زبانحال حضرت قاسم (ع) 5131
زبانحال حضرت قاسم (علیه السلام)
قاسمم من یادگار مجتبی
نخل امید بهار مجتبی
آنکه جانش آمده بر لب منم
نور چشم عمه ام زینب منم
اخترم من بر شب تار حسین
بعد اکبر می شوم یار حسین
باده از مینای حیدر خورده ام
از پدر ارث شجاعت برده ام
من گلم اما مرا پرپر کنید
پیکرم سوزانده خاکستر کنید
کوفیان سنگ دل سنگم زنید
طعنه ها بر این دل تنگم زنید
جسم بی جان مرا خنجر زنید
تیر و نیزه بر تن بی سر زنید
خاک را با خون قاسم گل کنید
پس سرم را پرچم محمل کنید
او رجز می خواند لیکن خسته بود
گرد چشمش اشک حلقه بسته بود
نیمه جان و خسته و بی تاب بود
آرزوی قلب قاسم آب بود
کوفیان بستند بر او راه را
غرقِ خون کردند جسم ماه را
گاه سنگ و گاه شمشیرش زدند
آن گل بی خار را تیرش زدند
یک نفر زد بر سر قاسم عمود
بر زمین افتاد و رویش شد کبود
برگ گل در خاک و خون افتاده بود
کاش یارب زودتر جان داده بود
کوفیان بر پیکر او تاختند
برگ گل را پاره پاره ساختند
باغبان آمد ولیکن دیر شد
در کنار پیکر گل پیر شد
منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه
با سلام