عزل 1537
عزل
روی خدا ز هر سو بر ماست آشکارا
کو دیدهی خدا بین تا بنگرد خدا را
آن آفتاب هستی از بسکه آشکار است
از چشم خلق مخفی است با روی آشکارا
ما را سوای دلدار در چشم دل نباشد
تا چشم دل بدوزیم دیدار ما سوارا
کس را بقا نبوده است پیش وجود مطلق
تا بر وجود باقی حاصل کند فنا را
ما را فروغ هستی از خویشتن نباشد
ای آفتاب هستی هستی بود شما را
امید عفو او بود سر خطای آدم
پرورده نور عفوش در بندگان خطا را
قبل از وجود ما را بخشیده فیض هستی
فرموده استجابت پیش ازدعا دعا را
تا بر صفاتش آید اسم غنی محقق
بر در گه غنایش محتاج کرده ما را
در ساحت جلالش با وی کسی نگنجد
آری چنین بزرگیست زیبنده کبریا را
همرنگ عاشقان شو تا عاشقانه بینی
بیگانگان نهبینند دیدار آشنا را
ما شاه تاج بخشیم در خرقهی تجرد
اینجا بجای سلطان تعظیم کن گدا را
صاحبدلان مقید بر ملک جم نباشند
در دل همیشه جویند جام جهان نما را
تا نقد عمر داری تحصیل معرفت کن
از کف مده بغفلت سرمایهی بقا را
گر کیمیا دهندت بیمعرفت گدائی
گر معرفت خریدی بفروش کیمیا را
با دولتبا دولت سکندر آدم غنی نگردد
آری گدای ملکست دارای ملک دارا
از درد ناشناسان وصل دوا چه خواهی
ایدل بجوی در خود هم درد و هم دوا را
گر بیخلاف منت حاصل نگشت دولت
عزت مجو بذلت تسلیم شو قضا را
از نعمت جوانی لذت برند یاران
گر بندگی نمایند پیران پارسا را
از پا فتادگان را هر دم گره بکار است
باید نداد از دست دست گرهگشا را
گنج مراد خواهی پند «فؤاد» بشنو
شبه خزف مپندار در گرانبها را
فواد کرمانی
منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه
با سلام