در احوالات حضرت فاطمه زهرا (س) 3437
در احوالات حضرت فاطمه زهرا (سلام الله)
آن شب علی كفن به تن يار خويش كرد
يا تَفته آهنی به دل زار خويش كرد
گُنجد به باورم نه كه آن سّر كائنات
زودی چگونه صرف نظر يار خويش كرد
كُنجی نشست و ناله برآورد و صيحه زد
آفاق را سيه چو شب تار خويش كرد
وا داشت هر كه را به تَحيّر كه زار زار
زيب محاسنش دُر شهوار خويش كرد
چشم علی به زخم تنش تا كه اوفتاد
زهرا اشاره زود به مسمار خويش كرد
آيا مگر كه بوی وفا از كسي شنيد؟
كاين سان وداع ، يار وفادار خويش كرد
اغيار را به خلوت خود ره نداد هيچ
از خويش طَرد خصم دل آزار خويش كرد
دانی چرا نكرد به افغان صدا بلند
انديشه بهر دختر افكار خويش كرد
سرو روان خويش چو خواباند زير خاك
شطّي روان ز نرگس بيمار خويش كرد
خواندش انيس و مونس و هم صحبت و نَديم
تكيه بدون وقفه به گفتار خويش كرد
مقداد بود و بوذر و سلمان ز محرمان
گفت آنچه بازگو بَرِ عَمّار خويش كرد
سودی نبرد گر چه ، تَلَطُّف بدون خوف
با دشمنان سِفله و غَدّار خويش كرد
رونق بخوان سروده ی آن را كه از نخست
تسخير قلب عالمی از كار خويش كرد
آن كيست « نوبر» است كه هر ذی شعور را
مَبهوت با بيان دُرَرَبار خويش كرد
محمد رونقی
با سلام