در مدح حضرت زینب کبری (سلام الله)

 

ضلعی از اضلاع  پیغمبر مهین با نوی راد

آن که  ناموس خدا و نام پاکش زینب است

 

گر زن است  اما به مردان دو عالم هست ام

زا نکه  مرات اتم و کنز مخفی رب است

 

از نبوت داشت سطوت  از ولایت قدرتی

کف عبدالله جعفر از غمش جان بر لب است

 

جد و باب و مام وی بودند  چون  خورشید و ماه

آسمان  عز و تمکین را درخشان  کوکب است

 

داشت از علم لدنی بهره آن فخر عرب

خورده شیر از فا طمه شاگردی از آن مکتب است

 

با برادر همقدم با رنج و محنت روبرو

سینه پر حسرتش  پر از هزاران مطلب است

 

مو پر یشان شد زداغ  گلرخان در کربلا

هر که دیدش آن زمان گفتا قمر در عقرب است

 

دیده گریان  پا  برهنه شد برون از خیمه گاه

دید شه افتاده و بن سعد روی مر کب است

 

بر سر نی  چون سر  پاک برادر دید و گفت

نی عجب گر من بمیرم  زنده ما ندن اعجب  است

 

چون اسیران  رفت  شام ودید چون چوب جفا

پیر هن را چاک زد  گفت این مصیبت اصعب است

 

دست حق در آستین و هست بانوی  جزا

بحر عصمت را یگانه  گو هر و  زین اب است

 

مرحوم حاج شیخ یوسف عماد الواعظین 

متخلص به عماد

منبع کانال گنجینه گذشتگان