تماشای ساقی

 

خواهم ای شه با لب دل بوس پاهایت کنم

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

من که خود ساقی سرمستم ز ساقیّ بلا

جلوه ها دارد به جامم خسرو ایزد نما

جلوه ای دیگر مرا ای ساقی ارض و سما

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

من سیه مست خرابات توام از جام دوش

از ازل من مِی فروشت بوده ام ای مِی فروش

نوش جانم جام شد تا که بگفتی نوش نوش

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

جوشش صهبای تو کرده مرا اندر خروش

شد طنین انداز گوش جان نداهای سروش

لذّت دیگر مرا بخشد لقای مِی فروش

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

آل هاشن را مَهَم ای معنی امّ الکتاب

مر مرا انوار حق تابیده از پنج آفتاب

آفتابم آفتابم را صلای ماهتاب

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

ای مرا پیر طریقت وی لقای لم یزل

خرقهء وحدت به تن کردی مرا روز ازل

خرقه ام صدپاره شد چون تُرد شیشه في المثل

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

طیّ کردم با دمی صد وادی جانانرا

زان شده صدپاره ام تذهیب صد میدانرا

پیکرم تفسیر سی پاره کند سلطانرا

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

دوش تا بر سر کشیدم جام خاصّ باده را

منتهی کردم به نهر علقمه صد جاده را

در کنار نهر آب آتش زدم سجّاده را

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

نینوا با نای تو شد خلوت خاصّ الاه

خلوت خاص نگار تو مرا شد خانقاه

اندرو انوار سرخ و سبز و اسپید و سیاه

مِی نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

دوده ام مخیم، کنار علقمه خُمخانه ام

بین راه دوده و خمخانه شد میخانه ام

خون سر صهبا و بشکسته سرم پیمانه ام

مِی نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

ای دلم را قبلهء اصلی فنای دوست دوست

معنی یبقا و باقیّ ِ بقای دوست دوست

جلوهء دیگر ترا داده لقای دوست دوست

مِی نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

ای طلسم ذات تو مستور با ستر صفات

وی صفاتت آشکارا و نهان با نور ذات

چون تویی آئینه کی دارد خدا هیهات هات

مِی نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

ای ز چهر انورت پر نور کل ممکنات

در جبینت جوهر انوار لمعات ذوات

ای ز لعل دلفریبت جاودان آب حیات

مِی نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

ای قدیمی ذات گرچه در سرای حادثی

حادثین مُلک حادث را یقیناً باعثی

ساقی عیسی بن مریم مریمش را نافثی

مِی نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

گرچه مصنوعی ولیکن عین عینِ صانعی

فی قلوب منکسر با فقر طاها لامعی

مجمع جمع فقیرانرا چراغ لامعی

مِی نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

انّی عبدالله تو از حلق عیسی' آمده

زان مسیحایی نفس عیسی' مسیحا آمده

از پی دیدار تو موسی به سینا آمده

مِی نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

ای رخت از شوق وصل دلبری شنگرف گون

جام دل از غصّهء هجران مبداء پر ز خون

سابقون از عشق تو السابقون السابقون

مِی نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

انبیا را زخم بازویم سقایت می کند

چشم پرخونم خدا را در تو رویت می کند

هر چه بر ما می رود دریای رحمت می کند

مِی نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

مشک پاره پارهء سُمّ ِ خیول اشقیا

پرچم سرخ بخون آغشتهء کرب و بلا

با من مست خراباتی چنین دارد صلا

مِی نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

اندرین خلوت نمی دانم توام یا تو منی

گر منی من کیستم ور نیستی تو ذوالمنی

گر توام تو کیستی ور نیستم تو بی تنی

مِی نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

نالهء شبگیریم در عاشقی توشیح تو

انشراحی سینه ام از عشق بی تشریح تو

عشق بی تشریح را اطوار دل تلویح تو

مِی نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

ای قدیمی ذات گرچه در سرای حادثی

حادثین ملک حادث را یقینا" باعثی

ساقی عیسی بن مریم مریمش را نافثی

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

گرچه مصنوعی ولیکن عین عین صانعی

فی قلوب منکسر با فقر طاها واقعی

مجمع جمع فقیران را سراج لامعی

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

انی عبدالله تو از حلق عیسا آمده

زان مسیحایی نفس عیسی مسیحا آمده

از پی دیدار تو موسی به سینا آمده

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

ای رخت از شرق وصل دلبری شنگرف گون

جام دل از غصه و هجران مبداء پر ز خون

سابقون از عشق تو السابقون السابقون

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

انبیا را زخم بازویم سقایت می کند

چشم پر خونم خدا را در تو رؤیت می کند

هر چه بر ما می رود دریای رحمت می کند

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

مشک پاره پاره ء سم خیول اشقیا

پرچم سرخ به خون آغشته ء کربوبلا

با من مست و خراباتی چنین دارد صلا

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

اندرین خلوت نمی دانم توام یا تو منی

گر منی من کیستم ور نیستی تو ذوالمنی

گر توام تو کیستی ور نیستم تو بی تنی

می تمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

ناله ء (شبگیر)ییم در عاشقی توشیح تو

انشراحی سینه ام از عشق بی تشریح تو

عشق بی تشریح را اطوار دل تلویح تو

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

 

 استاد شبگیر تبریزی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه