احوالات حضرت امام هادی (ع) 5090

احوالات حضرت امام هادی (علیه السلام)

 

آیا که شود باز ببینم وطنم را

آرام کنم سینه ی پر از محنم را

 

دلتنگ مناجات سحرهای بقیعم

با مادر غمدیده بگویم سخنم را

 

از سوز عطش تار شده راه نگاهم

آخر چه کنم ؟ لرزش دست و بدنم را

 

آتش زده بر جان و دلم صوت حزینی

سخت است تماشا کنم اشک حسنم را

 

آن روز که در گوشه ی ویرانه نشستم

لرزاند ، غم عمه ی سادات تنم را

 

من کشته ی بی حرمتی بزم شرابم

با آن که نبسته لب چوبی ، دهنم را

 

آن روز که آمد به میان حرف کنیزی

سخت است که تفسیر نمایم سخنم را

 

ناموس خدا ، خیره سری ، چشم حرامی

سر بسته گذارید بلای کهنم را

 

در این دم آخر به خدا یاد حسینم

زیر سرم آماده نهادم کفنم را

 

تشییع تن سالم من کار ندارد

غارت ننموده است کسی پیرهنم را

 

 قاسم نعمتی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

در مدح و میلاد حضرت امام حسن مجتبی (ع) 4750

در مدح و میلاد امام حسن مجتبی (علیه السّلام)

 

هرکس که بر کریم پناهنده میشود

دلمرده هم اگر برسد زنده میشود

 

آنقدر میدهند که شرمنده می شود

آیا به روز حشر سرافکنده می شود

 

واللهِ اعتقاد من این است تا ابد

زین خانه نا امید گدایی نمی رود

 

وقتی به گریه طینت من رنگ و بو گرفت

این چهره ی سیاه کمی شستشو گرفت

 

کم کم تمام زندگی ام بوی او گرفت

اینگونه بود بی سر وپا آبرو گرفت

 

از آن به بعد خانه ی دلدار شد دلم

تا آمدم به خویش گرفتار شد دلم

 

امشب حسن حسن نکنم شب نمیشود

بی یا حسن تجلی یارب نمی شود

 

زلفی که باد خورده مرتب نمی شود

هر کس به هم نریخت مقرب نمی شود

 

آتش زده هوای وصالت به جان من

یا ایها الکریم و یا ایها الحسن

 

مارا خدا کنارِ کریمان بزرگ کرد

ریزه خورِ دیارِ کریمان بزرگ کرد

 

آنقدر در جوارِ کریمان بزرگ کرد

انگار از تبارِ کریمان بزرگ کرد

 

عمری به دستگیری ات اقرار کرده ایم

ما اعتماد بر کرم یار کرده ایم

 

عمری سبو زجام کرم می زنم حسن

نقش تو را به چشم ترم میزنم حسن

 

سربند سبز رویِ سرم میزنم حسن

با نام تو به سینه حرم می زنم حسن

 

باید مدینه محشر کبری به پا کنیم

بالای قبر تو حرمی را بنا کنیم

 

از راه دور دست تمنا گرفته ایم

عمریست در حریم تو مأوا گرفته ایم

 

دستان خویش سوی تو بالا گرفته ایم

هرچه گرفته ایم ز زهرا گرفته ایم

 

بیهوده نیست آبروی رفته می خَرَند

فرزندها ز مادرشان ارث می برند

 

زلفت رها کنی همه بی خانه میشویم

ابرو نشان دهی همه دیوانه میشویم

 

ماخاک بوس گوشه ی میخانه میشویم

گِرد تو پرکشیده و پروانه میشویم

 

در آسمان چشم سیاهت هوایی ام

شکر خدا ز روز ازل مجتبایی ام

 

چشمان من به سوی درِ بسته ی بقیع

بُغضی ست در گلویِ درِ بسته ی بقیع

 

سر می نَهیم رویِ درِ بسته ی بقیع

گریه شده وضویِ درِ بسته ی بقیع

 

ای کاش پرچمی سرِ این قبر می زدیم

با گریه پرچمی سرِ این قبر می زدیم

 

قربان آن جگر که چهل سال پاره بود

زخمی از آن شکستگی گوشواره بود

 

در کوچه ها فقط پیِ یک راهِ چاره بود

با ماه رفته بود و عصایِ ستاره بود

 

چون کوچه تنگ بود کسی در برابرش

بگذاشت ،پا به چادر و رد شد زمادرش

 

در کوچه مادرت به عصا احتیاج داشت

چشمش ندید، راهنما احتیاج داشت

 

پهلو شکسته ضربه کجا احتیاج داشت

سیلی که خورد،  ضربه ی پا احتیاج داشت؟؟؟

 

لعنت بر آنکه با لگدش بارِ او شکست

بادستِ بسته شخصیت یار او شکست

 

از آن به بعد خنده به لبها حرام شد

تو هفت ساله بودی و عمرت تمام شد

 

در شهر،  آلِ فاطمه بی احترام شد

توهینِ بر علی همه جا لفظِ عام شد

 

دیدی کسی که حرمت صدیقه را شکست

بر منبر پیمبر و جایِ علی نشست

 

آهسته تر قدم بزن ای مردِ کوچه ها

بشکن سکوتِ بی کسی و سردِ کوچه ها

 

مویت سپید کرده دگر دردِ کوچه ها

یادت نرفته خنده ی نامردِ کوچه ها

 

دیدی ز مالیات مغیره معاف شد

این ها سپاسِ شدت ضربِ قلاف شد

 

لعنت به هر کسی که تو را  بد صدا زده

زخمِ زبان به سینه ی درد آشنا زده

 

صبر تو طعنه بر همه ی انبیا زده

صلحِ تو ریشه ی همه ی فتنه را زده

 

آری چکیده ی علی و مصطفی توئی

بنیانگذار نهضتِ کرببلا توئی

 

با زهرِ همسرت جگرت ریخته به هم

زهرا کجاست؟ مویِ سرت ریخته به هم

 

تصویرهایِ چشم ترت ریخته به هم

خانه دوباره در نظرت ریخته به هم

 

بیرون بریز خون جگر های خود حسن

کمتر به پیش خواهرِ خود دست و پا بزن

 

خونین دهن ز کرببلا حرف میزنی

از ماجرایِ راس جدا حرف میزنی

 

از نیزه هایِ بی سر و پا حرف میزنی

از لشگری بدون حیا حرف میزنی

 

گرچه بناتِ فاطمه در تاب و در تب اند

شکر خدا محارمِ تو دورِ زینب اند

 

دستِ حرام زاده به معجر نمی خورد

ضربِ لگد به پهلویِ دختر نمی خورد

 

آتش زبانه اش به مویِ سر نمی خورد

با ناسزا به زینب تو ، بر نمی خورد

 

خون جگر اگر چه به لبهایِ تو نشست

آهسته جان بده که ابالفضل زنده است

 

در کربلا سپاهِ حرامی چه میکنند

با چشمِ خیره خواهرِ تو دوره می کنند

 

پوشیه ی زنان حرم پاره می کنند

زنها و دختران همه آواره میکنند

 

زینب پس از حسین گرفتار میشود

آواره بین کوچه و بازار میشود

 

 قاسم نعمتی

در مدح حضرت ابوالفضل العباس (ع) 4375

در مدح حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)

 

گريه كردم مُطَهّرم كردند

پاكْ مانند ساغرم كردند

 

اسم تو آمد و دلم پَر زد

به گمانم كبوترم كردند

 

با نگاهي  ز چشم شهلايت

.خاكْ بودم ولي زرم كردند

 

پدر و مادرم همان اول

نذرِ اولاد حيدرم كردند

 

تا كه گفتم مُحبِّ عباسم

دلِ آلوده را حرم كردند

 

شخص بي آبرو چنان من را

پيشِ مردم چه محترم كردند

 

شك ندارم كه اين محبت را

به دعاهاي مادرم كردند

 

سالياني است آبرو دارم

ساليانيست نوكرم كردند

 

يَابْنَ امُّ البنين دعايم كن

باز در علقمه صدايم كن

 

دست بر سينه رو به كرب و بلا

السلام عليك يا سقا

 

قمر خانوادة خورشيد

صدقه دارد اين قد و بالا

 

پسر چهارمِ امير حُنين

دست بر سينة بني الزهرا

 

چشم و ابروي تو سپاه حسين

كاشف الكرب سيد الشهدا

 

سيزده ساله فاتح صفين

سومين بچهْ شيرِ ، شيرِ خدا

 

ارمني ها مُريد نام تواند

شاهدم سفره هاي تاسوعا

 

نامِ تو هم رديف يا فَتّاح

چشمهايت مُفَرِّجُ الغَمّاء

 

تو كه هستي ، حسين هم آخر

شد پناهنده بر تو عاشورا

 

سايبانِ مُخَدّراتِ حرم

پشتْ گرميِّ زينب كُبري

 

إعطِني يا كريم ، انا سائل

مستجيرٌ  بِكَ ابوفاضل

 

دست گيرِ همه خدايِ ادب

دست پروردة امير عرب

 

نسلْ در نسلْ خاك پايِ توايم

به تو داديم دلْ نَسَبْ به نسبْ

 

سفره ات بهر سائلان پهن است

صورتت شير و خالِ تو ، چو رطب

 

مي كند زنده ياد حيدر را

چين پيشاني ات به وقت غضب

 

اسدالله كربلا ، عباس

بِنِشين با وقار بر مركب

 

قد كشيدي همينكه روي اسب

لشكر كوفيان كشيد عقب

 

مي شود روضه را تجسم كرد

با كمي فكر ، رويِ اين مطلب

 

تا تو بودي سفر به خير گذشت

اي نگهبان محمل زينب

 

تا تو بودي رباب اصغر داشت

غرق بوسه سپيدي غب غب

 

تا تو بودي نديد يك مادر

طفلش از تشنگي كند لب لب

 

تا تو بودي رقيه معجر داشت

روي دوش تو خواب بود هر شب

 

تا تو بودي كسي اجازه نداشت

بزند چوب خيزران بر لب

 

رفتي بر غرورها برخورد

دست نامحرمان به معجر خورد

 

واي از لحظه اي كه غوغا شد

رفتي و در خيام بلوا شد

 

دختري مشك آب دستت داد

بر دعا دست عمه بالا شد

 

سايه ات بين نخلها گم شد

پسر فاطمه چه تنها شد

 

تا رسيدي كنار نهر فرات

علقمه در مقابلت پا شد

 

تا قيامت خجل ز لبهايت

خنكي هاي آب دريا شد

 

جانب خيمه راه افتادي

فكر و ذكرت لبان آقا شد

 

در كمينت چهار هزار نفر

تيرها در كمان مهيّا شد

 

قدُّ و بالات كار دستت داد

چند صد تير در تنت جا شد

 

بي هوا دستِ راستت افتاد

دست چپ هم شكارِ اعدا شد

 

حرمله در شكارِ چشم آمد

هدفش چشم هاي شهلا شد

 

نوكِ تير از سرِ  تو بيرون زد

تا پرش بين ديده ات جا شد

 

خواستي تير را برون بكِشي

گردنت خم به سوي پاها شد

 

از سرِ تو كلاه خود افتاد

يك نفر با عمود پيدا شد

 

آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت

تا سر چينِ ابرويت وا شد

 

واي بي دست بر زمين خوردي

سجده گاه تو خاكِ صحرا شد

 

تيرهايِ كمي فرو رفته

خوب بر جسمِ اطهرت جا شد

 

بعدِ سي سال يا اخا گفتي

عاقبت مادر تو زهرا شد

 

دورتر از تنت حسين افتاد

همه ديدند قامتش تا شد

 

گفت عباس خيز و كاري كن

رويِ لشگر به خواهرم وا شد

 

دَمِ خيمه زمان غارت ها

سرِ يك گوشواره دعوا شد

 

سند ارث بُردن از زهرا

با كف پا به چادر امضا شد

 

پاسخ اَيْنَ عمّيَ العباس

سيلي چند بي سر و پا شد...

 

قاسم نعمتی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

زبانحال حضرت فاطمه زهرا (س) 3393

زبانحال حضرت فاطمه زهرا (سلام الله)

 

همسايه ها ، مَردُم ، دگر راحت بخوابيد

زهراي من رفته سفر راحت بخوابيد

 

آن دختري كه باعث آزارتان بود

مهمان شده نزد پدر راحت بخوابيد

 

با دست خود هستي خود را دفن كردم

شد شیرخيبر بي سپر راحت بخوابيد

 

ديگر نمي آيد صداي آه آهش

از درد پهلو تا سحر راحت بخوابيد

 

فكر خبر بوديد از بيمار بدحال

جان داد زهرا بي خبر راحت بخوابيد

 

بانوي من با سينة مجروح رفت و ...

من ماندم و اين ميخِ در راحت بخوابيد

 

حورية انسيه كه سيلي نمي خواست

كشتند او را در گذر راحت بخوابيد

 

باخنده هستيِ مرا آتش كشيدند

دامان زهرا شعله ور راحت بخوابيد

 

دل تنگم و ديدار يارم مي روم من

هر نيمه شب با چشم تر راحت بخوابيد

 

قاسم نعمتی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

حضرت امام زمان (عج) 2670

حضرت امام زمان (عج)

 

برای دیدن روی تو ناله ها دارم

خوشم اگر چه غریبم ولی تو را دارم

 

تمام سوز دل من ز ناله های شماست

ز درد هجر تو سوز ی در این صدا دارم

 

گدائی در این خانه آبروی من است

به نام توست اگر ذره ای بها دارم

 

به نامۀ عملم نیست جز گناه گناه...

ولی به وقت سخن کوهی ادعا دارم

 

الا امیر سحر ای مسافر صحرا

امید وصل تو را بین هر دعا دارم

 

به کام خویش چشیدم غم جدایی را

نشان رحمتی از یار آشنا دارم

 

مرا میان قنوت سحر مَبر از یاد

که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم

 

به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست

اگر زبان مناجات با خدا دارم

 

بیا و نامه اعمالِ من مرور نکن

که بر جبین عرق شرم از شما دارم

 

بدست خود بده خرج زیارت ما را

هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم

 

 قاسم نعمتی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

اربعین 2427

اربعین

 

ره واکنید قافله سالار میرسد

یک قافله اسیرعزادار میرسد

 

برخیز یا حسین سری دست و پانما

دلبر برای دیدن دلدار میرسد

 

حالا که پیرعشق شدم ناز می‌کنی

باشد تو ناز کن که خریدار میرسد

 

سر الحسین سینه سینای زینب است

آری حقیقت همه اسرار میرسد

 

بالا بلند بودم و حالا خمیده ام

پرغم ترین زمانه دیدار میرسد

 

عباس کو که صبرعقیله سر آمده

ناموس حق زکوچه و بازار میرسد

 

بر روی قبر پیرهنت پهن می‌کنم

جانم به لب زگریه بسیار میرسد

 

تکرارصحنه‌ها شده درپیش دیده ام

نیزه به دست لشگر اشرار میرسد

 

گویا هنوز میشنوم زیر دست و پا

فریاد العطش ز لب یار میرسد

 

آن بار گر نشد بدنت را بغل کنم

قبرت به روی سینه‌ام این بار میرسد

 

هرجا که شد غرور مرا دشمنت شکست

زینب غمین از آن همه آزار میرسد

 

آه رباب و قبر بهم خورده ی علی

لالایی اش ازآن دل غمدار میرسد

 

 قاسم نعمتی 

در مدح  امیرالمومنین حضرت علی ابن ابیطالب (ع) 1971

در مدح حضرت علی (علیه السلام)

 

میان بزم خراباتیان قراری نیست

به باده نوش كه برهان عقل كاری نیست

 

تمام دلخوشی ما محبت علی است

ز هیچكس بجز آقا امید یاری نیست

 

كلیمِ طور نشین شاهد كلام من است

به پیشگاه علی سجده اختیاری نیست

 

قبولی همه اعمال با ولای علیست

به هر چه طاعت بی حُبش اعتباری نیست

 

حرام باشد اگر رو به غیر او بزنیم

كریم تر ز علی هیچ سفره داری نیست

 

تمام نسل علی یذهبٌ مِن الرِّجسند

به شأن و عزت این خاندان تباری نیست

 

مقابل حرمش آسمان كند تعظیم

به جز مقابل او جای خاكساری نیست

 

علی تجلی سبحان ربی الاعلاست

ثواب بردن نامش تبسم زهراست

 

قاسم نعمتی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

ولادت حضرت زینب کبری (س) 1931

ولادت حضرت زینب کبری (سلام الله)

 

عاشق طواف کعبه ی آمال می کند

اخلاص را چکیده ی اعمال می کند

 

عاشق شراب می چکد از دیده ی ترش

با گریه مست می شود و حال می کند

 

دیوانه ی حسین شدن اوج بندگی ست

این کار را عقیله ی این آل می کند

 

زینب همان کسی ست که نام معظمش

هر قامت الف شده را دال می کند

 

شاگردی کنیز خدا را نموده است

این راه را چو فاطمه دنبال می کند

 

آنجا که جبرییل امین هم حجاب بود

او سجده روی تربت گودال می کند

 

اشک از رزق اعظم و رزاق زینب ست

فرمانروای کشور عشاق زینب ست

 

ما را خدا ز حاصل زینب درست کرد

از خورده هایی از دل زینب درست کرد

 

دلواپس ادامه ی راه حسین بود

ما را خدا مقابل زینب درست کرد

 

در پاسخ حسین که من اشک مومنم

بنیاد گریه را دل زینب درست کرد

 

خلاق روزگار گِل هرچه گریه کن

با اشک های نازل زینب درست کرد

 

عشاق سرشکسته ی بازار عشق را

از چوبه های محمل زینب درست کرد

 

هرگز کسی حقیقت او را ندیده است

نور عظیم حائل زینب درست کرد

 

نور حسین شد همه جا بحر او حجاب

مسطوره بود و عابده ی آل بوتراب

 

وقتی نماز شب که به حال قیام بود

مانند کعبه جلوه ی نورش تمام بود

 

پنجاه و هفت سال ز هر کجا گذر نمود

گرم طواف او سه امام بود

 

پای حسین زندگی خویش را گذاشت

او در مسیر عاشقی اَش مستدام بود

 

جایی که احترام به او وحی نازل است

در پیش پای او قیام نکردن حرام بود

 

گرچه علی شهیده ی خود زنده کرده است

دانی که فرق زینب و حیدر کدام بود

 

او از تن بدون سری حرف می کِشید

با حنجر بریده شده هم کلام بود

 

عقل این زبان بسته به زنجیر می کشد

ورنه مسیر عشق به تکفیر می کشد

 

آیین دار صبر خدا دخت حیدرست

زهرای روزگار تجلی کوثرست

 

گویند در حدیث کساء نیست نام او

زینب همان عبای یمانی دلبرست

 

زینب خلاصه ی همه ی پنج تن شده

شأن و مقام و مرتبه اش فوق باورست

 

زینب غریب آمد و زینب غریب رفت

آری ظهور جلوه ی او روز محشرست

 

یک یا حسین گفت سپاهی عقب کِشید

خاتون خانواده ی فتاح حیدرست

 

در کربلاست معجر او مُحی الحسین

تنها گواه گفته ی من نعش اکبرست

 

داده نجات با نفسش نُه امام را

تا دید روی ناقه امامی که مضطرست

 

ما قائلیم یک تنه او یک سپاه بود

دعوای عصر روز دهم پای معجرست

 

این روزها که بیت علی ریخته بهم

با دست های کوچک خود یار مادرست

 

با دستمال خیس کمی پاک می کند

خونابه را که بر لب بیمار بسترست

 

با فضه گفت هر چه سر مادر آمده

تقصیر داغ بودن مسمار آن دَر است

 

قاسم نعمتی 

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه