غزل 4175
غزل
چشم فتنه انگیز
به دل صد شور و غوغا شد ز چشم فتنه انگیزت
به جانم آتش اندازد زنخدان دلاویزت
شراب عشق نوشیدم ، خُمار حسن جانانم
بیا ساقی قدح پر کن بگردان جام لبریزت
لب شیرین و میگونت بود آب حیات ای جان
دلم صد بوسه می خواهد ز لب های شکرخیزت
شکفته بینمت همچون ، گل نسرین بحمدلله
بهار خرّمی ای گل ، نباشد فصل پاییزت !
ز ابروی کمان کرده هزاران فتنه برخیزد
بیاید بوی چنگیزی از آن ابروی خونریزت
دلم خون شد ز هجرانت کجایی ای عزیز جان
منم دلدادۀ رویت منم مشتاق شب خیزت
قسم بر جان مشتاقان تو را من دوست می دارم
بیا ای یار فرزانه رها کن زهد و پرهیزت
ز شیرازند اگر عاشق شما را حافظ و سعدی
منم فانی دلداده ز مشتاقان تبریزت
استاد فانی تبریزی
منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه
+ نوشته شده در ۱۳۹۷/۰۱/۰۷ ساعت توسط
|
با سلام