در احوالات حضرت زهرا (سلام الله)

 

دست نَیازم مگر به دامنِ مادر

باده نگیرم مگر ز ساقی کوثر

 

کس نتواند در این مسیر نهد پای

تا نگذارد به خاک فضه ی او سر

 

مدحت او را کم است قُطرِ سه دیوان

آن که شده نازلش سه آیه ی کوثر

 

هر دَمِ او خالق هزار مسیحا

هر شب او چله ی هزار پیمبر

 

آتشِ کفار را نشانده به خطبه

وز کلماتش به جانشان زده آذر!

 

علّتِ خلقِ جهان و کون و مکان را

کرده اشارت به نشرِ قدرتِ داور

 

سبحه به ذکرش گرفته ام لبِ خمره

باده به یادش کشیده ام دمِ منبر

 

دست مرا هم بگیر عزتِ اعظم!

گَردِ گناهم زُدای! عصمتِ اکبر

 

ای که سجودت مدام، هستیِ هستی

وی که قیامت تمام، محشرِ محشر

 

پای مدیحت کُمیتِ شعرم لنگ است

زآن که بوَد مادحِ تو "سیّدِ حمیر"

 

دختر و هم مادرم فدات که هستی

دخت پیمبر نه بلکه امّ پیمبر

 

کفوِ تو مولاست زآنکه او همه زهراست!

هیچ کسی جز تو نیست با تو برابر

 

آب اگر روشنایی است به تمثیل

باشد از آن رو که بوده مهر تو مادر

 

مدحِ تو باید سرود لیک قلم هم

 خود به خود از داغ دوست میشکند سر

 

آه چه گوید دلم از این جگرِ خون؟

آه چه نالم ز داغِ لاله ی پر پر؟

 

نیست عجب گر ز ارث منع کنندت

امّتی آنگونه که به گفته ی حیدر:

 

"چون پشه در باد می روند به هر سو"

چون شته در خاک می خزند به هر ور

 

امّتی از بیخ و بن مخالفِ معروف

امتی از جان و دل موافقِ منکَر!

 

امّ ابیها کجا و بی پدران؟ هان!

صورت زهرا کجا و سیلیِ کافر؟

 

کاش بسوزد هر آنچه میخ که داغ است

پاش بلنگد هر آنکه می شکند در

 

بر تنِ چادر نشست ردّ چهل پا

شعله ی آتش گداخت گوشه ی معجر

 

آیه به آیه شکست قدرِ شبِ قدر

زیرِ لگد ها خمید قامتِ کوثر

 

آه که گل کرده است یک گل میخک

بر چمنِ چادرِ بهارِ پیمبر

 

جاه طلب بودنِ خلیفه ی اول

بین که چه آورد بر سر علی آخر

 

بسته به دستِ طناب، دستِ خداوند

در به درِ کوچه فاتحِ درِ خیبر

 

فاطمه پشت سرش به ناله زمین خورد

پیش رُخَش لیک گشت گوش فلک کر

 

در مگذر یا رب از مهاجر و انصار

سهل مگیر ای خدا بر آن دو ستمگر

 

تا نرسد روزگار منتقم یاس

نقطه نخواهم گذاشت آخرِ دفتر...

 

حسین نادری

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه