حضرت موسی ابن جعفر (ع) 5587

حضرت موسی ابن جعفر (ع)

 

ای جلوه‎ی جلال مبین در جبینِ تو

دست خدا برون زده از آستینِ تو

 

ای هفتمین امام که هفت آسمان حق

هفتاد بار گشته به گرد زمین تو

 

تو خرمنِ جمال و جلالیّ و آفتاب

با آن سَخاش، خُردترین خوشه‎چین تو

 

وی شب گرفته آینه‎ها از ستارگان

در پیش روی شعشعه‎ی راستین تو

 

ای کاظمی که غیظ و غضب هر دری که زد

پیدا نکرد راه به حصنِ حصین تو

 

نشنیده از زبانِ تو نفرین و ناسزا

هرچند بسته خصم، کمرها به کین تو

 

ای مژده‎ی بهشت رسانده به شیعیان

حق با حدیثِ «عاقبه المتقین» تو

 

زندان، نمازگاهِ تو بود و سپرده گوش

افلاکیان به صوتِ دعای حزین تو

 

دیوارها به ذروه‎ی توحید می رسند

از بانگِ نعبدوی تو و نستعینِ تو

 

لرزاند سنگ سنگ ستون‎های عرش را

ظلمی که بر تو رفت ز خصم لعین تو

 

ای هفتمین امام همام! ای جهان و جان

جم آمده تمام به زیر نگین تو

 

رنگین کمانِ شعرِ من اینک زده است پُل

در پیشگاهِ کوکبه‎ی راستین تو

 

حسین منزوی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

حضرت امام زمان (عج) 4497

حضرت امام زمان (عج)

 

در انتظار تو تا كي سحر شماره كنم؟

ورق ورق شب تقويم كهنه پاره كنم؟

 

نشانه هاي تو بر چوب خط هفته زنم

كه جمعه بگذرد و شنبه را شماره كنم

 

براي خواستن خير مطلقي كه تويي

به هر كتاب ز هر باب استخاره كنم

 

شب و خيال و سراغ تو،باز مي آيم

كه بهت خانه ي در بسته را نظاره كنم

 

تو كي ز راه ميايي كه شهر شبزده را

به روشنايي چشمم چراغواره كنم؟

 

ز ياس هاي تو مشتي بپاشم از سر شوق

به روي آب و قدح را پر از ستاره كنم

 

هزار بوسه ي از انتظار لك زده را

نثار آن لب خوشخند خوشقواره كنم

 

هنوز هم غزلم شوكراني است الا

كه از لب تو شكرخندي استعاره كنم

 

حسین منزوی

مدح حضرت امام محمد باقر (ع) 4023

مدح حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)

 

اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم

وآيينه دار طلعت خورشيد پنجمم

 

چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش

ازموج موج جذبه ی تو در تلاطمم

 

آن شمع کوچکم که بیفروزی ام اگر

فخر است با چراغ قبولت به انجمم

 

از آفتاب بیشترم با ولای تو

آیینه ام ،فروغ تو را در تجسمم

 

حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز

باریک بین فاجعه ی آن تهاجمم

 

آری سلام بر تو اماما! که می پرد

از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم

 

طفل چهارساله و طوفان کربلا؟

حیران این تداعی ام و آن تالمم

 

از آن ستم که سوخت در آن ،خاندان تو

هم بر تو عرضه می کنم اینک تظلمم

 

گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس

الا تویی که مدح تو را در تکلمم

 

هرچند لب به خنده گشایم برابرت

ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم

 

ای علم را شکافته و رفته تا به عمق

حیران آنچه یافتی از این تعلمم

 

آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم

بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم

 

 حسین منزوی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

در مدح حضرت امام رضا (ع) 3646

در مدح حضرت امام رضا (علیه السلام)

 

در این مشهد که هم بالین طوس و طابران خفته است

جهان جان و بالاتر از آن ، جانِ جهان خفته است

 

از این جا بردمد خورشید و اقطار جهان گیرد

زمینی که در آن هشتم امام شیعیان خفته است

 

سریر ارتضا را ، اوست سلطان و رضا نامش

کسی که قاصر از توصیف اوصافش زبان ، خفته است

 

حریم کبریایش را چه گویم تا کنم تصویر ؟

به مدح او قلم از کار مانده است و بیان خفته است

 

عجب نبود اگر که اِنس و جانش آستان بوسند

که این جا سرور و فرمانروای انس و جان خفته است

 

امام هشتم آری آن که هشته حشمت و جاهش

سریر عزّت و شوکت به فرق فرقدان خفته است

 

چنان شاهی که خاک مدفن پاکش به یُمن او

فروشَد سروری و برتری بر آسمان ، خفته است

 

نهاده قدسیان بر خاک افلاکیش پیشانی

چه عزّت ها و شوکت ها که در این آستان خفته است

 

به هر حاجت که روی آری بدو ، خواهی گرفت آن را

در این جا قبله ی حاجات پیدا و نهان خفته است

 

ز رنج رایگان بگذر، بنه بر آستانش سر

که در وی راز نامکشوف گنجِ شایگان خفته است

 

دعای حفظ جان و حِرز امّید جهان این جاست

که خود روح الامین گویی در این بیت الامان خفته است

 

در این مَعجَر اگر دستی زدی، دست از فلک بُردی

در این خاک مُراد ، آری شفیع آهوان خفته است

 

از این مهد شکر پرور بَرَد شعرم شکر، هرچند

در این جا آن که خورد از دست مأمون شوکران خفته است

 

حسین منزوی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه