احوالات حضرت رقیه (س) 4584
احوالات حضرت رقیه (سلام الله)
بشنو از راوی که گوید دیدم اندر کارزار
پنج ساله یک پیاده ، شصت ساله یک سوار
این یکی کودک ولی دریای عقل و معرفت
آن یکی پیر کهن لیکن شرور روزگار
این درایمان بی مثل آن در جهالت بی نظیر
این در اوج بینوائی آن در اوج اقتدار
چون ستون خیمهٔ شیطان ، درشت آن بی ادب
چون نخ شیرازهٔ قرآن ، ظریف این باوقار
این غریب بینوا درگیر شد با آن غراب
دفعتا دیدم به دور از چشم عقل وانتظار
تازیانه بر هوا رفت و فرود آمد سریع
بر زمین افتاد با یک ضربه آن والا تبار
رفت ضارب در پی آزار مظلومی دگر
از زمین برخاست چون یک شاخه گل آن بیقرار
بار دیگر پشت اسبی ظالمی دیگر رسید
اسب زد باسینه بر پیشانی آن طفل زار
باز هم افتاد لیک این دفعه دیگر برنخاست
اختران از آسمان گفتند جان ای خاکسار
آن شقی نقش زمینت ای گل زهرا نکرد
سورهٔ اخلاص را انداخت روی ریگزار
باادب باید ز دست و پای تو بوسند خلق
نی که ضربت بر سر و رویت زنند این اهل نار
دیدهٔ زهرا که در بالین او دیدار داشت
شیوهّ جنّات تجری تحتها الانهار داشت
استاد شاهی اردبیلی