زبانحال حضرت زینب (سلام الله)

در خروج از خرابه شام

 

ای چرخ ریختی زجفا خاک برسرم

ازجورتو چگویم همیشه درآذرم

 

بانوی دهربودم و کردی تودرپدر

همچو اسیرروم شده خاک بسترم

 

روزیکه آمدم زمدینه بصدجلال

همراه بود قاسم و عباس و اکبرم

 

آخرببین چگونه فلک مضطرم کنون

ازشام میروم بوطن کو برادرم

 

آیا رواست که از هیجده نفر

یک پیرهن نشانه برم من بمادرم

 

ازمن اگرسوال کند کو حسین من

آیا بگو چه عذر برآن مضطرآورم

 

گویم چگونه یزید لعین مست مست شد

زد چوب خیزران بلب لعل دلبرم

 

گویم زدختران تو شامی کنیز خواست

گفتم به حاضران که من آل پیمبرم

 

ای کاش جان بگوشه ویرانه دادمی

روبروطن نکردمی من باردیگرم

 

ازشام میروم بوطن خیلی ناگران

درگوشه خرابه من ازآن کبوترم

 

آهسته دار تنگ برآغوش خود مکش

مجروح بود چون تن آن ناز پرورم

 

آن تازیانه ها که براو اهل شام زد

جایش نمیرود بخدا تا به محشرم

 

درگفتگوی شام (ذلیلا) خموش باش

آتش گرفت خامه کزو سوخت دفترم

 

مرحوم ذلیل تبریزی

منبع کانال گنجینه گذشتگان