حضرت امام زمان (عج)

 

چنان شادم، چنان شادم، من امشب

ز درد و غم، چون آزادم، من امشب

 

به این عالم، گل نرگس، خوش آمد

صفای او، به این مجلس، خوش آمد

برای ما بهین مونس خوش امد

نه مجنونم، نه فرهادم، من امشب

ز درد و غم، چون آزادم، من امشب

 

چنان مستم، نمی دانم، كه هستم

فقط دانم، كه من ساقی، پرستم

گرفته با، ایاغ خُم، ز دستم

نه صیدستم، نه صیّادم، من امشب

ز درد و غم، چون آزادم، من امشب

 

بده ساقی، میِ شادی، به یاران

شراب غم، نمی­خواهد، جوانان

كه رقصد دل، دراین محفل، چو مستان

نه شاگردم، نه استادم، من امشب

ز درد و غم، چون آزادم، من امشب

 

جهان آری، چنان یاری، ندیده

به عرش حق، قدِ سروش، رسیده

صنوبرها، به تعظیمش، خمیده

نه چوگانم، نه شمشادم، من امشب

ز درد و غم، چون آزادم، من امشب

 

بشارت می­دهم یاران، «بشیرم»

جوانم من، جوانم من، نه پیرم

به عشق حضرتت مهدی، اسیرم

نه نرّادم، نه معتادم، من امشب

ز درد و غم، چون آزادم، من امشب

 

نگنجد بر، سرودی گفتگویش

خجل گشته، مه تابان، ز رویش

گدا گشته، همه شاهان، به كویش

به چاه غم، نیفتادم، من امشب

ز درد و غم، چون آزادم، من امشب

 

 سید بشیر حسینی میانجی