در ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله)
گلی که از سحر و عشق و آسمان روید
نه آن گل است که در طرف بوستان روید
گلی که پیرهنش از کتان مهتاب است
بباغ وحی و بگلزار آسمان روید
چو چشمه ای که زعمق صفا بجوش آید
گلی است فاطمه کز زرفنای جان روید
اگر چه خوابگهش از نگاه پنهان است
همان گل است که از جشمها نهان روید
رخ ار ز خار مغیلان دشمنان پوشید
چو گل بباغ دل پاک دوستان روید
مدار بینش آیینه عشق ساده اوست
مدام مستی ما هم زجام باده اوست
چو موج از سفر ماهتاب میاید
از آب و آینه و أفتاب میاید
نمیتوان چو به خورشید روبرو نگریست
بروز واقعه هم با نقاب میاید
دریچه ای بگشا سوی آن طلیعه نور
سیده سحری با شتاب میاید
دری بباغ نبوت گشود از گل سرخ
شگفت نیست که بوی گلاب میاید
صدای فاطمه در کائنات پیچیده است
صدا بزن که ببینی جواب میاید
گلی که سایه فتد بر تنش ز پای نسیم
چه بر سرش ز هوای خراب میاید
خطابه تو که خون گلوی مرغ حق است
چو آیه های خدا باکتاب میاید
فدک بهانه حق جوئی و اراده توست
خروش برستم چیره راه ساده اوست
پدر بدست تو گر می نهاد بوسه بجاست
که دست پاک تو و همسرتو دست خداست
وگر نبود علی همسرش نبود کسی
که با غزاله دین شیر حق فقط همتاست
چقدر سادگی زندگیت شیرین است
بساط خانه تو لیف ساده خرما ست
تمام مهر تو آب است و چتد درهم سیم
همان که در نظرت هیچ نیست این دنبا
محل زندگیت یک اطاق روشن و سبز
بطول مهر بابعاد پاکی و تقواست
تو آنچنان و بیا حشر و نشر ما بنگر
اگر چه شیعه بمیرد ز شرم روت رواست
خدا کند ز تو نوری رسد بباورها
زمهر سایه ات افتاده باد بر سر ما
تو ای سترگ به زن معنی دگر دادی
به زن چنان که توئی جلوه بیشتر دادی
به مکتب دو جهان آن یگانه بانوئی
که درس عشق به ابنای بوالبشر دادی
شب از سیاهی گیسوت مشق حرمت خواست
ز پاک جانی خود تسخه با سحر دادی
ببارگه شرف شاه دخت عصمت را
نگین و تاج و کله دادی و کمر دادی
بدان خطلب که در مسجد مدینه گذشت
صدای حق طلبی پیش ظلم سر دادی
امیره سخنی از تو چون سخن گفتن
به یک دو جمله شوق آور و شتاب زده
همان به است که دست نیاز باز بریم
دوباره سوی تو ای قبله گه نماز بریم
استاد گرمارودی
منبع کانال گنجینه گذشتگان