زبانحال حضرت لیلا (س) در راه شام 878
زبانحال حضرت لیلا (سلام الله) در راه شام
جان مادر ز رخت نور خدا جلوه گر است
بیند این نور هر آن دیده که صاحب نظر است
صورتت آینه ای حسن جمال از لیست
بیند این آئینه آن کس به حقیقت نظر است
ای محمد رخ و حیدر دل و زهرا طینت
که نبی جد و حسن عم و حسینت پدر است
مادر دهر عقیم است نیارد فرزند
دید تا همچو تو در عالم خلقت پسر است
صورت و سیرت پیغمبر و حیدر داری
زان دو گنجینه عیان همچو تو یکتا گهر است
تو ذبیح الله وقتی و منم هاجر تو
لیلیم لیک مرا شور جنونی به سر است
من جوانی چو تو پرورده ام ای حاصل عمر
حا صل زندگیم بعد تو خونین جگر است
شایق بزم وصالی قدم از سر کردی
این چه سریست در این سر که از عشقش اثر است
سر تو بر سر نی وادی ایمن این دشت
دسترس نیست به این شاخه که نورش ثمر است
زخم شمشیر به فرق تو در آن زلف سیاه
در شب تیره مگر معجز شق القمر است
خال مشگین تو بر صفحه رخسار پدید
یا به گلبرگ طُری نقطه ای از مشک تر است
ای مه نو سفرم همسفر من بودی
حال بنگر که مرا بهر اسیری سفر است
سفر شام و اسیری و غریبی و فراق
اکبرا این ره عشق است چنین پر خطر است؟
اندرین غم که جهان زآتش آن می سوزد
خامه اندر کف (مشکوة) غمین نوحه گر است
شاعر : مرحوم مشکوة تبریزی
با سلام