غزل 2421
غزل
پیرم وگاهی دلم یادجوانی میکند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی میکند
همتم تامیرودسازغزل گیرد به دست
طاقتم اظهارعجزوناتوانی میکند
بلبلی درسینه مینالدهنوزم کاین چمن
باخزان هم آشتی وگل فشانی میکند
مابه داغ عشق بازیانشستیم وهنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی میکند
نای ماخاموش ولی این زهره ی شیطان هنوز
باهمان شور و نوا داردشبانی میکند
سالهاشد رفته دمسازم زدست اماهنوز
در درونم زنده است و زندگانی میکند
باهمه نسیان توگویی کزپی آزارمن
خاطرم باخاطرات خود تبانی میکند
بی ثمرهرساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران میرسدبامن خزانی میکند
طفل بودم دزدکی پیرو علیلم ساختن
آنچه گردون میکندبامانهانی میکند
شهریاراگو دل ازمامهربانان نشکنید
ورنه قاضی درقضانامهربانی میکند
استاد شهریار
+ نوشته شده در ۱۳۹۶/۰۶/۱۲ ساعت توسط
|
با سلام