غزل

 

گر رود دیده و عقل و خرد و جان، تو مرو!

که مرا دیدن تو بهتر از ایشان، تو مرو!

 

آفتاب و فلک اندر کنف سایه ی توست

گر رود این فلک و اختر تابان، تو مرو!

 

ای که درّ سخنت صاف تر از طبع لطیف

گر رود صِفْوَتِ اين طبع سخن دان،تو مرو!

 

اهل ایمان همه در خوف دم خاتمتند

خوفم از رفتن توست، ای شه ایمان تو مرو!

 

تو مرو، گر بروی، جان مرا با خود بر

ور مرا می نبری با خود از این خوان تو مرو!

 

با تو هر جزو جهان باغچه و بستان است

در خزان گر برود رونق بستان، تو مرو!

 

هجر خویشم منما ، هجر تو بس سنگدل است

ای شده لعل ز تو سنگ بدخشان، تو مرو!

 

کی بُوَد ذره که گوید : تو مرو ای خورشید

کی بود بنده که گوید به تو سلطان:تو مرو!

 

لیک تو آب حیاتی ، همه خلقان ماهی

از کمال کرم و رحمت و احسان تو مرو!

 

هست طومار دل من به درازیِ ابد

بر نوشته ز سرش تا سوی پایان، تو مرو!

 

گر نترسم ز ملال تو، بخوانم صد بیت

که ز صد بهتر و از هجده هزاران تو مرو!

 

جلال الدین