غزل

 

نه سر سبحه ی زاهد نه چلیپای کشیش

کفر زلف تو رها کرد مرا از همه کیش

 

دوست گووقت تماشاست به دیوانه ی خویش

سنگ طفلان ز پی و راه بیابان در پیش

 

با هوای لب خندان تو نیشم همه نوش

با خیال سر مژگان تو نوشم همه نیش

 

در سیه روزی ما این همه ای زلف مکوش

باحذر باش زجمعیت دلهای پریش

 

لب طناز تو پر ناز و مرا حوصله کم

چشم غماز تو خونخوار و مرا حوصله بیش

 

من نتابم ز کمانخانه ی ابروی تو روی

مژه گو تیر جفا پاک بپرداز ز کیش

 

تیغ تیز از سر آن خط سیه باز مگیر

لاو بر روی خود ای دوست مکش دشمن خویش

 

ناسپاس است اگر حق نمک نشناسد

سالها خون جگر داده لبت بر دل ریش

 

خنده بر ریش رقیبت چه کنم گر نکنم

که کند غرقه به ناچار تشبت به حشیش

 

تو که شب با منی اندیشه فردا جهل است

کار امروز به فردا نگذارد درویش

 

می زند بر در دل حلقه نهانی غم دوست

نیرا خانه بپرداز ز بیگانه و خوش

 

مرحوم نیر تبریزی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه