ام المومنین حضرت خدیجه (س) 4674

ام المومنین حضرت خدیجه (سلام الله)

 

دور شدم از این و آن، با خودم آشنا شدم

آینه در حجاز بود، عاشق مصطفی شدم

 

سرمه نمی برم به چین، قند و شکر نمی خرم

نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم

 

بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم

دانهء عشق کاشتم، در قفست رها شدم

 

با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه ایست

با تو پر از قصیده ام، با تو غزل سرا شدم

 

ای که ملول می‌شوی از نفس فرشته‌ها

باور من نمی شود، همنفس خدا شدم

 

سفرهء دل برای من، باز کن آیه ای بخوان

حرف بزن که مَحرمِ زمزمهء حرا شدم

 

قطرهء من فرات شد، ذرّه ام آفتاب شد

پیش تو سیّدالبشر، سیّدة النّسا شدم

 

پشت سرت من و علی، قامت عشق بسته ایم

تو همه مقتدا شدی، من همه اقتدا شدم

 

من به تو دست یاعلی داده ام از صمیم دل

مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم

 

لحظه آخرین غزل، ترس ندارم از اجل

پیرهن تو در بغل، با تو دوباره «ما» شدم

 

سید حمید رضا برقعی

در مدح حضرت امام سجاد (ع) 4391

در مدح حضرت امام سجاد (علیه السلام)

 

بسته‌ست همه پنجره‌ها رو به نگاهم

چندی‌ست که گم‌گشتۀ در نیمۀ راهم

 

حس می‌کنم آیینۀ‌ من تیره و تار است

بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است

 

از بس که مناجات سحر را نسرودم

سجادۀ‌ بارانی خود را نگشودم

 

پای سخن عشق دلم را ننشاندم

یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم

 

ای کاش کمی کم کنم این فاصله‌ها را

با خمسه‌عشر طی کنم این مرحله‌ها را

 

بر آن شده‌ام تا که صدایت کنم امشب

تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب

 

ای زینت تسبیح و دعا زمزمه‌هایت

در حیرتم آخر بنویسم چه برایت؟

 

اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه‌ست

جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت

 

در پردۀ‌ عشاق تو یک گوشه نشسته‌ست

صد حنجره داوود در آغوش صدایت

 

از بس که ملک دور و برت پر زده گشته‌ست

«پیراهن افلاک پر از عطر عبایت»

 

تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران

باشد حجرالاسود، الکن به ثنایت

 

من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم

عالم شده سجاده و افتاده به پایت

 

 سید حمید رضا برقعی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

در مدح حضرت ابوالفضل العباس (ع) 4376

در مدح حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)

 

 نه در توصیف شاعر‌ها، نه در آواز عشاقی

تو افزون‌تر از اندیشه، فراوان‌تر از اغراقی

 

وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی

ندارند این صفت‌ها جز تو دیگر هیچ مصداقی

 

به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان

یزید آنجا که می‌گوید «الا یا ایها الساقی»

 

تمام کودکان معراج را توصیف می‌کردند

مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی

 

چنان رفتی که حتی سایه‌ات از رفتنت جا ماند

رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی

 

فرار از تو فراری می‌شود در عرصۀ میدان

چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی...

 

به سوی خیمه‌ها یا «عدتی فی شدتی» برگرد

که تو بی‌مشک سقّایی، که تو بی‌دست رزّاقی

 

شنیدم بغض بی‌گریه به آتش می‌کشد جان را

بماند باقی روضه درون سینه‌ام باقی

 

سید حمید رضا برقعی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

احوالات حضرت علی (ع) و سکوت در برابر دشمن 3963

در احوالات حضرت علی (علیه السلام)

وسکوت در برابر دشمن

 

سکوت عین سکوت است، بی همانند است

که پیشوند ندارد، بدون پسوند است

 

زبان رسمی اهل طریقت است سکوت

سکوت حرف کمی نیست، عین سوگند است

 

زمین یخ زده را گرم می کند آرام

سکوت، معجزه ی آفتاب تابنده است

 

سکوت پاسخ دندان شکن تری دارد

سکوت مغلطه ها را جواب کوبنده است

 

سکوت ناله و نفرین، سکوت دشنام است

سکوت پند و نصیحت، سکوت لبخند است

 

سکوت کرد علی سالهای پی در پی

همان علی که در قلعه را ز جا کنده است

 

همان علی که به توصیف او قلم در دست

مردّدم بنویسم خداست یا بنده ست

 

علی به واقعه جنگید با زبان سکوت

که ذوالفقار علی در نیام برّنده است

 

علی به واقعه کار مهم تری دارد

که آیه آیه کتاب خدا پراکنده است

 

از آن سکوت چه باید نوشت؟ حیرانم!

از آن سکوت که لحظه به لحظه اش پند است

 

از آن سکوت که در عصر خود نمی گنجد

از آن سکوت که ماضی و حال و آینده است

 

از آن سکوت که نامش عقب نشینی نیست

از آن سکوت که هنگام جنگ ترفند است

 

از آن سکوت که دستان حیله را بسته

و دور گردن فتنه طناب افکنده است

 

سکوت کرد علی تا عرب خیال کند

ابو هریره به فن بیان هنرمند است

 

صحابه ای که فقط یک سوال شرعی داشت

پیاز عکه به ذی الحجه دانه ای چند است؟!

 

علی خلیفه شود پیرمرد بیغوله

یکی است در نظرش با حسن که فرزند است

 

ملاک او به رگ و ریشه نیست، از این رو؛

محمد بن ابوبکر آبرومند است

 

علی خلیفه شود شیوه ی حکومت او

برای عده ای از قوم ناخوشایند است

 

ستانده می شود آن رفته های بیت المال

ازین درخت اگر میوه ای کسی کنده است

 

اگر به پای کنیزانشان شده خلخال

اگر به گردن دوشیزگان گلوبند است

 

علی خلیفه شد آخر اگر چه دیر ولی

چقدر بر تنش این پیرهن برازنده است

 

کنون لباس خلافت چنان زنی باشد

که توبه کار شده، از گذشته شرمنده است

 

برادرم! به تریج قبات برنخورد

که ناگزیر زبان قصیده برّنده است

 

اگرچه روی زبان زبیر تبریک است

اگرچه بر لب امثال طلحه لبخند است

 

اگرچه دور و بر او صحابه جمع شدند

ولیکن از دلشان باخبر خداوند است

 

دوباره پشت در خانه ی علی غوغاست

دوباره کوچه ای از بوی دود آکنده است

 

 سید حمید رضا برقعی