در مدح حضرت زهرا (س) 5785
در مدح حضرت زهرا (س)
ارکانِ فَلک را، اشباحِ مَلک را، سکّانِ سَمک را، چه پیر و چه برنا
مخلوقِ دو عالم، ارواحِ مکرم، از دوده ی آدم، ذُرّیه ی حوا
چون نیست مناصی، جویند خلاصی، از مومن و عاصی، از جاهل و دانا
خواهند شفاعت، آرند ضراعت، دارند اطاعت، در دنیی و عقبا
از زُهرهء زهرا، صدّیقه کبری، انسیه حورا، فرمانده آفاق
هم صادرِ اول، هم کامل و اکمل، تنزیل و مُنزَّل، تأویل و مُأوَّل
در بحرِ بلا نوح، در جسمِ رُسل روح، باب للهِ مفتوح، وحی للهِ مُنزَل
از دودهء خاتم، در رتبه مقدم، از عیسی مریم، از موسی مُرسَل
محتاجِ عطایش، مشغولِ ثنایش، باقی به بقایش، از آخر و اول
بر خلدِ مُخَلَّد، بر نعمتِ سرمد، بر قدرتِ ایزد، ذاتش شده مصداق
هم محیی اموات، هم مُظهرِ آیات، هم مرجعِ طاعات، هم اصلِ کرامات
هم ملجإ ایّام، هم ماحی آثام، هم حامی اسلام، هم آینه ی ذات
هم قائل و سامع، هم باعث و مانع، هم اَرفع و دافع، از جمله بلیّات
هم مرشدِ جبریل، هم معنی تنزیل، هم نسخِ اباطیل، هم محوِ خرافات
منجای بد و خوب، هم منجی ایّوب، هم ملجإ یعقوب، هم ناجی اسحاق
هم مامُ الاَیمّه، هم کاشِفِ ّ غُمّه، هم شافعِ اُمّه، هم دختِ پیمبر
از حضرتِ آدم، وز عیسی مریم، از رتبه مقدم، در دوره ، مُوخَّر
حلّال مَشاکِل، کَشّافِ مسائل، بر سامِع و قائل، بر اَبیَض و اَحمَر
در چرخِ شرف ماه، در مُلکِ هنر شاه، از او نه کس آگاه، جز حضرتِ داور
هم مایهء نعمت، هم آیهء رحمت، هم ناصر اُمّت، هم کافِلِ ارزاق
صدّیقه و عُذرا، مخدومهء لعیا، هم دختر حوّا، هم مادرِ آدم
از کثرتِ احسان، اوراست ثناخوان، هم موسی عمران، هم عیسی مریم
بر خیر مصبّ ست، با قدرتِ ربّ ست، هم فالق حُبّ ست، هم خالقِ عالَم
سویش نَبَرد ره، در بیگه و درگه، اجسامِ مُنزّه، ارواحِ مکرم
آن جوهرِ قدسی ، حوریّه اِنسی، از رومی و فُرسی، برهانده ز اَملاق
خرگاهِ جلالش، توقیعِ کمالش، الطاف و نوالش، آن جوهرهء پاک
از عیب مصون ست، از حصر برون ست، بیرون و فزون ست، از حَیِّزِ ادراک
هم مصدرِ تأئید، هم زینتِ ناهید، هم چرخ دو خورشید، بَل برتر از افلاک
خارج ز بیان شد، برتر ز جنان شد، نورش چو عیان شد، اندر کُره ی خاک
بخشید جنابش، ای بس ز ثوابش، بر امّتِ بابش، از کثرتِ انفاق
افسوس که امّت، ناداشته حُرمت، زان مایهء رحمت، آن شمعِ هدایت
بردند فدک را، آرامِ مَلک را، خوش حقِ نمک را، کردند رعایت
زان واسطهء فیض، آن رابطهء فیض، آن ضابطهء فیض، آن عینِ عنایت
زان گوهرِ نایاب، بردند ز دل تاب، از زادهء خطّاب، کردند حمایت
تا یافت ز سیلی، رخسارهء نیلی، وز فرطِ علیلی، شد طاقت او طاق.
میرزا یحیی مدرس اصفهانی
منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه
با سلام