غزل 4464
غزل
ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی
حیف باشد مه من کین همه از مهر جدایی
گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی؟
من ندانستم از اول که تو بی مهرو وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
مدعی طعنه زند از غم عشق تو زیادم
وین نداند که من از بهر غم عشق تو زادم
نغمه ی بلبل شیراز نرفته ست ز یادم:
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟
تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه
مرغ مسکین چه کند گر نرود از پی دانه؟
پای عاشق نتوان بست به افسون و فسانه
ایکه گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجائیم در این بحر تفکر تو کجایی؟
تا فکندم به سر کوی وفا رخت اقامت
عمر بیدوست ندامت شدو بادوست غرامت
سروجان و زر وجاهم همه گو رو به سلامت
عشق و درویشی و انگشت نمائی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی
هر شب هجر برآنم که اگر وصل بجویم
همه چون نی به فغان آیم و چون چنگ بمویم
لیک مدهوش شوم تاسر زلف تو ببویم
گفته بودم چو بیائی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
گرد گلزار رخ توست غبار خط ریحان
چون نگارین خط تهذیب به دیباچه ی قرآن
ای لبت آیت رحمت دهنت نقطه ی ایمان
آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سری ست خدایی
نرگس مست تو مستوری مردم نگزیند
دست گلچین نرسد تا گلی از شاخ تو چیند
جلوه کن جلوه که خورشید به خلوت ننشیند
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آئینه ی کوچک ننمایی
درد بیمار نپرسند به شهر تو طبیبان
کس در این شهر ندارد سر تیمار غریبان
نتوان گفت غم از بیم رقیبان به حبیبان
حلقه بر در نتوانم زدن از جور رقیبان
این توانم که بیایم سرکویت به گدایی
چرخ امشب که به کام دل ما خواسته گشتن
دامن وصل تو نتوان به رقیبان تو هشتن
نتوان از تو برای دل بیگانه گذشتن
شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه ی مایی
سعدی این گفت و شد از گفته ی خود باز پشیمان
که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان
به شب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان
کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان
پرتو روی تو گوید که تو در خانه ی مایی
نازم آن سر که چو زلف تو بپای تو بریزد
نازم آن پای که از کوی وفای تو نخیزد
(شهریار) آن نه که با لشگر عشق تو ستیزد
(سعدی)آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد
چون بدانست که در بند تو خوشتر ز رهایی
مرحوم استاد شهریار تبریزی
منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه
با سلام