت به خاک پست فرسوده نمیگردد

دریا به دهان سگ آلوده نمیگردد

 

گیرم مدد از حیدر تا راه تو را پویم

شویم دهن از کوثر تا مدح تو را گویم

 

دل را کنم آئینه تا روی تو را جویم

تا عطر گلاب و گل از خاک نجف بویم

 

بهتر که نشانت را از کوی علی (ع) گیرم

اوصاف تو را گویم تا بوی علی (ع) گیرم

 

حاج غلامرضا سازگار

زبانحال حضرت موسی بن جعفر (ع) 478

 حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام)

 

طایر عرشم و عمریست اسیر قفسم

خود به زندانم و در دل شده زندان نفسم

 

شجر طور تجلاّیم و در آب و گلم

لاله ی دامن زهرایم و در خار و خسم

 

مرگ صد بار ملاقات کند هر روزم

جز اجل در دل شب سر نزند هیچکسم

 

تا که از باد صبا بوی رضا را شنوم

کاش می بود خدا، روزنه ای در قفسم

 

در دل حبس به دل حبس شده فریادم

من که در هر دو جهان بر همه فریاد رسم

 

تازیانه مزن ای سندی شاهک به تنم

غم معصومه و هجران رضا هست بسم

 

من که بودم بری از آز و مبرّا زهوی

زیر زنجیر ستم کُشته ی اهل هوسم

 

«میثم» آزادیم امضا شده خود می شنوم

کآید از قافله ی مرگ صدای جرسم

 

حاج غلامرضا سازگار (میثم)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

زبانحال حضرت موسی بن جعفر (ع) 432

 حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام)

 

در دل تاریک زندان مثل شمع روشنم

لحظه لحظه، قطره قطره، آب گردیده تنم

 

بس که لاغر گشته ام چون می گذارم سر به خاک

خصم پندارد که این من نیستم پیراهنم

 

در سیه چال بلا با دوست خلوت کرده ام

این نماز، این حال خوش، این اشگ دامن دامنم

 

هر که زندانی شود باید ملاقاتش روند

این که ممنوع الملاقات است در زندان، منم

 

قاتل دل سنگ می خندد به اشگ دیده ام

حلقه ی زنجیر می گرید به زخم گردنم

 

بس که جسمم آب گشته مثل شمع سوخته

محو گشته جای نقش تازیانه بر تنم

 

روزه دارم، وقت افطار است و گویی قاتلم

کرده با خرمای زهر آلوده قصد کُشتنم

 

گاه گاه از ساق پای من خون می چکد

بس که پا ساییده گشته بین کند و آهنم

 

دوستان! از گریه ی من حبس هم آمد به تنگ

با وجود آنکه خندیدم به روی دشمنم

 

یاد از جسم من و از تخته در می کند

هر که گردد زائر و آید کنار مدفنم

 

یابن زهرا «میثم» استم با تولاّی شما

گر به دوزخ هم روم از هُرم آتش ایمنم

 

حاج غلامرضا سازگار (میثم)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

زبانحال حضرت زینب کبری (س)  317

 حضرت زینب کبری (سلام الله)

 

بود آخرین لحظه عمر من

الاشام غم با تو گویم سخن

 

چه خوش بود آیین غمخواریت

ز آل علی میهمان داریت

 

دگر جانم از غصه بر لب رسید

گذشت آنچه از تو به زینب رسید

 

خداحافظ ای شهر آزارها

خداحافظ ای کوی و بازارها

 

خداحافظ ای شاهد جنگ ها

خداحافظ ای بارش سنگ ها

 

خداحافظ ای شهر رنج و بلا

خداحافظ ای چوب و طشت طلا

 

خداحافظ ای قصه بزم می

خداحافظ ای رأس بالای نی

 

خداحافظ ای اشک جمّازه ها

خداحافظ ای زیب دروازه ها

 

خداحافظ ای شهر دشنام ها

خداحافظ ای کوچه ها، بام ها

 

خداحافظ ای سنگ خون و جبین

خداحافظ ای سیدالساجدین

 

خداحافظ ای رنج ها، دردها

خداحافظ ای خاک ها، گردها

 

خداحافظ ای ناقة بی جهاز

خداحافظ ای اختران حجاز

 

خداحافظ ای خاک ویران سرا

خداحافظ ای آل خیرالورا

 

خداحافظ ای خردسال اسیر

خداحافظ ای چار ساله صغیر

 

خداحافظ ای یاس نیلی شده

یتیم نوازش به سیلی شده

 

همین جا خودم دیدم از خون خضاب

سر نیزه ها هجده آفتاب

 

همین جا کنارم نی و دف زدند

به دیدار هیجده گلم صف زدند

 

همین جا دلم شد ز غم چاک چاک

که خورشیدم افتاده بر روی خاک

 

همین جا به زخمم نمک می زدند

عزیز دلم را کتک می زدند

 

همین جا به فرقم عدو خاک ریخت

به روی گلم خاک و خاشاک ریخت

 

همین جا ز غم جان من خسته بود

که ده تن به یک ریسمان بسته بود

 

همین جا ز غم بود جان بر لبم

که بنشسته طی شد نماز شبم

 

همین جا به ما خصم دشنام داد

حسین مرا خارجی نام داد

 

همین جا دو چشمم ز خون تر شده

که یاسم به ویرانه پرپر شده

 

همین جا به ویرانه بلبل گریست

غریبانه بر غربت گل گریست

 

همین جا ز غم جانم آمد به لب

که در گِل گُلم دفن شد نیمه شب

 

دریغا که آن گوهر پاک رفت

چو زهرا غریبانه در خاک رفت

 

الا ای همه نسل ها بعد من

بگویید از قول من این سخن

 

که زینب بدین کوه اندوه و درد

به موج بلا چون علی صبر کرد

 

خدا داند و غصه های دلش

که داغ حسینش بود قاتلش

 

مرا یک جهان درد و داغ و غم است

که توصیف آن بر لب میثم است

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

حضرت امام زمان (عج) 228

حضرت امام زمان (عج)

 

دل بسته ام مرا زسر خویش وا مکن

از من مرا جدا کن و از خود جدا مکن

 

هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر

گویم گرفته ای زعنایت رها مکن

 

من با تو پیش از آمدنم آشنا شذم

ای آشنا مفارقت از آشنا مکن

 

تنها بود به دست تو طومار جرم من

این مشت بسته را به بر خلق وا مکن

 

درمان درد من نبود غیر درد عشق

این درد را زلطف بیفزا دوا مکن

 

در من اگر سعادت ترک خطا نبود

در تو کرامت است تو ترک عطا مکن

 

خواهی اگر زلطف بمن اعتنا کنی

دیگر به کثرت گنهم اعتنا مکن

 

نزد کریم فرق ندارند خوب و بد

یکجا قبول کن همگان را سوا مکن

 

عمری بزخم تیر بلا سینه ام بسوز

آنی به هجر خویش مرا مبتلا مکن

 

«میثم» اگر ترک تن و ترک جان کنی

ترک محبت علی مرتضی مکن

 

 حاج غلامرضا سازگار (میثم)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

ولادت حضرت امام جواد (ع) 207

حضرت امام جواد (علیه السلام)

 

باز خدا پرده زرخ بر گرفت

عالم جان، جلوۀ دیگر گرفت

 

ملک جهان زندگی از سر گرفت

مرغ دل این ذکر، مکرّر گرفت

 

قبلۀ ارباب دعا آمده

عید جواد ابن رضا آمده

 

دیده گشا و رخ جانانه بین

شادی شمع و گل و پروانه بین

 

وجد و نشاط دل دیوانه بین

خندۀ ریحانۀ ریحانه بین

 

نقش تبسّم به لب مرتضاست

جلوه کنان طلعت ابن رضاست

 

باز به جوشش یم جود آمده

غرق در آن ملک وجد آمده

 

مظهر الطاف ودود آمده

مهر، به خاکش به سجود آمده

 

کشور جان عالم دل منجلی است

ولادت محمّد بن علی است

 

پرده زحسن ازلی وا شده

روی الهی متجلاّ شده

 

ملک جهان سینۀ سینا شده

ولادت زادۀ موسی شده

 

ماه بیا خاک زمین را ببوس

سرزده امشب مه شمس الشّموس

 

شافع میزان و معاد است این

کعبۀ دل، باب مراد است این

 

راهبر کلّ عباد است این

صاحب هر جود، جواد است این

 

آینۀ دادگر است این پسر

بر همه عالم پدر است این پسر

 

دل به سوی بیت ولا پر زند

روح، پی عرض دعا در زند

 

ماه، گر امشب به زمین سر زند

پرده به رخ تا صف محشر زند

 

می نهد از شرم مه روی او

رو به روی خاک سر کوی او

 

گلشن هستی همه خرّم شده

رشک جنان دامن عالم شده

 

فخر کنان دودۀ آدم شده

شاد، دل آدم و خاتم شده

 

بحر ولایت گهر آورده است

عروس زهرا پسر آورده است

 

غنچۀ ریحانه به گلشن شکفت

بلبل از او صوت اناالحق شنفت

 

لاله به لبخند ثنایش بگفت

مرغ شب از شوق وصالش نخفت

 

آمده تبریک زمعبود او

بهر رضا در شب مولود او

 

دیده بگشا جلوۀ سرمد ببین

آینۀ روی محمّد ببین

 

سلالۀ رسول امجد ببین

محمّد دوم احمد ببین

 

آمدی ای بر همه باب المراد

جان به فدای قدمت یا جواد

 

ای ثمر باغ دل بوتراب

وی زازل شیفته ات شیخ و شاب

 

جود تو چون لطف خدا بی حساب

سایۀ مهرت به سر آفتاب

 

مهر تو شد روز ازل دین من

نیست به جز حبّ تو آئین من

 

ای تو و من لازم و ملزوم هم

من به گدائی، تو به جود و کرم

 

رو به کجا از سرت کویت برم

سائلم و سائلم و سائلم

 

سائل افتاده زپای توام

جود و کرم کن که گدای توام

 

سائلم از خویش مرانی مرا

چون شود از لطف بخوانی مرا

 

بر سر خاکت بنشانی مرا

بر در عشقت بکشانی مرا

 

گو که برآرند زتن پوستم

دوستم و دوستم و دوستم

 

سائلم از تو دو جهان خواستم

سوز درون، درد نهان خواستم

 

خون جگر اشک روان خواستم

آن چه پسندی تو همان خواستم

 

عاشق دار غم تو (میثمم)

فارق از این عالم و آن عالمم

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

ولادت حضرت امام جواد (ع)  249

حضرت امام جواد (علیه السّلام)

 

عید میلاد است میلاد جواد ابن الرضاست

خرّم از رویش زمین و روشن از نورش فضاست

 

داد ذات کبریا ریحانه را ریحانه ای

کز شمیم روح بخش او دو عالم را صفاست

 

آمد آن ماهی که صد خورشید شد پروانه اش

تافت آن مشعل که نورش نور حُسن ابتداست

 

بحر مواج سه دُر، درّ گران هشت بحر

چارامّ و پنچ حسّ و شش جهت را مقتداست

 

نام نیکویش جواد، آبا و ابنایش جواد

سر بلند از بذل دست لطف او، جود و سخاست

 

اوست آن ریحانۀ ریحانه کز بوی خوشش

مشک افشان تا قیامت دامن باد صباست

 

گر چه در برج ولایت گشته خورشید نهم

در حقیقت اولین نور جمال کبریاست

 

جود را نازم که حتی خازن باغ بهشت

دست از جنّت کشیده بر سر کویش گداست

 

او جواد اهل بیت و ما گدای اهل بیت

کار ما عجز و گدایی، کار او لطف، عطاست

 

بر فقیر انفاق کردی پیش تر از آن که گفت

بر گدا اعطا نمودی بیشتر از آن چه خواست

 

هر که در کویش گدا شد، ما گدای کوی او

هر که از راهش جدا شد، راه ما از او جداست

 

تربتش بیت الله و بیت الرّسول است و بقیع

کاظمینش هم نجف هم سامره هم کربلاست

 

حاجت ار داری بگو با او که نجل فاطمه است

درد اگر داری بیار این جا که این ابن الرّضاست

 

داشت مأمون، ماهی کوچک نهان در دست خویش

گفت با چشم خدا این چیست کاندر دست ماست

 

داد چون پاسخ ورا از ماهی و از ابر، ویم

دید او در سن طفلی عالم از ارض سماست

 

سر نهم بر پای او سر را چه قدر و قیمتی

جان فشانم در رهش جان را کجا اجر و بهاست؟

 

نام زیبایش محمّد چهره، مرآت الرّسول

کنیه اش آمد تقی خود خلق را کهف التقاست

 

گرد راه کاظمین خوش تر از مشک و عبیر

خاک زوّار حریمش بهتر از آب بقاست

 

نی عجب گر در طفولیت امام خلق شد

او امام خلق عالم پیش تر از پیش هاست

 

عرش و فرش و دوزخ و حنّت به حکمش پایبند

آدم و حور و پری، جن و ملک را پیشواست

 

آن که فرمودش امام هشتمین روحی فداک

هر چه مدح من رسا باشد به وصفش نارساست

 

من نمی گویم خدا باشد ولی گویم که او

جلوه اش بی ابتدا و رحمتش بی انتهاست

 

فیض بخشد از دمش بر آدم و جن و ملک

هر که را بر آستان قدس او دست دعاست

 

خلق عالم را چراغ رهنما خواهیم بود

تا که فرزند رضا ما را امام و رهنماست

 

صد چو عیسی آستان بوس حریمش با ادب

صد چو موسی خادم بیت الولایش با عصاست

 

هر که رو گرداند از او کلّ طاعاتش هدر

وآن که سر پیچد زحکمش جمله اعمالش هباست

 

بحر لطفش همچو بحر رحمت حق موج زن

دست جودش همچنان دست علی مشکل گشاست

 

ای که دست سائلت باشد به فرق نه فلک

وی که خاک زائرت درد و دو عالم را دواست

 

دست من خالیست اما کفّۀ جود تو پر

کار من باشد گدایی کار تو جود و سخاست

 

من گدایم من گدایم تو جوادی تو جواد

جود از آن جوادست و گدایی از گداست

 

من نه جنّت خواستم نه حور خواهم نه قصور

جنّت و حور و قصور من فقط مهر شماست

 

گر ندارد مهر تو زاهد زفاسق بدتر است

طاعت هر کس که دشمن با تو شد مثل زناست

 

گر شود در کعبه، خصمت کشتۀ راه خدا

باز بر پیشانی اش بنوشته، این خصم خداست

 

پای شوم تیرگی، بر ساحت ما چون رسد

چارده مهر جهان افروز، پیش روی ماست

 

چارده ماه فروزان چارده خورشید نور

چارده اختر که هر یک را دو صد شمس الضّحاست

 

چارده مرآت داور، چاردع تصویر حق

چارده کعبه که در دامانشان کوه صفاست

 

هر که را از دامن اینان شود کوتاه دست

آتشش گِرد سراست و دوزخش در زیر پاست

 

بار معبود! تو می دانی که مرغ روح من

معتکف در کاظمینِ آن شه ارض و سماست

 

گر چه دورم از حریمش، هست قبرش در دلم

سینه ام را از فروغش یک جهان نور و ضیاست

 

تا مرا در سینه باشد مهر فرزند رضا

هم تو خوشنودی و وهم پیغمبرت از من رضاست

 

تا که «میثم» را زبان در کام و جان در پیکراست

با زبان شعر بر این خاندان مدحت سراست

 

حاج غلامرضا سازگار (میثم)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

ولادت حضرت امام جواد (ع)  233

 حضرت امام جواد (علیه السلام)

 

ای کعبۀ امید دل ای قبلۀ مراد! 

ریحانۀ امام رضا، حضرت جواد

 

باب الکرم، امام نهم، سیدالعباد

جن و بشر به مهر تو دارند اتحاد

 

ای کوثر امام رضا نجل فاطمه

جود جوادیِ تو شده شامل همه

 

ای خاک کاظمین تو عطر بهشت من

مهر شما ز روز ازل سرنوشت من

 

بوی گل محبت تو در سرشت من

خطی بکش به نامۀ اعمال زشت من

 

بر قلب من ولای علی را نوشته‌اند

نـام محمّدابـن علـی را نوشته‌اند

 

من کیستم گدای تو یا حضرت جواد

خاک در سرای تو یا حضرت جواد

 

یک عمر آشنای تو یا حضرت جواد

دارم به لب ثنای تو یا حضرت جواد

 

تا صبح حشر گردن من زیر دین توست

هر جا سفر کنم دل من کاظمین توست

 

احسان و بذل و جود و کرامت مرام تو

در چارده جواد، جواد است نام تو

 

گیرد پدر به اوج جلال احترام تو

دل‌ها کبوتر حرم و مرغ بام تو

 

بر پای قطره‌ات سر خجلت، یم آورد

هستی به پیش کثرت جودت کم آورد

 

ای کاظمین تو نجف و کربلای من

نام تو استجابت و ذکر و دعای من

 

صحن تو و رواق تو سعی و صفای من

پیش از من و ولادت من، آشنای من

 

جایی که با تو گفت رضا، جان فدای تو

درِّ سخن چگونـه بریـزم بـه پای تو؟

 

مأمون چو دید عزت و قدر و جلال تو

چندین هزار مسئله در یک سؤال تو

 

خود را حقیر یافت به پیش کمال تو

گردید با تمام حشم پایمال تو

 

در پیش عزت و شرف مرتضایی‌ات

پی برد بـر حقیقت ابن الرضایی‌ات

 

در سینۀ تو علم خداوند عالم است

این است و نیست، نیست به جز این، مسلم است

 

گفتار تو تمام چو آیات محکم است

مبهوت و لال نزد تو یحیی ابن اکثم است

 

او را نمـانـده زهره که آرد دمـی دگر

گویی که رخت بسته سوی عالمی دگر

 

گفتار علمی تو جهان را فراگرفت

آثار تو زمین و زمان را فراگرفت

 

احسان تو عیان و نهان را فراگرفت

تنها زمان نه، کون و مکان را فراگرفت

 

تقوا و علم و جود و کرامت از آن توست

اقرار می‌کـنم که امـامت از آن توست

 

تو کیستی که جود نهد چهره بر درت

تعظیم برده خصم، مکرر به محضرت

 

بخشی به قاتل پدرت، حرز مادرت

دردا که ام فضل چه آورد به سرت

 

آن روسیـاه روی پدر را سفید کرد

آخر تو را به فصل جوانی شهید کرد

 

در بین حجره سوختی و دست و پا زدی

گه جد و گاه مادر خود را صدا زدی

 

وز سوز سینه ناله به یاد رضا زدی

وز ناله شعله بر دل اهل ولا زدی

 

چندین کنیز چشم سوی حجره دوختند

بـر غربت تـو پشت در بستـه سوختند

 

هر روز بـود لشکر غم در مقـابلت

مانند شمع آب شد و سوخت حاصلت

 

بگریست در مصیبت تو چشم قاتلت

بر تو چه می‌گذشت خدا داند و دلت

 

هر لحظه از حیات تو یک عمر ماتم است

فریاد سینه سوز تو در نظم (میثم)  است

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

شهادت حضرت علی النقی امام هادی (ع) 163

 حضرت علی النقی امام هادی (علیه السلام)

 

ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی

بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی

 

یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل»

در آینه صبح و مسا حضرت هـادی

 

دل سوخته از طعنه و از زخم زبان‌ها

خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی

 

بردند همان شب که سوی بـزم شرابت

چون از تو نکردند حیا حضرت هادی

 

افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد

بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی

 

افسوس، به جور از حرم مادر و جدت

گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی

 

کس از غم ناگفته‌ات ای یوسف زهرا

آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی

 

کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟

ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی

 

بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر

حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی

 

در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر

شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی

 

"میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند

ای کشته بی‌جرم و خطا حضرت هادی

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

ولادت حضرت امام محمد باقر (ع) 148

حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) 

 

برخیز نگارا که بهار طرب آمد

عید عجم و جشن نشاط عرب آمد

 

از کثرت انوار یکی روز و شب آمد

پایان جمادی شد و ماه رجب آمد

 

ماهی که شود ملک جهان خلد مخلّد

از یمن قدوم دو علی و دو محمّد

 

بر اهل ولا عید مؤیّد شده امروز

در جلوه رخ داور سرمد شده امروز

 

لبخند، عیان بر لب احمد شده امروز

میلاد همایون محمّد شده امروز

 

در دامن خورشید، عیان قرص قمر شد

فخر دو جهان سیّد سجّاد پدر شد

 

امشب صدف بحر ولایت گهری زاد

یا دخت حسن فاطمه، زیبا پسری زاد

 

در خانۀ خورشید ولایت قمری زاد

یا بار دگر آمنه پیغامبری زاد

 

این است که دو فاطمه را نور دو عین است

پور دو علی باشد و نجل حسنین است

 

این گوهر یکدانۀ دریای عقول است

در مکتب دین دوستیش اصل اصول است

 

ماه دو علی مهر دل آرای رسول است

فرزند حسین است و عزیز دو بتول است

 

مولای همه عبد خدواند مقام است

تا حشر امام است امام است امام است

 

این محور دین اختر تابندۀ علم است

در قلب زمان، نور فزاینده علم است

 

آرندۀ علم است و نمایندۀ علم است

گویند علم است و شکافندۀ علم است

 

در کنیه ابوجعفر و باقر شده نامش

پیغمبر اسلام فرستاده سلامش

 

دشمن به عداوت خجل از کثرت خیرش

فرقی نکند گاه کرامت خود و غیرش

 

جبریل امین گم شده در وادی سیرش

شیرینی جان قصه شیرین عُزیریش

 

علم همه یک قطره زدریای کمالش

دیوانه شود عقل به توصیف جلالش

 

ای گوهر شش بحر و یم هفت دُرناب

ای سائل انوار رخت مهر جهانتاب

 

بی مهر تو طاعات، چو نقش آمده بر آب

خاک قدم طفل دبستان تو اقطاب

 

فرزند پیمبر پدر هفت امامی

هم فرش مکان هستی و هم عرش مقامی

 

انوار دل از روی نکوتر زمه تو

جن و بشر و خیل ملائک سپه تو

 

جان همه خوبان جهان خاک ره تو

شد باعث بینائی جابر نگه تو

 

ما را زگنه نیست به جز روی سیاهی

ای چشم خداوند، کرم کن به نگاهی

 

از شوق تو چون مهر تو چون داغ به سینه

چشمم به بقیع است و دلم سوی مدینه

 

ای شمع دل پنج امین و دو امینه

ما غرق به دریای گناه و تو سفینه

 

غرقیم ولی چشم به احسان تو داریم

با دست تهی دست به دامان تو داریم

 

مهر تو ثمر گشته بسی حاصل ما را

حبّ تو صفا داده بقیع دل ما را

 

وصف تو همی شور دهد محفل ما را

اینگونه سرشتند از اول گل ما را

 

تا حشر گُل مهر تو روید زگِل ما

آوای تو پیوسته برآید زدل ما

 

تو کعبه ای و کعبه گرفتار بقیعت

پیوسته ملک سائل زوّار بقیعت

 

جان و دل ما شمع شب تار بقیعت

تا چهره گذاریم به دیوار بقیعت

 

این درد فراقی که به جان است دوا کن

بر ما ز ره لطف گذرنامه عطا کن

 

ای بوسه گه یوسف زهرا دهن تو

نقل دهن ما همه نَقل سخن تو

 

جان همه قربان تو و جان و تن تو

صد شکر که (میثم) شده مرغ چمن تو

 

غیر از گل مهر تو به گلزار نبوید

جز مدح تو و عترت اطهار نگوید

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

ولادت حضرت امام محمد باقر (ع) 147

حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)

 

گلشن توحید، آباد امام باقر است

مرغ دل در هر نفس یاد امام باقر است

در تجلّی نور ارشاد امام باقر است

شادی اجداد و اولاد امام باقر است

مژده یاران عید میلاد امام باقر است

کعبه ی دل روح قرآن جان زین العابدین

 

سر زده در اوّل ماه رجب ماهی تمام

کافتابش آورد هر صبح دم عرض سلام

کنیه بوجعفر لقب یاقر محّد شد به نام

قطره ای از چشمه ی علمش علوم خاص و عام

نجل پیغمبر امام ابن امام ابن امام

رهنمای راستان و پیشوای راستین

 

کیست این مولود انجم را چراغ انجمن

عارف بودو نبود و واقف سرّ و علن

بحر بی پایان علم ذات حیِّ ذوالمنن

جابر آورده سلامش از رسول مؤتمن

باب او ابن الحسین و مام او بنت الحسن

جدّه اش زهرا و جدّش رحمةٌ للعالمین

 

روی او رذوی خدا خوی محمّد خوی او

سجده آرند آسمانی ها به خاک کوی او

از حسین و از حسن دارد ملاحت روی او

لاله های باغ جنّت مست عطر بوی او

نخل طوبی سرو رعنای کنار جوی او

طوطی آن نخل، میکاییل و جبریل امین

 

اختر برج حسن! خورشید سرمد زاده ای

بر علیّ بن الحسین امشب محمّد زاده ای

خود سپهر عصمت و ماه مؤیّد زاده ای

جان، نثار دامنت روح مجرّد زاده ای

احمدی دیگر برای آل احمد زاده ای

آسمان امشب نهاده پای بر چشم زمین

 

از خداجویان عالم بنده ی درگاه تو

ای صراط مستقیم کلّ خلقت، راه تو

وی فراتر از ثنای خلق قدر و جاه تو

آفتاب وحی روی خوب تر از ماه تو

مخزن اسرار غیب حقّ دل آگاه تو

منطقت علم الکتاب و مکتبت علم الیقین

 

سنگ اگر خاک تو گردد طوتیایش می کنی

مس چو اکسیر از تو خواهد کیمیایش می کنی

دست گمراهی چو گیری رهنمایش می کنی

هر کجا بیگانه بینی آشنایش می کنی

دشمن ار دشنام گوید تو دعایش می کنی

با کلامی جانفزا و با بیانی دلنشین

 

گاه از صوت مناجاتت ملایک در خروش

گاه اهل آسمان ها را کلامت دُرّ گوش

گه زاشگ دیده آری بحر رحمت را به جوش

گه جواب نیش دشمن را دهی پاسخ به نوش

گاه مانند کشاورزان بود بیلت به دوش

ریزدت پیوسته مروارید غلطان از جبین

 

ای گرفته وام خورشید جهان آرا زتو

ای عیان خُلق رسول و عصمت زهرا زتو

ای مزین کوه و دشت و دامن صحرا زتو

ای هدایت تا قیام محشر کبری زتو

ای زیارتنامه ی جانسوز عاشورا زتو

شور عاشورات پیدا در کلام آتشین

 

محفل قدّوسیان را از تو باشد ذکر خیر

با تو دائم اُنس دارد جنّ و اِنس و وحش و طیر

کرده ای از دامن سجّاده تا معبود سیر

مست فیضت آشنا و محو گفتار تو غیر

از تو زیبا قصّه ی ناب عزیز است و عُزیر

سینه ات دریای علم اوّلین و آخرین

 

 تا تو را پیوسته در آغوش جان دارد بقیع

از تن پاک تو روح جاودان دارد بقیع

گر چه از خورشید گردون سایبان دارد بقیع

ناز هر شب بر چراغ آسمان دارد بقیع

سایه ی رحمت به فرق انس و جان دارد بقیع

خلق رو آرند سویش از یسار و از یمین

 

من کی ام مدحت سرای خاندان عصمتم

هر که هستم خاک پای خاندان عصمتم

سر خوش از جام ولای خاندان عصمتم

بلکه مرهون عطای خاندان عصمتم

«میثم» دار بلای خاندان عصمتم

بارالها هستیم را کن فداشان آمّین

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

ولادت حضرت امام محمّد باقر (ع) 143

حضرت  امام محمّد باقر (علیه السّلام)

 

ای جان‌جهان امام باقر

وی قبلۀ جان امام باقر

وی کهف امان امام باقر

وی فوق بیان امام باقر

وی نور عیان امام باقر

مولای زمان امام باقر

 

تو باقر علم کبریایی

تو آینۀ خدانمایی

تو قبلۀ جان انبیایی

حق است که حجت خدایی

ما یکسره درد و تو دوایی

ما جسم و تو جان امام‌باقر

 

تو مظهر رب‌العالمینی

تو هستی زین‌العابدینی

عیسای مسیح آفرینی

سر تا قدم آیت مبینی

سلطان جهان، امام دینی

در کون و مکان امام باقر

 

ای دوستی تو اعتبارم

من آرزوی مدینه دار

تا روی به درگه تو آرم

تا چهره به تربتت گذارم

شاید به بقیع، جان سپارم

با اشک روان امام باقر

 

ای قلۀ عرش، خاک پایت

ای جان جهانیان فدایت

گل ‌واژۀ وحی در صدایت

تو پادشهی و ما گدایت

چشم همه بر در سرایت

از پیر و جوان امام باقر

 

افسوس که حرمتت دریدند

بعد از نبی از شما بریدند

در شام، غریبی تو دیدند

ننگ ابدی به خود خریدند

بر قتل تو نقشه‌ها کشیدند

پنهان و عیان امام باقر

 

بودی ز حقوق خویش محروم

تا شد جگرت به زهر، مسموم

با یاد تو ای امام مظلوم

گردید قلوب شیعه مغموم

از قبر غریب توست معلوم

صد رنج نهان امام باقر

 

گریه به عزای تو ثواب است

دل‌ها ز مصیبتت کباب است

قبر تو میان آفتاب است

از کینۀ دشمنان خراب است

این حرمت آل بوتراب است؟!

کی بود گمان امام باقر

 

تو جور و جفای شام دیدی

خاکستر و سنگ و بام دیدی

بر نیزه سر امام دیدی

خوشحالی خاص و عام دیدی

بیداد و ستم مدام دیدی

از خرد و کلان امام باقر

 

ای وصف تو بار نخل «میثم»

وی خاک رهت به زخم، مرهم

وی ریزه‌خور عطات، آدم

وی لطف و کرامتت مسلّم

در حشر ز آتش جهنم

ما را برهان امام باقر

 

حاج غلامرضا سازگار (میثم)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

ولادت حضرت فاطمه زهرا (س)  106

میلاد حضرت فاطمه زهرا (سلام الله)

 

الا مکه امشب چه زیبا شدی

چو روی محمد دل ‌آرا شدی

 

تو شهر خدایی و بختت بلند

که طور تجلای زهرا شدی

 

به چشم پیمبر به چشم علی

بهشت خدای تعالی شدی

 

تو در عرشه‌ ی فرش بودی غریب

کنون برتر از عرش اعلا شدی

 

در و دشت و کوهت دل‌ آرا شده

کـه چشمت قد مگـاه زهرا شده

 

خدیجه زهی دختر آورده‌ ای

سرا پای پیغمبر آورده‌ ای

 

شگفتا که بهر رسول‌ خدا

نه دختر فقط ، مادر آورده‌ ای

 

به غیر از پیمبر به غیر از علی

ز هر مرد بالاتر آورده‌ ای

 

سر سروران خاک پای تو باد

که بهر علی همسر آورده‌ ای

 

چه قابل سر ما فدایش شود

پـدر گفـت بابا فدایش شود

 

محمد عطا شد ز حق کوثرت

سلام خدا بر تو و دخترت

 

گرامی بدارش چو جان عزیز

که هست الهی است این گوهرت

 

تو روح همه عالم استی و او

بود روح پاک تو در پیکرت

 

خدا گوهری بهتر از این نداشت

تویی بهترین هدیۀ داورت

 

خـدای تعــالی به تکریم تو

همه هست خود کرد تقدیم تو

 

تعالی الله از گوهری اینچنین

تو را می‌ سزد دختری اینچنین

 

به حق خدا جز تو پیغمبری

کجا داشته کوثری اینچنین؟

 

تو داماد می‌ بایدت چون علی

علی را سزد همسری اینچنین

 

حسین آنکه فخر همه عالم است

کند فخر بر مادری اینچنین

 

خـدا را روی عالم‌ آراست این

فصلِّ لربِّک که زهراست این

 

که دیده که محبوبۀ کردگار

بود بر سرش چادر وصله‌ دار

 

که دیده به یک زن که مردان فداش

کند ذات پروردگار افتخار

 

که دیده زنی را که وقت نماز

نماز از نمازش شود بی قرار

 

که دیده زبان زنی در سخن

شود بر دفاع علی ذوالفقار

 

که دیده که خورشید در اوج نور

بپوشد رخ خویش از چشم کور

 

به محشر قیامش قیامت کند

کنار پیمبر امامت کند

 

مرا بیم از آن است ای دوستان

که بر دشمنش هم کرامت کند

 

نترسید از سختی روز حشر

که در حشر، زهرا زعامت کند

 

هر آن کو نصیبش نشد فیض او

چه بهتر که خود را ملامت کند

 

بدانیـد در روز محشـر همه

که زهرا کند مادری بر همه

 

نگاهش بود شافع امتی

به هر گام خاک رهش جنتی

 

عجب نیست کز گردش چشم او

شود باب دوزخ در رحمتی

 

به قرآن قسم بی‌تولای او

نگردد قبول خدا طاعتی

 

به هر صفحۀ عارضش مصحفی

به هر گوشۀ چادرش آیتی

 

بود شیعه در حشر با فاطمه

برات بهشت است یا فاطمه

 

رسد روز محشر ندا فاطمه

بزن دوستان را صدا فاطمه

 

تو و اختیار جحیم و بهشت

ببخشا به حکم خدا فاطمه

 

نه ‌تنها خلایق به بازار حشر

سر و کارشان هست با فاطمه

 

شنیدم که در آتش تب، مدام

امام ششم گفت یا فاطمه

 

ببینی به محشر چو رو آورند

ز هـر سو توسل به زهرا برند

 

الا آبرو آبرومند تو

بهشت خدا عکس لبخند تو

 

سلام خدا باد هر صبح و شام

به ام و اب و شوی و فرزند تو

 

به آباء و ابناء پاکت قسم

که مادر نیاورده مانند تو

 

تو عبد خدایی ندارم عجب

خداییت بخشد خداوند تو

 

اگر دست تو دست داور نبود

دگــر بوسه‌ گاه پیمبر نبود

 

تو وجه‌ اللهی در نگاه علی

کنار علی تکیه‌ گاه علی

 

بنازم ولایت‌ مداریت را

که جان دادی آخر به راه علی

 

همه شهر بودند دشمن ولی

تو بودی تمام سپاه علی

 

همه ناله بودی و نگذاشتی

که برخیزد از سینه آه علی

 

نــه میثم سـزد خلـق عالم همه

بگیرند درس از تو یا فاطمه

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

زبانحال حضرت فاطمه زهرا (س) 84

 زبانحال حضرت زهرا (سلام الله) 

 

دیگر کسی نمی‌ زند از بیتِ ما دری

از من غریب‌ تر نتوان یافت مادری

 

سلمان هم از عیادت من پا کشیده است

ای مرگ، لااقل تو به زهرا بزن سری

 

چون شمع، آب گشته ام از آتش فراق

دیگر نمانده از من مظلومه پیکری

 

ای کاش بهر یاری ما بود حمزه ای

ای کاش یار شیر خدا بود جعفری

 

جز من میان آن همه اولاد انبیا

دنیا ستم نکرده به دخت پیمبری

 

تا گشته است دور زمان، چشم روزگار

مثل علی غریب ندیده است رهبری

 

جز من به پیش دیده ی گریان همسرش

نقش زمین نگشته در خانه همسری

 

پهلویم از فشار شکست و نداشتم

جز محسنم به پشت در خانه یاوری

 

من دخت مهربانیم و روی صورتم

مانده است جای سیلی دیو ستمگری

 

میثم هنوز داغ پدر بود بر دلم

بگذاشتند بر جگرم داغ دیگری

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

ولادت امام حسن عسگری (ع)  42

 ولادت امام حسن عسگری (علیه السلام) 

 

ای زحسنت عیان جلوه ی داوری

طلعت احمدی صولتت حیدری

 

بر تنت نارسا خلعت سروری

دیو و حور و ملک جنّ و انس و پری

 

جمله در محضرت گرم فرمان بری

سیّدی یا حسن ایّها العسکری

 

ای زرخ داده نور بر مه و آفتاب

نجل ختم رسل زاده ی بوتراب

 

پیش تر از سؤال داده ما را جواب

دُرّ ده بحری و بحر یک دُرّ ناب

 

که بر آن دَه کند دُرّ تو گوهری

سیّدی یا حسن ایّها العسکری

 

سینه ات مخزن سرّ سَروِ علن

والد حضرت حجّة بن الحسن

 

من کجا مدح تو تو کجا مدح من

مهر هر آسمان ماه هر انجمن

 

در تمام وجود کرده روشنگری

سیّدی یا حسن ایّها العسکری

 

خال و خطّت حسن خُلق و خویت حسن

خُلق و خویت حسن ماه رویت حسن

 

ماه رویت حسن عطر و بویت حسن

عطر و بویت حسن گفتگویت حسن

 

داده از هر حَسن خالقت برتری

سیّدی یا حسن ایّها العسکری

 

چارده آینه روی زیبای تو

عطر مهدی دمد از نفس های تو

 

در دل ما بود چون خدا جای تو

سوره ی قدر و نور نقش سیمای تو

 

نور حسن تو را مشتری مشتری

سیّدی یا حسن ایّها العسکری

 

خلق، در سایه و حقّ ثنا گسترت

هم ملک عسکرت هم بشر لشکرت

 

بر گرفته چو جان سامره در برت

صورت و سیرت احمد و حیدرت

 

ای دُرِ احمدی ای گل حیدری

سیّدی یا حسن ایّها العسکری

 

فیضت از سامره شامل عالم است

گفته هایت مدام آیت محکم است

 

سایه ات بر سر عالم و آدم است

گوهر مدح خلق در ثنایت کم است

 

وصف تو باید از منطق داوری

سیّدی یا حسن ایّها العسکری

 

قدسیان خادم آستان تواند

عرشیان طایر بوستان تواند

 

عارفان بنده ی دوستان تواند

زاهدان لاله ی گلستان تواند

 

مهر و مه را بود بر درت اختری

سیّدی یا حسن ایّها العسکری

 

ماه رویت برد جلوه از ده امام

بر تو و مادر و جدّ و بابت سلام

 

بی تو طاعت هدر بی تو جنّت حرام

با تو قرآن درست بی تو دین ناتمام

 

مکتبت مکتب معرفت پروری

سیّدی یا حسن ایّها العسکری

 

مهدی فاطمه از تو یک یاسمن

هادی اهل بیت بر لبت بوسه زن

 

نورت از سامره هادی مرد و زن

در جهان و جنان در زمین و زمن

 

کثرت خیر تو می کند کوثری

سیّدی یا حسن ایّها العسکری

 

گر چه عمرت همه حبس و تبعید بود

کار تو دم به دم نشر توحید بود

 

نور علمت مدام با اساتید بود

منطقت علم را مُهر تأیید بود

 

لشگر دانشت در جهان گستری

سیّدی یا حسن ایّها العسکری

 

ای تولاّی تو دین و آیین من

مهر تو خوشتر از جان شیرین من

 

روح پاک دعا ذکر آمین من

کلّ ایمان من همه ی دین من

 

"میثم" از وصف تو می کند دلبری

سیّدی یا حسن ایّها العسکری 

 

حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه