اربعین حسینی

 

تا غمزدگان آل طاها

ديدند ديار كربلا را

 

از ناقه خود زمين فتادند

كردند همه فغان و غوغا

 

شد شور قيامتي نمايان

اندر دل دشت و كوه و صحرا

 

هر مادر غم كشيده بوئيد

عطر گل خود به زير غبرا

 

سرگرم وصال يار خويشند

از مرد و زن و ز پير و برنا

 

من نيز حسين خويشتن را

بودم به ميان دشت جويا

 

جوياي بقاي آفرينش

آن مظهر حق ، شهيد تقوا

 

اينجاست كه آرميده در خاك

آن آيت ذات حيّ اعلا

 

تا مرقد او به بر گرفتم

فرياد و فغان ز سر گرفتم

 

گفتم كه غمم ز سر بگويم

يا كوته و مختصر بگويم

 

گويم ز جفاي كوفه يا شام

يا محنت اين سفر بگويم

 

از درد و غم خرابه گويم

يا خون شدن جگر بگويم

 

ازغصه دختر سه ساله

ياشرح غم دگر بگويم

 

با باد صبا حديث عشقت

هر روز و شب و سحر بگويم

 

گه شرح فراق جانستانت

با شمس و گهي قمر بگويم

 

گه قشه داستان ايثار

بر اهل جهان ز سر بگويم

 

گويد دل من، تمام غمها

باخاك تو سر بسر بگويم

 

هر جا نگرم غم است و اعدا

درد است و ملال و رنج و غوغا

 

يكسو همه مادران عاشق

در مهر و وفا و عشق صادق



درد و غم هجر را كشيده

آخر شده بر وصال لاحق

 

گويند بهم به رمز و ايماء

شرح دل دردمند واثق

 

چون كوه به صبر و بردباري

بودند همه بلند و شاهق

 

بودند همه وفا گزينان

مشتاق حقيقت و حقايق

 

سرمست وصال يار خويشند

مدهوش حق و بهم موافق



بودند همه ز فرط ايثار

فارغ ز تمامي علايق

 

جز صحبت يار هچكس را

در بزم لقا نبود لايق

 

شد نوبت كوچ كاروانم

هنگام فراق جانستانم

 

استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی