زبانحال به حضرت زهرا (سلام الله)

 

گل ، بر من و جوانی من گریه می‌ کند

بلبل به خسته جانی من گریه می‌ کند

 

از بس که هست غم به دلم ، جای آه نیست

مهمان به میزبانی من گریه می‌ کند

 

از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست

بازو به ناتوانی من گریه می‌ کند

 

گل ‌های من هنوز شکوفا نگشته ‌اند

شبنم به باغبانی من گریه می‌ کند

 

در هر قدم نشینم و خیزم میان راه

پیری ، بر این جوانی من گریه می‌ کند

 

گردون ، که خود کمان شده ، با چشم ابرها

بر قامت کمانی من گریه می‌ کند

 

این آبشار نیست که ریزد ، که چشم کوه

بر چهره ‌ی خزانی من گریه می‌ کند

 

فردا مدینه نشنود آوای گریه ‌ام

بر مرگ ناگهانی من گریه می‌ کند

 

حاج علی انسانی