در شهادت حضرت امام سجاد (ع) 3032
در شهادت امام سجاد (علیه السلام)
با گریه اش زمین و زمان گریه میکند
این نیمه جان به قیمتِ جان گریه میکند
باید به جای آبِ وضو ، ظرفِ اشک برد
او بی گمان ، بدونِ امان گریه میکند
یادِ " فَقَطَّعوه..." نفسش قطع میشود
وقتی که با صدای اذان گریه میکند
این قدکمان ، اگر که سرش تیر میکشد
دارد به یادِ تیر و کمان گریه میکند
با دست اگر دهانِ خودش را گرفته است
باور کنید یادِ سنان گریه میکند!
قصاب های شهر ، همه میشناسنش..
با ذِبحِ گوسفند ، چنان گریه میکند
باید بپرسد : آب به قربانی داده اند؟!
بعدش همان کنار ِ دُکان گریه میکند!!
کنجی نشست ُ آهِ لبش شد "ابالغریب"
یعنی به یادِ آبِ روان گریه میکند
جایی حصیر دید و بِهَم ریخت صورتش
یادِ تنی که ریخت در آن گریه میکند
بابا کفن نداشت ، تنش پیرُهن نداشت
با داغِ پیکری عریان گریه میکند
از خاطراتِ شامِ غریبانِ سوخته
آقا هنوز هم نگران گریه میکند
آقا هنوز دم به دم از حال میرود
از خیمه گاه تا دلِ گودال میرود
یک گوشواره دیده و آشفته خو شده
یک شیرخواره دیده،دلش زیر و رو شده
حال و هوای قافله یادش نرفته است
اشکِ رباب و حرمله یادش نرفته است
سرها بریده بود ، نفس ها بریده بود
هر گوشه خونِ تازه ی گوشی چکیده بود
اما دوباره ، میرود از کربلا به شام
دارد دوباره میبرد این روضه را به شام
با هر نفس ، تمامِ تنش تیر میکشد
این " آه " را به سختیِ زنجیر میکشد
نامش علیست ، پس کفِ افسوس میزند
لطمه به پای روضه ی ناموس میزند
رقصیدن و تکانِ سر و نیزه دارها
پرتابِ سنگِ کینه زِ گوشه کنارها
آنقدر دستِ سنگ زدن ها دراز شد
حتی سری که بسته به نی بود باز شد!!
با دستِ بسته ، روحِ عبادات را زدند
با پایکوبی عمه ی سادات را زدند
حبیب نیازی
با سلام