در مدح حضرت امام هادی (ع) 5668

در مدح حضرت امام هادی (علیه السلام)

 

بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی

ابن الرضای دوم ما أیها النقی

 

با حبّ تو عبادت ما عین بندگی‌ست

هادی آل فاطمه یا أیها النقی

 

دارم "ولی"شناسی خود را ز نور تو

مولای من ولیِ خدا أیها النقی

 

با آن نقاوت نقوی یک نگاه کن

پاکیزه کن وجود مرا أیها النقی

 

با صد امید همچو گدایان سامرا

پر می‌کشیم سوی شما أیها النقی

 

بخشنده‌تر ز حاتم طائی تویی تویی

مسکین‌ترم ز هر چه گدا أیها النقی

 

من هر چه خواستم تو عنایت نموده‌ای

یک حاجتم نگشته روا أیها النقی

 

گردد جوانی‌ام همه ترویج مکتبت

جانم شود فدای تو یا أیها النقی

 

باید برای غربت تو بی‌امان گریست

با ناله‌های حضرت صاحب زمان گریست

 

شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود

دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود

 

آن ناخن شکسته و آن کاروان‌سرا

توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود

 

بارانی است از غم تو چشم سامرا

با دیدن تو اشک ملک بی‌اراده بود

 

وقتی که آسمان ز غمت سینه‌چاک شد

دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود

 

زهر ستم چه با جگر پاره‌پاره کرد

دیگر نفس ... نفس ... به شماره فتاده بود

 

شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت

هر چند دل، شکسته از آن بزم باده بود

 

آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان

از آن سه‌ساله که پدر از دست داده بود

 

جانش رسید بر لبش از ضربه‌های چوب

وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود

 

آرام قلب خسته اش از دست رفته بود

چشم به خون نشسته‌اش از دست رفته بود

 

یوسف رحیمی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

در ولادت حضرت رسول اکرم (ص) 5443

در ولادت حضرت رسول اکرم (صلی الله)

 

آیه آیه همه جا عطر جنان می آید

وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید

 

جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است

بشنود مدح تو را با هیجان می آید

 

مي رسي مثل مسيحا و به جسم کعبه

با نفس هاي الهي تو جان می آید

 

بسکه در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی است

ریگ هم در کف دستت به زبان می آید

 

هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ ست

قبله‌ی عزت و ايمان به جهان مي آيد

 

با قدوم تو براي همه‌ی اهل زمين

از سماوات خدا برگ امان مي آيد

 

نور توحيدي تو در همه جا پيچيده ست

از فراسوي جهان عطر اذان مي آيد

 

عرش معراج سماوات شده محرابت

ملکوتی ست در این جلوه‌ی عالمتابت

 

خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد

نور توحید به قلب بشر ارزانی شد

 

خواست حق، جلوه کند روشني توحیدش

قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد

 

ذکر لب های تو سرلوحه‌ی تسبیحات است

عرش با نور نگاه تو چراغانی شد

 

قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند

نورت آئينه‌ی آئين مسلماني شد

 

به سراپرده‌ی اعجاز و بقا ره یابد

هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد

 

خواستم در خور حسن تو کلامی گویم

شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد

 

«از ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد

عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد»

 

جنتی از همه‌ی عرش فراتر داری

تو که در دامن خود سوره‌ی کوثر داري

 

دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است

چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری

 

جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالم را

در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری

 

عالم از هيبت تو، شوکت تو سرشار است

اسداللهی چون حضرت حيدر داری

 

حسنين اند روی دوش تو همچون خورشید

 جلوه‌ی نورٌ علي نور ، مکرر داری

 

اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند

روشني بخش جهان، قبله‌ی دنيا هستند

 

اي که در هر دو سرا صبح سعادت با توست

رحمت عالمي و نور هدايت با توست

 

چشم امید همه خلق و شکوه کرمت

پدر امتي و اذن شفاعت با توست

 

با تو بودن که فقط صرف مسلماني نيست

آنکه دارد به دلش نور ولايت، با توست

 

بي ولاي علي اين طايفه سرگردانند

دشمني با وصي ات، عين عداوت با توست

 

بايد از باب ولاي علي آيد هر کس

در هواي تو و در حسرت جنت با توست

 

سالياني ست دلم شوق زيارت دارد

يک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست

 

کاش مي شد سحري طوف مدينه آنگاه

نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله

 

یوسف رحیمی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

در احوالات حضرت امام محمد باقر (ع) 5003

در احوالات حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)

 

روزی که بادهای مخالف امان نداد

هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد

 

خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها

خورشید بود همسفر نیزه دارها

 

دیدی به روی نیزه سر آفتاب را

دیدی گلوی پرپر طفل رباب را

 

دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود

تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود

 

در موج خیز شیون و ناله دویده ای

تا شام پا به پای سه ساله دویده ای

 

گل زخمهای سلسله یادت نمی رود

هرگز غروب قافله یادت نمی رود

 

هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی

یک عمر پا به پای محرم گریستی

 

 یوسف رحیمی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

حضرت امام زمان (عج) 4634

حضرت امام  زمان (عج)

 

ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن

باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن

 

این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد

باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد

 

 خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست

مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست

 

 تنها تو منجی بشر و آدمیتی

اصلاً تویی که فلسفه ی خاتمیتی

 

 تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی

تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی

 

 ماتمکده‌ست کعبه ی بی‌تو، خلیل عشق

چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق

 

 با صد هزار جلوه ی مشهود می‌رسی

با نغمه ی الهی داوود می‌رسی

 

 موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست

نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست

 

  سیمای تو ز یوسف مصری ملیح تر

همراه تو مسیح و تو از او مسیح تر

 

آیات حسن و فضل و کمال تو بی‌حد است

خوی و خصال تو همه عین محمد است

 

 همراه توست معجزه‌های پیمبری

داری به روی شانه عبای پیمبری

 

 مولا بیا به دین بده روح دوباره ای

با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره ای

 

 برپاست نهروان و جمل‌های دیگری

بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری

 

 هر سنگ را نگاه تو سجّیل می‌کند

یا هر پرنده را چو ابابیل می‌کند

 

یوسف رحیمی

در ولادت امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) و امام سجاد (ع) 4345

در ولادت حضرت امام حسین (علیه السلام)

و حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)

و حضرت امام سجاد (علیه السلام)

 

السلام ای پناه مُلک و مکان

در یدِ قدرتت عنان جهان

 

رفته قنداقه‌ات به عرش خدا

تشنهٔ پای‌بوسی‌ات همگان

 

در طوافت قیامتی شده است

می‌رسد هر فرشته با هیجان

 

پَر قنداقهٔ تو می‌بخشد

پر و بالی به فطرس نگران

 

از سرانگشت پاک مصطفوی

جرعه جرعه بنوش شیرهٔ جان

 

خواند جدّت «حسینُ منّی» را

«وَ أنا مِن حسین» را تو بخوان

 

با تو جود و شجاعت نبوی‌ست

ای شکوه حماسه‌های عیان

 

در نمازت شبیه فاطمه‌ای

بین میدان علی‌ست جلوه‌کنان

 

چشم‌های تو مرز خوف و رجاست

قَهر و مِهر تو آتش است و امان

 

رحمت محض! یا ابا الأیتام!

پدری کن برای عالمیان

 

ای که آقایی تو بی‌حد است

باز ما را به کربلا برسان

 

شب جمعه شمیم سیب حرم

منتشر می‌شود کران به کران

 

روضه‌هایت بهشت اهل ولاست

چشم ما چشمه‌های کوثر آن

 

«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَی»

اشک‌ها از غمت همیشه روان

 

السلام ای شهید روز دهم

السلام ای امام تشنه‌لبان

 

تا ابد در فراز، پرچم توست

خون سرخت همیشه در جَرَیان

 

کربلای تو از ازل بوده‌‌ست

مبدأ حرکت زمین و زمان

 

شب سوم رسیده‌ای، ای ماه

السلام علیکَ ثارالله

 

السلام ای نگین عرش برین

سروِ بالا بلند اُم بنین

 

جذبه‌های نگاه هاشمی‌ات

ماه را می‌کشد به سوی زمین

 

عبد صالح! مُواسِیاً لله!

پدر فضل! روح حق و یقین!

 

به حضورت گشوده دست، فلک

به قدوم تو سوده عرش، جبین

 

وقت هوهوی ذوالفقار علی‌ست

به روی مرکب حماسه نشین

 

می‌شود با اشارهٔ‌ تو دو نیم

هر کسی آید از یسار و یمین

 

زینبت «إن یکاد» می‌خواند

آسمان محو هیبت تو! ببین

 

کاشف الکرب اهل‌بیت نبی!

بازوان تواند حصن حصین

 

ماه من! بازوی رشید تو را

که برافراشته‌ست بیرق دین

 

زده بوسه علی به گریه چنان

چیده از آن حسین بوسه چنین

 

سائلان تو بی‌شمارند و ...

گوشه چشمی به ما! بس است همین

 

شب جود و کرامت و بذل است

شب چارم شب اباالفضل است

 

السلام ای حقیقت جاری

روح تقوا و زهد و بیداری

 

سید السّاجدینِ شهر رسول

عبد مسکینِ حضرت باری

 

روزهایت مجاهدت، ایثار

نیمه‌شب‌هات بخشش و یاری

 

در مناجاتت ای صحیفهٔ نور

آیه آیه زبور می‌باری

 

همه مجذوب ربنای تواند

محوِ این سِیْر و این سبک‌باری

 

گوش کن این صدای داوود است

که به شوق تو می‌شود قاری

 

پا برهنه به حجّ که می‌آیی

کعبه را هم به وجد می‌آری

 

خطبه‌های تو تیغِ برّانند

ثانی حیدری و کرّاری

 

در مصاف تو سهم دشمن تو

چیست غیر از مذلّت و خواری

 

وارث عزت و سخای حسین

ای که بعد از عمو، علمداری

 

به محبان خود نظر فرما

بیشتر موقع گرفتاری

 

رو سیاهی من گذشت از حدّ

تو برایم مگر کنی کاری

 

در نماز شبت دعایم کن

تو عزیزی تو آبروداری

 

دلم از بند هر غم آزاد است

شافع من امام سجاد است

 

یوسف رحیمی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

در مدح حضرت ابوالفضل عباس (ع) 652

 در مدح حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)

 

بايد حسين دم بزند از فضائلت

وقتي حسيني است تمام خصائلت

 

تعبيرهاي ما همه محدود و نارساست

در شرح بيکراني اوصاف کاملت

 

بي شک در آن به غير جمال حسين نيست

آئينه اي اگر بگذاري مقابلت

 

اي کاشف الکروب عزيزان فاطمه

غم مي بري ز قلب همه با شمائلت

 

در آستانة تو گدايي بهانه است

دلتنگ ديدن تو شده باز سائلت

 

با زورق شکسته ي دل سال هاي سال

پهلو گرفته ايم حوالي ساحلت

 

بي شک خدا سرشته تو را از گل حسين

سقاي با فضيلت و دريا دل حسين

 

تو آمدي و روشني روز و شب شدي

از جنس نور بودي و زهرا نسب شدي

 

در قامتت اگرچه قيامت ظهور داشت

الگوي بندگي و وقار و ادب شدي

 

هم چشمهاي روشنت آئينه ي رجاست

هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدي

 

بايد که ذوالفقار حمايل کني فقط

وقتي که تو به شير خدا منتسب شدي

 

در هيبت و رشادت و جنگاوري و رزم

تو اسوة زهير و حبيب و وَهب شدي

 

در دست تو تلاطم شمشير ديدني ست

فرزند لافتايي و شير عرب شدي

 

فرمانده ي سپاهي و آب آور حسين

اي نافذ البصيره ترين ياور حسين

 

بي شک تو صبح روشن شبهاي تيره اي

خورشيدي و به ظلمت اين شام چيره اي

 

تسخير کرده جذبه ي چشم تو ماه را

بي‌خود که نيست تو قمر اين عشيره اي

 

عصمت دخيل تار عباي تو از ازل

جز بندگي نديده کسي از تو سيره اي

 

قدر تو را کسي نشناسد در اين مقام

وقتي براي امر شفاعت ذخيره اي

 

ما را بس است وقت عبور از پل صراط

از تار و پود بيرق تو دستگيره اي

 

چشم اميد عالم و آدم به دست توست

باب الحسين هستي و پرچم به دست توست

 

فردوس ِدل هميشه اسير خيال توست

حتي نگاه آينه محو جمال توست

 

تو ساقي کرامت و لطف و اجابتي

اين آب نيست زمزمه هاي زلال توست

 

ايثار و پايمردي و اوج وفا و صبر

تنها بيان مختصري از کمال توست

 

در محضر امام تو تسليم محضي و

والاترين خصائل تو امتثال توست

 

فردا همه به منزلتت غبطه مي خورند

فردا تمام عرش خدا زير بال توست

 

باب الحوائجي و اجابت به دست تو

تنها بخواه، عالم هستي مجال توست

 

اي آفتاب علقمه: روحي لک الفدا

اي آرزوي فاطمه: روحي لک الفدا

 

اي آفتاب روشن شبهاي علقمه

سرو رشيد خوش قد و بالاي علقمه

 

داده ست مشک تشنه ي تو آب را بها

اي آبروي آب، مسيحاي عقلمه

 

وقتي که چند موج عليل شريعه را

کرده ست خاک پاي تو درياي علقمه

 

لب تشنة زيارت لبهات مانده است

آري نگفته اي به تمناي علقمه

 

امروز دستهاي تو افتاد روي خاک

تا پا بگيرد از دل صحراي علقمه

 

با وعده هاي مادرت آسوده خاطريم

چشم اميد ماست به فرداي علقمه

 

اين عطر ياس حضرت زهراست مي وزد

از سمت کربلاي تو ، سقاي علقمه

 

شبهاي جمعه نالة محزون مادري

مي آيد از حوالي درياي علقمه

 

ام البنين و فاطمه با قامتي کمان

اينجا نشسته اند و شده آب روضه خوان

 

فرصت نداد تا که لبي تر کند گلو

دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

 

مي آيد از کنار شريعه شهاب وار

بسته ست راه را به حرم لشکر عدو

 

طوفان تير مي وزد از بين نخلها

حالا شنيدني شده با مشک گفتگو:

 

«بسته ست جان طفل صغيري به جان تو

تو مشک آب نه که تويي جام آبرو

 

اي مشک جان من به فداي سر حسين

اما تو آب را برسان تا خيام او

 

اما شکست ساغر و ساقي ز دست رفت

جاري ست خون ز باده ي چشمش سبو سبو

 

با مشک پاره پاره به سوي حرم نرفت

تا با امام خود نشود باز رو برو

 

تنها پناه اهل حرم بر نگشته است

مي بارد از نگاه سکينه : عمو عمو

 

در خيمه اوج بي کسي احساس مي شود

خورشيد نيزه ها سر عباس مي شود

 

یوسف رحیمی