جلالت حسينی

 

ذکر لب من نام دل آرای حسین است

آرام دلم یاد فرح زای حسین است

 

با نام حسین بن علی عشق چه زیباست

دارایی عشق از رخ زیبای حسین است

 

نوری است حسین جلوه دهد شمس و قمر را

خورشید چو آیینه ی سیمای حسین است

 

در بزم دگر سینه ام آرام نگیرد

جز محفل عشقی که در آن نای حسین است

 

پرسید گل از بلبل شیدا که سبب چیست

کارم همه شب دیدن رویای حسین است؟

 

گفتا ؛ نه فقط تو ٬ نه فقط من نه خلایق

چشم همه عالم به تماشای حسین است

 

مادر به من آموخت حسین گفتن و من هم

همواره لبم نغمه ی ایوای حسین است